اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

زندگانی پیامبرخدا(ص): از رحلت آمنه تا وفات عبدالمطلب

کفالت عبدالمطلب

با آمدن محمّد(ص) به مکه کفالت او را جدّش عبدالمطلب به عهده گرفت.

 طبق اسناد تاریخی، عبدالمطلب به محمّد(ص) محبت و علاقۀ زیادی داشت. برخی میگویند سبب این محبت یتیمی آن حضرت بود، بخصوص که مدتی بعد مادر خویش را نیز از دست داد و برخی گویند بخاطر مکارم اخلاق و تربیت و نبوغ و ادب این فرزند، جدّ بزرگوارش شیفتۀ او شده بود. از اینها مهمتر اخباری بود که به عبدالمطلب از طریق تواریخ و گفتار کاهنان و دانشمندان در مورد آیندۀ درخشان این فرزند رسیده بود؛ به همین سبب بود که عبدالمطلب بارها به آیندۀ درخشان این نوادۀ خویش اشاره نموده بود.

درد چشم و پیشگویی راهب مسیحی

 از حوادث این سالها چشم درد سختی بود که محمّد(ص) بدان دچار شد و در مکه موفق به درمان آن نشدند. عبدالمطلب او را نزد راهبی که در عکاظ(به قولی در جحفه)  ساکن بود و در درمان چشم مهارت داشت برد. راهب چون چهرۀ محمّد(ص) را دید به عبدالمطلب گفت:

«بدان این فرزند پیغمبر این امت خواهد بود و درد چشم وی بزودی برطرف خواهد شد و ترسی از این ناحیه متوجه او نیست، او را به دیار خود بازگردان و از اهل کتاب او را نگهبانی کن که او را نربایند»

خشکسالی و دعای باران

 گویند چند سال در مکه باران نبارید. عبدالمطلب محمّد(ص) را به کوه ابوقیس برد و آن حضرت را روی دست خود بلند کرده، برای آمدن باران دعا کردکه باران فراوانی آمد و مردم مکه و اطراف آنرا سیراب نمود.

پیشگویی مردم بنی مدلج

 در تورایخ آمده است که مردم بنی مدلج در علم قیافه شناسی تبحر داشتند و به عبدالمطلب گفتند که جای پایی شبیه تر از جای پایی که در مقام ابراهیم است از جای پای او ندیدیم!

 البته این روایت تاریخی به احتمال زیاد جعلیست زیرا اساسا علمی به نام قیافه شناسی وجود ندارد، مگر آنکه ادعا شود که این علم هم مثل سحر و جادو منسوخ شده است!

وفات عبدالمطلب

مطابق  مشهور هشت سال از عمر محمّد(ص) میگذشت که عبدالمطلب از جهان رفت و در حال مرگ به فرزندان خود گفت: محمّد یتیم است از او نگهداری کنید و سفارش منرا دربارۀ او بپذیرید.

ابولهب گفت: من حفاظت او را میپذیرم.

- شرّ خود را از وی بازدار!

عباس گفت: من کفالت او را به عهده میگیرم.

- تو مردی تندخو و غضبناک هستی و ترس آن دارم که او را بیازاری.

ابوطالب پیش آمده گفت: من از او نگهداری میکنم.

-تو شایستۀ این کار هستی.

و بدین طریق کفالت محمّد(ص) را عمویش ابوطالب به عهده گرفت.

 

------------------------------------------------------

منابع اصلی:

 

۱. زندگانی حضرت محمّد(ص) ]منبع شیعه[

۲.خورشید نبوت ]منبع سنّی[

زندگانی پیامبرخدا(ص): از ولادت تا رحلت آمنه

نسب محمّد(ص)

نسب محمّد(ص)، به اسماعیل، ذبیح الله، باز میگردد. بنا به نظر شیعه اجداد محمّد(ص)، همگی مؤمن و موحد بوده و هرگز به پرستش غیر خدا نپرداخته اند.

پدر محمّد(ص)، عبدالله بن عبدالمطلب، فرزند بزرگ قبیلۀ قریش بود، که حاکمیت شهر مکه، واقع در سرزمین حجاز عربستان، را در دست داشت. چنانکه پیش از این گفته شد. مسجدالحرام و در قلب آن خانۀ کعبه، در شهر مکه قرار داشت. ابراهیم(ع) این محل را، مرکز یکتاپرستی قرار داد ولی بدبختانه به خاطر جهل بشر این محل به مرکز بت پرستی عربستان تبدیل شد و خانه کعبه را از بتهای قبایل پر کردند. لازم به ذکر است که عبدالله طبق قول معروف، وقتی دو ماه یا کمی بیشتر از بدنیا آمدن فرزندش گذشته بود، از دنیا رفت.

مادر پیامبر خدا(ص)، آمنه نام داشت که گویند از نظر فضیلت و مقام بالاترین زنان قریش و از قبیلۀ بنی زهره بود. مادر آمنه نیز از زنان بزرگ روزگار خویش بود.

ولادت محمّد(ص)

گویند محمّد(ص)، در شهر مکه و در سال عام الفیل متولد شدند.نام این سال را به واسطۀ ماجرای حملۀ ابرهه،با سپاهی سوار بر فیل، به خانۀ کعبه و نزول عذاب الهی بر ایشان، عام الفیل نامیده اند که معنایش «سال فیل» است.

به لحاظ تاریخ مسیحیان، نیز ولادت پیامبر را برخی 580 میلادی و گروهی 573 میلادی دانسته اند. به هر حال به لحاظ تاریخ هجری زمان ولادت پیامبر 53 پیش از هجرت است و شکی در آن نیست.

در روز ولادت با سعادت محمّد(ص)، بین شیعیان و اهل سنت،به اندازۀ چند روز اختلاف نظر وجود دارد و مورخین مختلف تاریخ میلاد ایشان را هشتم، دهم، دوازدهم و هفدهم ربیع الاول دانسته اند.

در مورد محل دقیق ولادت پیامبر خدا(ص) نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخی گویند در خانۀ محمّد بن یوسف ثقفی به دنیا امد و برخی گویند در شعب بنی هاشم متولد گردید. برخی اخبار کم اعتبار دیگر نیز موجود هستند که بعضی از آنها محل ولادت را خارج از مکه میدانند.

در مورد نامگذاری پیامبر(ص) نیز دو نظر وجود دارد. برخی گویند در خواب آمنه مأمور شد که نام «محمّد» را بر او بگذارد و برخی گویند عبدالمطلب این نام را بر او نهاد و علت را چنین توصیف کرد: «میخواستم در آسمان نزد خدا و در زمین نزد مردم ستوده باشد» (محمّد یعنی ستایش شده، ستوده)

حوادثی در شب ولادت

گویند در شب میلاد محمّد(ص) حوادثی چند رخ داد که نشانگر ظهور کسی بود که بزودی به ظلمها پایان میدهد. بنده از آوردن آنها خودداری میکنم ولی برای تحقیق در مورد آن میتوانید به کتاب «امالی» شیخ صدوق مراجعه نمایید.

دوران شیرخوارگی

بزرگان قریش و مکه را عادت بر آن بود که نوزادان خود را برای شیردادن و بزرگ کردن به زنان قبایل بادیه‌نشین میسپردند و این عمل علل مختلفی داشت و از آن جمله این بودکه: هوای آزاد و محیط صحرا برای رشد و تربیت سالم بچّه مناسب است، زنان خودشان زمان آزاد بیشتری داشته باشند و اینکه اعراب صحراء زبان فصیحتری داشتند.

محمّد(ص) را ابتدا برای شیر دادن به ثویبه سپردند و سپس حلیمۀ سعدیه از بادیه آمد و او را برای شیر دادن به بادیه برد. برخی میگویند روزهای نخست را خود آمنه به محمّد(ص) شیر داده است.

ابن هشام از حلیمۀ سعدیه نقل میکند که زمانی که شیردادن محمّد(ص) را پذیرفت سالی بود که دچار قحطی و خشکسالی بودند و پس از پذیرفتن پیامبر، برکات بر او نازل گردید. از این رو وقتی محمّد(ص) دوساله شد و او را نزد مادرش برد از او خواست که او را به میان قبیله خود بازگرداند که این درخواست مقبول واقع شد. منابع شیعی هم از حلیمه نقل میکنند که برعکس سایر کودکان که صبح با کسالت بیدار میشوند همیشه با شادابی و پاکیزه از خواب برمیخواست.

برخی مورخین سنّی از ماجرای شق سینه در دوران پس از شیرخوارگی سخن میگویند و آن اینکه جبرئیل روزی بر محمّد(ص) که در حال نگهداری از گله بود، نازل شد و سینه‌اش را شکافت و لخته خونی از قلب محمّد(ص) بیرون کشید و گفت این بهرۀ شیطان است از تو! حلیمه چون پی به ماجرا برد او را نزد مادرش برد که البته مادرش در مورد شأن و مقام و شرایط ولادت او سخنان فراوان بدو گفت. اما این ماجرا از دیدگاه منتقدانه قابل قبول نیست و علل آن عبارت است از:

۱. هر داستانی که در تاریخ بیاید صحیح نیست. بسیاری از وقایعی که در تاریخ نقل میشوند مانند همین داستان، افسانه‌ای هستند. در غیر عقلانی بودن این داستان همین بس که بگوییم که مگر در قلب کودک خردسالی سیاهی و ناپاکی وجود دارد که کسی بخواهد انرا بیرون بیاورد؟؟ مگر خدا همه را پاک خلق نمیکند؟

۲. باید توجه داشت که این ماجرا هر چند در برخی کتب آمده ولی این نمیتواند قابل قبول باشد و بدیهیست که از اسرائیلیات است چرا که تأییدگر ادعای مسیحیون مبنی بر این است که شیطان در وجود هر پیامبری اثر داشته مگر عیسی مسیح!!

۳. اساسا" خیلی غیر عقلانی است که معصومیت با خارج کردن لختۀ خون بدست آید.

۴.اگر معصومیت اینگونه بدست میاید چرا پیامبران پیشین و و ائمه چنین ماجرایی را تجربه نکردند؟

۵. میدانیم که معصومیت از طرف خدا به فرد داده میشود ولی با این داستان اینگونه به ما تلقین میشود که در شرایط آزمایشگاهی قادر به ایجاد عصمت در انسانها هستیم!

در مورد بازگرداندن محمّد(ص) از سوی حلیمه ابن اسحاق گوید: مسیحیان حبشی محمّد(ص) را دیدند و به حلیمه گفتند ما او را از دست تو خواهیم ربود و به شهر و دیار خود خواهیم برد، زیرا میدانیم آینده‌ای درخشان دارد. حلیمه از ترس مسیحیان حبشی پیوسته مراقب او بود تا وقتی که او را به مادرش تحویل داد.

مورخین شیعه نیز نقل میکنند که فال بینی در بازار عکاظ محمّد(ص) را دید و فریاد زد: این کودک را بکشید ولی حلیمه او را پنهان کرد و به میان قبیله خود برد.

به هر روی اکثر مورخین معتقدند پیامبر خدا تا سن پنج سالگی در بین قبیلۀ سعد زندگی کرد و سپس حلیمه او را به نزد مادرش برد.

بازگشت به مکه و رحلت آمنه

وقتی محمّد(ص) به مکه باز میگشت در بین کوچه‌های مکه حلیمه او را گم کرد و سراسیمه به نزد جدش آمد و موضوع را گفت و قریشیان به دنبال او گشتند و او را در بالای شهر مکه یافتند و نزد جدش بردند.

عبدالمطلب بسیار به محمّد(ص) علاقه و توجه داشت و در این مورد در تاریخ ماجراهایی موجود است.

با آمدن محمّد(ص) به مکه مادرش تصمیم گرفت فرزند خود را برای دیدار خویشاوندانش به یثرب ببرد. متأسفانه در بازگشت از این سفر در منزلی به نام «ابواء» آمنه بیمار شد و وفات یافت و در همان مکان به خاک سپرده شد.

------------------------------------------------------

منابع اصلی:

۱. زندگانی حضرت محمّد(ص) ]منبع شیعه[

۲.خورشید نبوت ]منبع سنّی[

بشارتهای مربوط به ظهور محمّد(ص) پیش از بعثت

 با سلام. هر چند این پست را میشد در موضوع بندی برهانها جای داد ولی من آنرا در بین مباحث تاریخ صدر اسلام قرار میدهم. میخواهیم پیش از سخن راندن از ولادت و زندگانی پیامبر از بشارتهایی که پیش از بعثت پیامبر در مورد آن بزرگوار بوده است سخن بگوییم.

 

بخش اعظم این پست را که شامل بندهای الف تا د است را از ویلاگ حدائق نقل میکنم:

 

 

الف :  انجیل برنابا ( نزدیک ترین انجیل به درستی و تحریف نشدگی از دیدگاه مسلمین): گزارشهای فراوانی از فرمایشها و معجزات و سیره ی حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام به دست حواریان و دیگر افرادی که در شمار پیروان ایشان به حساب می آمدند٬ نوشته شده بود که هر کدام از آنها را انجیل می نامیدند . این انجیلها در اوایل نصرانیت فراوان و متعدد بودند ( و شمارشان به صد و اندی انجیل می رسید ) و با هم اختلاف داشتند تا این که سرانجام انحرافات پدید آمده در نصرانیت ، چیره شد و بر آن اساس ارباب کلیسا تنها چهار انجیل « متی و مرقس و لوقا و یوحنا » را از آن میان رسمیت و اعتبار دادند و خواندن و حتی نگهداری دیگر انجیلها ( مانند انجیل برنابا و انجیلهای یعقوب ٬ نیقودیموس ٬ ابیونیت ٬ توماس ٬ ژاک ٬ نیکودم ٬ پطرس ٬ پطرس دوم ٬ متای دوم ٬ مصریان ٬ ابدی ٬ آندره ٬ بارتلمی ٬ حوا ٬ عبرانیان ٬ دوازده تن ٬ اندریو ٬ برتولما ٬ جیمس ٬ تدیوس ٬ اپلس ٬ فیلیپ ٬ باسیلیدس ٬ کرینتوس ٬ یهودای اسخریوطی ٬ حیات ٬ مریم ٬ متیاس ٬ کمال ٬ راستی ٬ مارکیون ٬ اگنستی ٬ صباو ءت و اگر لوگیا را هم انجیل بدانیم ٬ به این فهرست افزوده می شود ) را ممنوع کردند .

انجیل برنابا که نوشته ی یکی از حواریان حضرت عیسی علیه السلام است ، « به گواهی مدارک تاریخی خدشه ناپذیر » تا قرن پنجم میلادی در دسترس بود تا این که 118 سال پیش از بعثت محمد(ص) ، به فرمان پاپ گلاسیوس اول خواندن و حتی نگهداری آن ممنوع اعلام شد و بزرگان نصرانیت در نابودی نسخههای  آن تلاش فراوان کرده و آن را از دسترس نصرانی ها دور کردند ؛ تا این که بعدها نسخه ای خطی از این انجیل ، از کتاب خانه ی پاپ سیکستوس پنجم ربوده شد و با انتشار دوباره ی آن ، ارباب کلیسا مدعی شدند که اساساً این انجیل ، ساختگی است ! اما پژوهشهای « بدون پیش فرض » و « علمی و آزاد » همگی نشان می دهد که این انجیل کاملاً اصیل و حقیقی است ( بخش عمده ای از پژوهشها و بررسی ها و استدلالها و پاسخ اشکالات نصرانی ها بر این انجیل را در چهار مقدمه ی مفید و مستند و کارشناسانۀ مرحوم سردار کابلی و سید محمود طالقانی و جمشید غلامی نهاد و محمد رشیدرضا که همراه این انجیل از سوی انتشارات نیایش تهران ، چاپ و منتشر شده است ، حتما بخوانید ) .

یکی از تازه های این جانب نیز در این زمینه این است که از حضرت آیة الله بهجت دام ظله شنیدم که آقای مرعشی نسخه ای از انجیل برنابا _ که تقریبا برای ۵۶۰ سال پیش و به زبان گرجی است_ به ایشان و علامه طباطبائی نشان داده و گفت : « این انجیل را نگه داشته ایم تا اگر کسی را یافتیم که به زبان گرجی وارد بود ، آن را به فارسی یا عربی ترجمه کند » . این نسخه هم اکنون در کتابخانه ی مرعشی در قم نگهداری می شود و بی تردید در کنار نسخه های دیگری از آن که به زبانهای ایتالیائی و اسپانیائی و نسخه ی کتابخانه ی توکیو ( مقدمه ی انجیل برنابا ، ص ۱۲۹ ) و سریانی ( زن زیادی ، ص ۱۱ و ۱۲ ) موجود است ، به تقویت این انجیل حقیقی کمک شایانی خواهد کرد .

غرض این است که هیچ جای شک و شبهه در اصالت این کتاب ( که به تعبیر حضرت آیة الله بهجت دام ظله : نزدیک ترین انجیل به اصالت و درستی است و تنها دو - سه جمله ی نادرست در آن وارد شده که آنها نیز در متن اصلی این کتاب نبوده است ) نیست گرچه ارباب کلیسا تلاش بی حاصلی می کنند که آن را ساختگی و نوشتۀ یک مسلمان(!) معرفی کنند، تنها به این دلیل که در این انجیل به صراحت سه خدائی رایج در نصرانیت امروزی نفی شده و حضرت عیسی در آن خود را پیامبر خدا معرفی می کند ( نه پسر خدا ! ) و نیز « بارها و به صراحت مژده ی آمدن خاتم الأنبیاء همراه مشخصات دقیق ایشان ـ از جمله نام شریف پیامبر اسلام ـ آمده است » . یعنی نصرانیان اگر به درستی آن اعتراف کنند ، طبیعی است که باید مسلمان شوند و چون نمی خواهند مسلمان شوند ، از همان آغاز آن را نوشته ی یک مسلمان معرفی می کنند ! و این اندازه منطق ندارند که شیپور را از دهانه ی گشاد آن ننوازند ؛ یعنی ابتدا باید با پژوهشهای تاریخی و علمی به بحث درباره ی اصالت و درستی آن بپردازند و اگر اصالت آن را پذیرفتند ، به محتوای آن نیز که اثبات پیامبری حضرت محمدصلی الله علیه و آله است ، تن دهند ؛ اما آنان از ابتدا مسلم و قطعی می گیرند که این انجیل نوشتۀ یک مسلمان و غیر اصیل است و سپس نتیجه ی گیرند :« در نتیجه این انجیل نوشتۀ یک مسلمان و ساختگی است » ! و هیچ اعتنائی هم به این همه دلیل و استدلال و نشانه بر درستی و اصالت آن ، نمی کنند !!

ب : انجیلهای چهارگانه : در همین انجیلهای تحریف شده نیز می توان روزنه ای به سوی حقیقت یافت ؛ انجیل منسوب به یوحنا از زبان حضرت عیسی بارها مژده ی آمدن شخصی را داده است که پس از وی می آید و [ دینش ] همیشه و جاویدان خواهد بود و همه چیز را به مردم یاد خواهد داد و هر آنچه حضرت عیسی به مردم گفته است به یاد آنان خواهد آورد ( یوحنا ،۱۴ / ۱۶ و ۲۶ ) و او حضرت عیسی را بزرگ خواهد داشت ( یوحنا ، ۱۶ / ۱۴ ) و عیسی و پیامبری و حقانیت او را تصدیق خواهد کرد ( یوحنا ، ۱۵ ، ۲۶ ) .

این شخص در انجیل منسوب به یوحنا _ که به زبان عبرانی بوده _ « فارقلیط ( = فارقلیطا = پارقلیطا ) » معرفی شده است و این کلمه به همین صورت ، در زبان سریانی و یونانی هم هست و به شکل « فیرقلوط » به زبان عربی هم وارد شده بود:

 

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر(منظور خداست) خواهم خواست و او دیگری را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواد بود، خلاصۀ حقیقتی جهان آنرا نتواند پذیرفت زیرا آنرا نمیبیند و نمیشناسد ولی شما آنرا میبینید و میشناسید زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود- اینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من میفرستد او همه چیز را به شما تعلیم میدهد و هر آنچه گفتم به یاد آورد» (انجیل یوحنا ۱۴/ ۱۶ و ۱۷، ۲۵ و ۲۶)

 

«ولی وقتی فارقلیط من او را از جانب پروردگار میفرستم و او روح راستی است که از جانب پدر عمل میکند و نسبت به من گواهی میدهد»(انجیل یوحنا ۱۵/۲۶)

 

«و من به شما میگویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم اکنون بسی چیزها دارم که به شما بگویم ولی طاقت تحمل ندارید، اما چون آن خلاصۀ حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتی هدایت خواهد کرد، زیرا او از پیش خود تکلم نمیکند بلکه آنچه میشنود(وحی) را خواهد گفت...» (انجیل یوحنا ۱۶/ ۷ ، ۱۲ ، ۱۳ ، ۱۴)

 

همچنین این فرستاده ی خدا ، در انجیل اصلی یوحنا که به زبان یونانی بوده ، « پیرکلوطوس ( = پریقلی طوس = پاراقلیتوس = بیریکلتوس = پیراکلی طوس ) » نامیده شده است و همان گونه که می بینید ریشه ی یونانی و عبرانی این دو واژه هم یکی است و در هر دو زبان به معنای « بسیار ستوده = احمد = محمد » است که نام شریف خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله می باشد .(سورۀ صف آیه ششم را ببینید.)

اما افسوس بر بشریت که دستهای خائن ، کتابهای آسمانی را تحریف کردند و این واژه را به « تسلی دهنده » ترجمه نمودند(!!) تا ذهن خوانندگان به نام محمد(ص) راهنمائی نشود. چند گواه این ادعای ما را بخوانید :

 

گواه اول: در برخی از نسخه های کهن عبری ( مانند انجیل عبری که در سال 1624 میلادی از روی نسخه ی یونانی ترجمه شده ) این واژه به معنای  « احمد » آمده است ( حقیقت مسیحیت ، ص ۶۳) اما بعدها ( در سال ۱۹۰۴ میلادی ) انجمن گدیونز آن را « عمداً » به معنای « تسلی دهنده » و گاهی مترادف با « روح القدس » معنا کرد ( تورات ، انجیل ، قرآن و علم ، ص ۱۴۷ و ۱۴۸ ) تا ذهن خواننده به نام مبارک رسول الله هدایت نشود .

گواه دوم: در همه ی اناجیل( از جمله انجیل یوحنا) روح القدس به نام روح القدس معرفی شده است و بارها با همین عنوان از وی یاد شده ؛ بنابراین ضرورتی در به کارگیری « فارقلیط » به معنای « تسلی دهنده » یا « روح القدس » در مواردی که فارقلیط به کار رفته ، نبود .

گواه سوم: فخرالإسلام ( = کشیش مسلمان شده ) می گوید : من نزد اسقف اعظم واتیکان ، محبوب و مقرب یودم ؛ روزی از وی پرسیدم : « معنای کلمه ی فارقلیط در سریانی و پیرکلوطوس در یونانی چیست که در انجیل یوحنا مژده ی آمدن او وارد شده است ؟ » و او در حالی که اشک چشمانش را گرفته بود به من گفت : « پسرم! برایم سخت است که تو را فریب دهم اما اگر رازم را بگویم ، نابود و کشته خواهم شد» برایش سوگندهای شدید خوردم که تا وقتی زنده است، راز او را فاش نکنم؛ آنگاه او کلید اتاق مخصوص خودش را به من داده و رخصت داد کتابهای کهنش را از صندوق ویژه ی آنها برداشته و ببینم ؛ در میان آن کتابها دو انجیل به زبان سریانی و یونانی بود که تاریخ نگارششان به پیش از اسلام می رسید و ترجمۀ این دو واژه در آنها ، دقیقاً احمد و محمد بود ( صیانة القرآن من التحریف ص ۹۸ ؛ با تلخیص ؛ به نقل از أنیس الأعلام ) .

گواه چهارم: آقا عبدالوهاب نجار نیز گفته است : در سال ۴-۱۸۹۳ میلادی در دارالعلوم درس می خواندم و دکتر کارلونلینو ( شرق شناسی که دارای دکترا در زبان یونانی قدیم بود ) نیز به سفارش سفارت بریتانیا در درس زبان عربی آن جا شرکت می کرد و ما با هم دوست بودیم . روزی از وی پرسیدم : « معنای " پیریکلتوس " [که در انجیل یوحنا آمدنش وعده داده شده] چیست ؟ » ابتدا گفت:« کشیشها می گویند : تسلی دهنده » . گفتم : « مگر من از کشیش پرسیدم ؟! من از دکترای زبان قدیمی یونان دارم می پرسم ! » این بار گفت : « به معنای " احمد " است » ( همان ؛ با تلخیص ؛ به نقل از حاشیه ی تاریخ الأنبیاء ) .

پ: در همان اناجیل چهارگانه آمدن شخصی که سوار بر اسب سفید است و « امین » و « حق » نام دارد و برای عدل  « جهاد و مبارزه » می کند ، مژده داده شده ( مکاشفه ی یوحنا ، ۱۹ / ۱۱ ) آیا این اسب سوار که امین نام دارد و برای عدالت و به نام عدالت می جنگد، بر کسی جز رسول الله قابل تطبیق است ؟!

ت: یکی - دو بار از حضرت آیة الله بهجت دام ظله شنیدم(علی تهرانی میگوید) که فرمودند : زمانی که ما در نجف بودیم ، کشیشی که ساکن سوریه بود ٬ مسلمان شد و به مدرسۀ ما آمد و در پاسخ به این پرسش که « چرا و چگونه مسلمان شدی؟»  گفت: «من رئیس کتابخانه ی سلطنتی سوریه بودم و در آن کتابخانه اتاقی بود که کتابهای آن جا تنها در اختیار من قرار داشت و دیگران اجازۀ وارد شدن به آن را نداشتند . در میان کتابهای آن اتاق انجیلی یافتم که از زبان حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام مژده ی آمدن پیامبری پس از ایشان داده شده بود و ویژگی ها و صفات آن رسول هم ذکر کرده بود تا رسیده بود به ذکر نام ایشان اما روی نام ایشان را با موم (شمع ) پوشانده بودند تا کسی نبیند! من با زحمت و دقت زیاد و احتیاط برای این که کاغذ کتاب پاره نشود ، آن موم را کندم و دیدم نام آن رسول خدا را ، به صراحت " مُد مُد " بیان کرده است که در زبان آن انجیل [ که معلوم می شود به زبان عبری بوده ] به " محمد " ، مُد مُد می گفتند ؛ یقین کردم که مقصود از او ، پیامبر اسلام است و همین پنهان کاری نصرانیها انگیزه شد که بیشتر در این باره مطالعه و تحقیق کردم و سرانجام به حقانیت اسلام پی برده و مسلمان شدم » این کشیش مسلمان شده ٬ بعدها کتابها و مقالاتی هم در رد نصرانیت و اشکالات آن نوشت .

ث : تورات : در موارد فراوانی از تورات اصلی نیز مژده ی آمدن و بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله داده شده بود اما همچنان که می دانید تورات اصلی از آغاز تا کنون ، چندین بار مورد حذف و تحریف قرار گرفته است و محققانی که به تورات اصلی [یا نزدیک به اصل] دسترسی یافته اند ، نوشته اند که جمله ای که در تورات (سفر پیدایش ، ۱۷/ ۲۰) درباره ی حضرت اسماعیل (جد پیامبر اسلام) آمده ، در اصل عبری چنین بوده : « و او [ = اسماعیل ] را بسیار کثیر گردانم و به سبب مئد مئد دوازده رئیس از وی پدید آیند » اما دستهای خیانت کار بشر ، کلمه ی « مئد مئد » که همان «محمد» در گویش و زبان آنان بوده ، [از ترجمه] حذف کرده و جمله را چنین نوشته اند : « و او [ = اسماعیل ] را بسیار کثیر گردانم و دوازده رئیس از وی پدید گردانم » (مقدمه ی انجیل برنابا، ص ۲۳۴).

ج: دست خائنان برای هدایت نشدن ذهن مردم به حضرت عیسی و حضرت محمد علیهماالسلام دو تعبیر کنائی تورات ( در سفر اشعیاء ) درباره ی این دو پیامبر بزرگ را تحریف کردند ؛ عبارت مربوط به حضرت عیسی که این بود : « کسی که سوار درازگوش می شود » ، به « کسانی که سوار دراز گوش می شوند » تغییر داد و عبارت مربوط به آخرین پیامبر خدا که این بود : « کسی که سوار شتر می شود » به « کسانی که سوار شتر می شوند » تغییر داد در حالی که هر کسی عبری بداند، می تواند خطای این ترجمه ها را بفهمد ( صیانة القرآن من التحریف ، ص ۹۷ ؛ به نقل از الرحلة المدرسیة ) .

چ: یحیی بن یعیش ( خاخام بزرگ یهودی که رهبر یهودیان یمن است ) اعلام می کند: «نسخه ای از تورات دارم که مربوط به ۵۰۰ سال پیش است و در آن به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم _ منطبق با آنچه در قرآن کریم است _ مژده داده شده است؛ این نسخه از پدرم ( که از عالمان یهود بود ) برایم به ارث رسیده است و مانند دیگر نسخه های تورات _ که تحریف شده اند _ از تحریف شدن محفوظ مانده است . این کتاب بر روی پوست حیوان و با جوهر ساخته شده از برگ گیاهان و ریشه ی زعفران نوشته شده و در ۵۴ بخش ، دربردارنده ی فرازها و آیات تورات است» . این عالم یهود به پیامبری دیگر پیامبران ( یعنی حضرت محمد و حضرت عیسی علیهماالسلام ) ایمان دارد (روزنامه ی جمهوری اسلامی ،۱۰/ ۳ /۱۳۸۶ ، ص ۲ ؛ به نقل از " گزارش فارس " و فارس به نقل از روزنامه ی "اخبار قاهره" ) .

از خدا می خواهیم تا پیش از مکر یهود در نابود کردن این نسخۀ بسیار باارزش، چشممان به چاپ و نشرش روشن شود.

ح: تورات و انجیل در موارد دیگری نیز به آمدن خاتم الأنبیاء همراه ذکر دقیق ویژگی های ایشان تصریح کرده اند ؛ مانند این که ایشان را عربی و از مکه معرفی کرده اند و پیامبری دانسته اند که از شرق و کوهی  که محل درخشندگی خداوند و ظهور قدوس وی ، که حضرت هاجر و فرزندش ( اسماعیل ) در پای آن ساکن شدند ، خواهد آمد و آن پیامبر را کسی معرفی کرده اند که عدل و حق را با جهاد و شمشیر پایه گذاری خواهد کرد و طوایف سرکش را تأدیب خواهد نمود و ... (نگ: مقدمۀ انجیل برنابا ، ص ۲۳۴ و ۲۳۵ ) می بینید که همه ی این اوصاف ، با اوصاف پیامبر اسلام همخوان است

خ: کتب زرتشتیها: در کتاب جاماسب ( فرزانۀ زرتشتی ) نیز پس از بشارت به حضرت موسی و ذکر کنائی وصف ایشان ، آمدن حضرت عیسی را هم نوید داده بود (با وصف کنائی او که سوار بودن بر درازگوش است) و مژده داده بود که خاتم الأنبیاء ، حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز خواهد آمد ؛ البته با تعبیر کنائی از ایشان به «مهر آزمای » ( بناء المقالة الفاطمیة ، ص ۱۳۰ و المعجم الذهبی ، ص ۱۹۸) .

د: و از همه ی اینها جالب ترین حقیقت بزرگ است که می دانیم در سرزمین حجاز، یهودیان و نصرانیان فراوانی که عالمان کشیش هم در میان آنها زیاد بودند ( و حتی پدران و اجداد آنها به امید بعثت و ظهور پیامبر موعود تورات و انجیل آمده و ساکن آن سرزمین شده بودند) زندگی می کردند . از طرفی آیاتی از قرآن در میان آنان منتشر و خوانده می شد که سکوت آنان در برابر آن آیات ، به تنهائی گواه بسیار روشنی بر «پیامبر موعود » بودن حضرت محمد صلی اله علیه و آله است ؛ دقت کنید :

مثلاً قرآن درباره ی پیامبر اسلام می فرماید : الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ = همان کسی که نام او را در نزد خود در تورات و انجیل می یابند » (اعراف، ۱۵۷) و در جای دیگر از زبان حضرت عیسی می فرماید : « ... مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ= ...  من به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است ، مژده می دهم » ( صف ،۶ ) یا می فرماید : « اهل کتاب همان گونه که پسران خود را می شناسند ، او [ = محمد ] را می شناسند » ( بقره ، ۱۴۶و انعام ،۲۰) یعنی مشخصات جزئی پیامبر اسلام را هم می دانند .

حالا به کتابهای تاریخ اسلام و نصرانیت و یهود بنگرید:  در هیچ کدام از آنها نمی بینید که جهود و نصرانی ها کتابهای تورات و انجیل را نزد رسول الله آورده باشند و بگویند : « بفرما ! تو در کجای کتابهای ما ذکر شده ای ؟! آن را نشان بده ! » گذشته از این که اگر نام و مشخصات رسول الله در آن کتابها یافت نمی شد ، یقیناً مسلمانان نیز از اعتقاد به رسول الله بازمی گشتند و ایشان را _ بالله العیاذ _ دروغگو می شمردند .

بالاتر از این ، نه تنها سکوت اهل کتاب در برابر این آیات قرآن را در تاریخ می بینیم، بلکه می خوانیم که نصرانیان مدینه خود در جریان فرارشان از مباهله با رسول الله، دانستند و اعتراف کردند که ایشان بحقیقت پیامبر خداست اما آن قدر دنیاطلب  بودند که راه راست _ یعنی پذیرش اسلام _ را ترک کرده و از رسول الله خواستند با احکام ارفاقی اسلام با آنان برخورد کند ؛ یعنی تقاضا کردند که بر کیش خود بمانند و جزیه بپردازند . و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله هم _ که سراسر مهر و رحمت و ارفاق و لطف بودند _ کوتاه آمدند و اسلام را بر نصرانیان تحمیل و اجبار نفرمودند ( سعدالسعود ، ص۹۴) .

داستان بحیرای راهب هم که رسول الله را در نوجوانی (از مشخصاتی که در تورات برای ایشان نوشته شده بود)شناخت ، مشهور آفاق است ( قرب الإسناد ، ص ۳۲۴) البته نمی خواهیم شواهد درون کتابهای تاریخی مسلمانان را ذکر کنیم گرچه بسیار زیاد است ( مانند ارشادالقلوب ٬ ج ۲ ٬ ص ۱۴۷ و ۱۴۸ و ... ) گرچه اهل کتاب حتی آنها را هم نمی توانند رد کنند .

اما هزاران لعنت بر تعصب و دستهای خائن که اولی نگذاشت اهل کتاب در آن زمان مسلمان شوند و دومی راه را بر اسلام آوردن اهل کتاب امروز بست.

 خلاصه این که هیچ شکی نیست که اگر کسی به یکی از این سه دین آسمانی معتقد باشد و در آنها « با دیده ی حقیقت جوئی و علمی و آزاد و دور از تعصب » کندوکاو کند ، یقیناً سرانجام به پیامبری حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله معتقد خواهد شد ؛ همچنان که بسیاری از نصرانیان آزاداندیش و گروهی از یهودیان محقق در طول تاریخ به اسلام پیوستند.

یکی از آنان مرحوم محمد صادق فخر الإسلام بود که پیش از مسلمان شدن ، کشیش نصرانی بود و پس از تشرف به اسلام نام خود را تغییر داد و کتابهائی هم ( مانند أنیس الأعلام و بیان الحق و تعجیز المسیحیین و خلاصة الکلام فی افتخار الإسلام و برهان المسلمین و ... ) نوشت .

مرحوم محمد رضا جدید الإسلام هم از عالمان بزرگ یهود بود که در اثر اطلاعات گسترده و روح حقیقت جوئی ، مسلمان شد و کتاب " إقامة الشهود فی رد الیهود " را نوشت ( قبر وی در مسجد مظفری _ در جنوب تهران _ است ) .

مرحوم حاج بابا قزوینی هم از عالمان یهود و ساکن یزد بود که در اثر آزاد اندیشی و روشن ضمیری به اسلام پیوست و کتاب " محضر الشهود و رساله ی فارسی دیگری " را در رد یهود نگاشت .

مرحوم عبدالأحد داوود نیز در آغاز اسقف نصرانی بود و « داوود بنیامین کلدانی » نام داشت اما مطالعات و پژوهشهایش به وی اجازه نداد که در بر نصرانیت تعصب بورزد و باقی بماند ؛ او نیز مسلمان شد و نام خود را هم تغییر داد و کتاب " محمد در تورات و انجیل " را نوشت.

 

تا اینجا نوشتجات جناب علی تهرانی بود و ادامه را از کتاب «زندگانی حضرت محمد(ص)» تألیف سیدهاشم رسولی محلاتی نقل میکنم:

 

ذ: در کتب تاریخ مسلمین نیز بشارتهایی دیده میشوند. از جمله ابن هشام میگوید: ربیعة بن نصر که یکی از پادشاهان یمن بود، خواب وحشتناکی دید و کاهنی که توانسته بود خواب او را بدون اینکه ربیعة خوابش را نقل کند بازگو کند، خوابش را اینطور تعبیر کردند که بزودی حبشیان به سرزمینت را خواهند گرفت ولی پس از هفتاد و چند سال حکومتشان به دست فردی به نام "ارم بن ذی یزن" منقطع خواهد شد و حکومت او نیز به دست پیامبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحی میشود منقرض میشود. (اینکه علت این جنگ بین اسلام و پادشاهی یمن چه بود را کاری نداریم فقط این مسئله را ببینید که اگر این داستان درست باشد خوابگزاران نیز بعثت محمد(ص) در تعبیر این خواب نقل کرده اند.)

 

باز ابن هشام میگوید: تبع شاه یمن بنا به عللی تصمیم به ویران کردن یثرب گرفت و مدتی را با مردم یثرب جنگید و یثربیها مقاومت کردند. در این حال دو تن از دانشمندان و احبار یهود از بنی قریظه روزی به نزد تبع رفته بدو گفتند: فکر ویرانی این شهر را از سر دور کن و از این تصمیم انصراف حاصل نما وقتی تبع علت را میپرسد. میگویند:«برای اینکه این شهر هجرتگاه پیامبریست که از حرم قریش بیرون آید و این شهر هجرتگاه و خانۀ او خواهد بود.» حرف آن دو نفر بر تبع اثر کرد و از ویران کردن یثرب منصرف شد.

 

 داستان دیگر داستان زید بن عمرو بن نفیل است که سالها پیش از بعثت پیامبر در حجاز میزیست و به جستجوی دین حنیف ابراهیم بود و از آئین یهود و دیگر آئینهای آنزمان پیروی نمیکرد و با بت پرستان مبارزه میکرد.عامر بن ربیعة گوید: وقتی (زید) مرا دید به من گفت: ای عامر من از رفتار قوم خود بیزارم و پیرو دین ابراهیم و معبود او و اسماعیل هستم و آنها رو به این خانه(کعبه) نماز میگزاردند و من چشم براه ظهور پیامبری هستم از فرزندان اسماعیل.

 

 داستان دیگر ماجرای قسّ بن ساعده از بزرگان مسیحیت و از بلغاء عرب است که در بلاغت وی مثل میزنند و بیشتر عمر را به صورت رهبانیت دور از مردم در بیابانها به سر میبرد. این مرد نیز انتظار ظهور پیامبر را میکشید ولی همچون زید پیامبر را درک نکرد.

 

 

ر: این مطلب را نیز از یکی از سخنرانیهای حجت الاسلام مهدی دانشمند نقل میکنم:

 هفتاد سال قبل از ولادت پیامبر کودکی به دنیا آمد که در بین مسیحیان و ارامنه نامش لحمی حطوفا میباشد. این کودک سه سال بیشتر عمر نکرد. این کودک از کودکانیست که وقتی به دنیا آمد به قدرت حق به سخن در آمد و سخنانی گفت و بشارتهایی را بازگو نمود که پدرش که از علمای مسیحیت بود و مادرش که از ربانیان کلیسا بود پیشگویی های او را نوشتند که حاصل آن کتابیست به نام «وحی کودک» که مسیحی آنرا کتابی در حد انجیل میدانند ولی ما معتقدیم این کودک و سخنانش بشارت به نبوت محمد(ص) است. این کودک نیز بشارتها و نشانه هایی در مورد پیامبر ذکر کرده است از جمله اینکه به زندگی فقیرانه و رفتار و چهرۀ پیامبر و حتی مسائل زمان نبوت را بیان میکند. اصل این کتاب در موزه ای در انگلیس است.

 

دانلود کتاب انجیل برنابا

جهان در آستانـۀ بعثت

پیش از آنکه بخواهیم در مورد تاریخ صدر اسلام سخنی برانیم،باید از شرایط آنروز دنیا سخن بگوییم تا بدانیم که چرا خدا این زمان را برای فرستادن خاتم پیامبرانش برگزید.

 

روم شرقی

 روم شرقی(بیزانس) که در سال ۳۳۰ میلادی به پایتختی قسطنطنیه،توسط کنستانتین(قسطنطین) بزرگ،بنیاد نهاده شده بود، مرکز صحنۀ مبارزات و تهاجمات اقوام مختلف بود.

 مردمان روم،در عین جنگ و ستیز و تجاوز به خاک همسایگانشان،مردمی هنرمند نیز بودند.شهر قسطنطنیه یکی از چهار شهر بزرگ جهان(اورشلیم،رم،آتن و قسطنطنیه) بود و در آن ساختمانها و کلیساهای بزرگ و مجلل،از جمله کلیسای سانتاسوفیا و آبراهها و حمامهای مشهور، قرار داشت.شهر قسطنطنیه مستحکمترین شهر آن روز جهان بود و حصارهای آن تا قرن پانزدهم میلادی،گشوده نشد.

 

در آستانۀ بعثت، روم شرقی،بر یونان و ترکیۀ فعلی،شام،فلسطین و بخشهایی از آفریقا حکومت میکرد.

 

دین رومی ها، نخست بت پرستی بود و تعداد خدایان رومی ضرب المثل شده بود،ولی با تأسیس روم شرقی مذهب مسیحیت اجازه تبلیغ یافت و سپس دین رسمی مملکت شد.شاهزادگان و روحانیان بزرگ روم برای تسلط بر مردم و سرکوب احساسات آزادیخواهانه متحد شده بودند و با برگزاری مراسم پر زرق و برق ولی توخالی،تشریفات خسته کننده از یک سو و ایجاد رعب و وحشت از سوی دیگر،به حکومت خود ادامه میدادند.دوران قرون وسطی، نزدیک به یک قرن بود که آغاز شده بود.مغرب زمین در خرافات و تفکرات غلط فرو رفت.تبدیل شدن مسیح به فرزند خدا و تثلیث نیز ارمغان این دوره است.گویند در این دوران مردم را در اوج ناآگاهی نگه داشته بودند چنانکه آنها را از نظافت باز میداشتند و شپش را مروارید خدا بر روی زمین میخواندند.به اسم دین، مردم را از کسب علم باز میداشتند و اگر علم روز چیزی را نشان میداد که بر خلاف نظرات ایشان بود آنرا تکفیر میکردند چنانکه بعدها و در اواخر قرون وسطی،نظریات گالیله را کفر نامیدند!

 دادگاههای تفتیش عقاید و شیوع خرافات به شدت در حال گسترش بود و چه بسا افرادی که به بهانه ای واهی مثل «جادوگری» به آتش کشیده میشدند!

 

برتراند راسل گوید:«وقتی اعراب مسلمان وارد اسپانیا شدند،بینوایان و یهودیان از سقوط سلطنت و کلیسا که فقر آنها را نادیده گرفته و ایمانشان را درهم کوبیده بودند،هیچ افسوسی نخوردند.»

 

ایران

 کشور ایران پیشینه ای بس دور دارد ولی اولین حکومت پادشاهی آن را کوروش بزرگ با تأسیس،یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ،در حدود ۵۵۰ قبل از میلاد، برپا کرد که در زمان اوجش از غرب تا یونان و مصر و از شرق تا سند گسترش یافته بود.برخی محققین معتقدند که کوروش با تنظیم منشور حقوق بشر، از انساندوست ترین شاهان است.در واقع هم از معدود شاهانیست که از او در تاریخ به نیکی یاد شده است.او پس از پیروزی بر دشمنان با آنها به نیکی رفتار مینمود و مردم هر شهری را که میگرفت چون مردم پارس از ملت خود میشمرد.لازم به ذکر است که کوروش از ممدوحان تورات است و برخی از متفکرین معتقدند که منظور قرآن از ذوالقرنین کوروش هخامنشی بوده است. البته برخی هم او را بخواطر انقراض تمدنهای اطرافش و جنگهای بسیارش سرزنش میکنند ولی در کل خصائل کوروش بر این انتقادات میچربد.

 مردمان ایران مردمی سلحشور و خود ساخته بودند و در طول تاریخ هزار و صد سالۀ پیش از اسلام فقط یکبار تسلط بیگانه را بر خود دیده بودند که با تأسیس حکومت اشکانی و اخراج اشغالگران منتفی شده بود.اشکانیان را نیز ساسانیان برچیدند و این سومین حکومت ایران، با عصر بعثت مقارن شد.

 از مسائلی که خیلی توسط ایرانیان و محققین مورد توجه است عدم وجود سیستم برده داری در ایران است که در همه جای دنیا و نیز روم وجود داشت.البته مصادیقی از برده داری در ایران ساسانی دیده شده است مثل آنچه شاپور با اسرای رومی و نیز با اعراب کرد ولی در هر حال خرید و فروش برده در بین ایرانیان مرسوم نبود.

 به لحاظ علم و دانش هم باید متذکر شویم که مردم ایران، مردمی مستعد،هنرمند و علم دوست بودند.صدها سنگ نگاره،معماریهای جالب از جمله مدائن و همچنین دانشگاه جندی شاپور که هنوز هم در شهر اهواز برپاست مؤید این سخن است.

 

 

 اما از سوی دیگر در ایران ساسانی نظام طبقاتی شدیدی وجود داشت و جامعۀ ایران بر دو رکن خون و مالکیت، قائم بود.جناب انوشیروان عادل پادشاه مقتدر ساسانی،پیش از دستیابی به سلطنت و در آخر سال ۵۲۸ یا اوایل سال ۵۲۹ میلادی، مزدکیان را که مخالف نظام طبقاتی بودند،به نیرنگ قلع و قمع کرد.طبقات پایین حق تحصیل نداشتند و نوشیروان عادل بنا به حکایتی از شاهنامۀ فردوسی در شرایطی که برای جنگ با روم(شرقی) در حال جمع آوری پول بود حاضر نشد به یک بچه کفاش در عوض تمام ثروت پدرش حق تحصیل بدهد.

 

 پس از انوشیروان،هرمزد چهارم در سال ۵۷۹ میلادی بر تخت نشست.مورخین شرق گویند وی به فقرا رسیدگی میکرد و به بزرگان سخت میگرفت تا جایی که بلعمی گوید سیزده هزار و ششصد تن از بزرگان را به سبب ظلم بر ضعفا کشت.برعکس مورخین رومی وی را ظالم،خودخواه و بیرحم وصف کرده اند ولی عیسویان ایران نیز از او به نیکی سخن گفته اند.در هر حال این نوع عملکرد هرمزد و کم توجهیش به موبدان منجر به سرنگونیش و بر تخت نشستن شاهی شد به نام خسرو ابرویز(پرویز) که فرزند وی بود.خسرو پرویز در سال ۵۹۰ برتخت نشست و اجازۀ قتل پدر را داد.

 

 خسروپرویز خود را آدمی فناناپذیر از بین خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردم میخواند.

 

 خسرو پرویز پادشاهی بیرحم و خونریز بود.ثعالبی گوید:«خسرو(پرویز) را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل کرد.پادشاه توقیع فرمود اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید،ما به جزئی از بدن او اکتفا میکنیم،تا کار سفر آسانتر شود؛بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند!»

 

 از برجسته ترین صفات خسرو میل به خواسته و تجمل بود.در سی و هشت سال پادشاهی،گنجها آکند و تجملات فراهم کرد.در سال هجدهم سلطنت،مالی که خسرو به گنج جدید خود در تیسفون نقل کرد، قریب ۴۶۸ میلیون مثقال طلا بود؛ البته دارایی او خیلی بیشتر از میزانی بود که در بالا آمد. او با وصول مالیات از مردم،بدون اندک ترحمی،ثروت خود را هر روز بیشتر میکرد. در عین حال هم مبالغی کثیر به عنوان غرامت اموالی که از خزانۀ او سرقت یا تلف شده بود را از مردمان میگرفت.

 

 خسرو پرویز به اسب خودش "شبدیز" چنان علاقه داشت که سوگند یاد کرده بود هرکس خبر هلاکت آن اسب را به او بدهد او را خواهد کشت.حتما" میدانید خبر مرگ این اسب را چگونه به خسروپرویز دادند!

 

 بنا بر روایت طبری و نلدکه، خسرو پرویز در حرم خود ۳۰۰۰ زن داشته است و به غیر از دخترانی که خدمتکار یا خواننده یا نوازنده بودند،۳۰۰۰ خادم مرد،همچنین ۸۵۰۰ اسب،۷۶۰ فیل و ۱۲۰۰۰ قاطر برای حمل بنه داشت! و طبری گوید خسرو بیش از هرکسی به جواهرات و ظروف گرانبها و امثال آن مایل بود.

 

 عجائب بارگاه خسروپرویز ورد زبان مورخان ایرانی و عرب است و از آن جمله: قصر تیسفون،درفش کاویان،رامشگران و نوازندگان دربار،غلامی به نام خوش آرزوگ،اسبش شبدیز،فیل سفید و سوگلی حرمش شیرین.فردوسی گنجهای هفتگانۀ ویرا گنج عروس،گنج بادآورده،دیبۀ خسروی،گنج افراسیاب،گنج سوخته،گنج خضرا و شادورد برشمرده است ولی بزرگترین نفایس خسرو، تخت طاقدیس بود.

 

 جای سؤال است که از اینهمه گنج و پول چه چیزی عاید مردم فقیر و مستمند میشد؟ کسانی که با مالیاتشان گنجهای خسرو را میساختند در مقابل چه دریافت میکردند؟

 

 جالب اینکه این شاه در اواخر سلطنتش بسیاری از این نفایس را در پی شکست از روم از دست داد و در آخر هم در خانه ای زندانی شد و همان معامله را که با پدر کرده بود، پسرش با وی کرد.

 

پیامبر اسلام به تقریب در سال بیستم سلطنت این پادشاه بیرحم و حریص مبعوث شدند.

 

 در مورد دین ایرانیان،باید بگوییم که ایرانیان از دیرباز با ایمان به زرتشت به یکتاپرستی روی آورده بودند و زمانی که یونانیان و رومیها و مصریها خدایان دروغین خود را میپرستیدند، ایرانیان در کنار اقلیتهای کوچک یهودی و حنفاء به پرستش خدای یگانه میپرداختند.

 

  به لحاظ دینی هم، هر چند مثل آنچه کلیسا در روم شرقی با مردم میکرد موبدان بر مردم روا نمیداشتند ولی تأیید نظام طبقاتی از سوی مذهب و کتاب تحریف شدۀ زرتشتیان و در عین حال دست داشتن موبدان در سرنگونی هرمزد چهارم چیزهایی نیست که از ذهن تاریخ حذف شود.همچنین است ممنوعیت تبلیغ هر دینی جز زرتشتیت در آن زمان.

 از سوی دیگر دین زرتشت،در آستانۀ بعثت خاتم الانبیاء به شدت دچار تحریف شده بود و افسانه ها و داستانهای عجیبی به آن راه یافته بود و از آن جمله جنگ ششهزارسالۀ اهورامزدا با اهریمن است.در جای خود از این تحریفات میگوییم ولی در همین حد یادآوری میکنیم که زرتشتیان خود نیز مایل بودند بعضی افسانه ها و اساطیر عامی و بعضی اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده بود،حذف کنند؛چنانکه امروزه خود زرتشتیها افسانۀ جنگ ششهزارسالۀ اهورامزدا با اهریمن را کتمان میکنند.

این نکته نیز باید یادآوری شود که ایرانیان باستان با محارم خود ازدواج میکردند و این در بین شاهان نیز رواج داشت.

 

در زمان ظهور اسلام به غیر از زرتشتیها،افرادی هم به مکاتب بودایی، مانوی، مزدکی، مسیحیت و یهودیت ایمان آورده بودند.

 

جزیرة العرب

 اعراب را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:

۱.عرب بائده:این گروه پیشتر نابود شدند و عاد و ثمود و مدین از ایشانند.

 

۲.عرب عاربه(اصیل):بیشتر به عرب قحطانی معروفند و برخی عرب را فرزند یعرب بن قحطان میدانند.

 

۳.عرب مستعربه: در اصل از نسل اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله است ولی معمولا"از معد بن عدنان شناخته میشوند لذا به ایشان عدنانی هم میگویند.پیامبر(ص) نیز از این گروه است و عدنان جد بیستم پیامبر است.

 

 جزیرة العرب را میشود به سه بخش خشک،کوهستانی و سرسبز یعنی صحرای عربستان،حجاز و یمن تقسیم کرد و حکومتهای معینیان(۶۰۰-۱۲۰۰ ق.م)، قتبان(۶۰۰ ق.م تا قرن دوم میلادی)، سبائیان(حدود ۹ قرن تا ۱۱۵ ق.م)، حضرموت(معاصر معینیان.انقراض در ۳۰۰ میلادی)، نبطیان(از قرن چهارم قبل از میلاد تا قرن ششم میلادی)، حمیریان(ادامۀ حکومت سبائیان تا ابتدای قرن چهارم میلادی)، تدمر(از زمانی نامعلوم تا ۲۷۰ میلادی)، غسانیان(از زمانی نامعلوم تا زمان انقراض توسط سپاه اسلام)، لخمیان(از اواخر قرن سوم تا قرن هفتم میلادی) بر قسمتهای مختلف این سرزمین حکم رانده اند.ایران و روم شرقی نیز معمولا" سعی میکردند گروههای مختلف اعراب را تابع خود کنند و در جنگ علیه یکدیگر بکارگیرند.لازم به ذکر است که در زمان بعثت، یمن جزء خاک ایران ساسانی بود.

 

مردمان عرب، مردمانی مهمان نواز و خونگرم بودند.از اخلاقهای خیلی نیکوی عرب، سنت زیبای پناه دادن بود.گاهی ممکن بود یک قبیله با کسی دشمنی داشته باشند و تصمیم به کشتنش بگیرند، ولی یکی از افراد قبیله به او پناه میداد و تا زمانی که او رسما" پناه خود را از آن فرد برنمیداشت افراد آن قبیله به احترام خویشاوندشان هیچ تعرضی به وی نمیکردند.این سنت چنان نیکو بود که پیامبر(ص) هم آنرا تأیید نموده و فرمودند:هرگاه مسلمانی به کسی پناه دهد آن فرد در پناه تمام مسلمین است.از خصائل نیکوی دیگر اعراب باید به ساده زیستی و غیرت اشاره کرد.همچنین اعراب مردمی مقاوم بودند و این از زندگی ایشان در در سرزمین گرم و خشکی چون عربستان هویداست.به لحاظ علم و ادب اعراب هر چند کار علمی منحصر به فردی نداشتند ولی شعرایی بزرگ و نامی از بین ایشان برخاسته اند.هنر سخنوری هم برای ایشان یک حسن محسوب میشد و حتما" داستان آواز مخصوصی که با آن شترها را وادار به سریع دویدن میکردند را شنیده اید.

 

 علیرغم خصائل نیکوی فوق، اعراب مردمی کینه توز بودند و گاهی بر سر کوچکترین مسائل جنگهای بزرگی به راه مینداختند.برای برخی از قبایل عرب غارت یکدیگر، یکی از راههای عادی امرار معاش محسوب میشد. از سوی دیگر دارای عادتهایی بسیار زشت و ناپسند بودند از جمله زنده بگور کردن دختران، اعتقاد به طلسم و عقاید خرافی.به علت جنگهای پی در پی قادر به جمع آوری قدرت منسجم نبودند و مدام بازیچۀ ایران و روم بودند. همچنین علیرغم وجود شعرا کسی به تحصیل علم اهمیت نمیداد و در عربستان تنها هفده نفر باسواد پیدا میشد.

 

 حضرت ابراهیم با بازسازی کعبه دین یکتاپرستی را در این سرزمین گسترش داد ولی بدبختانه تیغ تحریف در این سرزمین هم کار خود را کرد و کعبه به بتخانه تبدیل شد و مردم مراسم حج ابراهیمی را به گرد بتهایشان انجام میدادند.عدۀ قلیلی بر دین ابراهیم(ع) باقیمانده بودند و گروه اندکی هم یهودی،مسیحی و زرتشتی شده بودند.

 

 میبینیم که پیامبر بزرگوار دین مبین اسلام، در شرایطی ظهور فرمودند که مذاهب پیشین به شدت دچار تحریف شده بودند و ظلم و جور و جهل به بشر آن روز روی آورده بود.در چنین شرایطی نبی مکرم اسلام در بین یکی از بیعلم ترین و ضعیفترین اقوام زمان خود، به بعثت رسید تا بار دیگر چراغ آگاهی و دانش را بیفروزد و راه پیامبران پیشین از آدم(ع) تا عیسی(ع) را به پایان برساند و لکه های تحریف را از چهرۀ دین خدا بزداید.خداوند یگانه، مبعوثش فرمود تا مکارم اخلاق را گسترش دهد و حجت را بر مردم تمام کند.

 

منابع اصلی:

 

۱.تاریخ تحلیلی صدر اسلام دکتر علی اکبر حسنی

 

۲.سقوط قسطنطنیه برناردین کیلتی

 

۳.ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستینسن

 

۴.شاهنامه   ابوالقاسم فردوسی

 

۵.تاریخ ملوک و الرسل طبری

 

۶.پس از پنجاه سال دکتر شهیدی

 

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید