جعل اسناد
در این روش شبهه افکن سعی میکند با ادعای وجود چیزی در یک سند تاریخی یا دینی ادعای دروغ خود را بر کرسی بنشاند.نمونۀ زیر را از کتاب «آئین اوستا» تألیف سیاوش اوستا ببینید:
«لوط» با دو دختر خود همخوابه شده بود و ملت او هجنسگرا بودند که حتی مایل به دست اندازی به میهمان زیبا و جوان او بودند(تورات تکوین-اصحاح ۱۹ و قرآن) – آئین اوستا صفحۀ ۷
شبهه افکن قصد تحقیر شخصیت لوط(ع) را با استناد به کتب دینی دارد و در این راه به دو کتاب تورات و قرآن استناد میکند! هر چند در تورات این ادعای آمده است ولی در هیچ کجای قرآن چنین ادعای گزافی نیامده است و نویسنده برای تحقیر مقام یک پیامبر اینگونه جعل سند میکند.(البته در متن کتاب نویسندۀ مکار بعد از آوردن متن بالا خیلی سریع بحث را روی مهمانان آن شب لوط(ع) میچرخاند و رفتن فرشتگان به جلد انسان را غیرضروری(!) میخواند ... و خلاصه بحث را سریع جمع میکند تا خواننده متوجه این جعل سند نشود.) این نکته را نیز اضافه میکنم که این داستان جاهلانه در تورات تحریف شده آمده است و نه در تورات اصلی.
در واقع شبهه افکنها با عباراتی مثل «تحقیقات اخیر نشان میدهد»، «بعد از سالها تحقیق به این نتیجه رسیدم که ...» و امثال اینها سعی در خوراندن حرف دروغ خود به مردم دارند تا آنها را از دین، زده کنند.
این «تحقیقات اخیر(!!)» گاهی نشانگر این میشود که ماجراهای صد و بیست و چهار هزار پیامبر الهی افسانۀ بابلی ها بوده و گاهی نشان میدهد که کعبه، آتشکده بوده است!!!!!! نویسنده خیلی راحت از کتیبه ای سخن میگوید که مطمئن است شما تا آخر عمرتان هم آنرا نخواهید دید(زیرا وجود ندارد!) یا اگر (در صورتی که واقعا" وجود داشته باشد) آنرا ببینید از کجا میتوانید تشخیص دهید که جعلیست؟ برای آشنایی با صدها کتیبۀ جعلی میتوانید به کتابهای «دوازده قرن سکوت» مراجعه کنید تا بدانید هر چیزی که روی یک کتیبه بود الزاما" مربوط به عصر باستان نیست.(برای ساختن یک کتیبۀ جعلی به این اقلام نیاز دارید: چکش، میخ، یک سنگ تخت و نسبتا" کهنه(!) و نیز آشنایی با زبان و خط مردم باستان!)
یادمان باشد وقتی شبهه افکن برای ادعای دروغش سندی را ذکر کرد حتما" دقت کنیم که آیا واقعا" ادعایی که میکند در سند آمده است؟ و همچنین آیا سندی که آورده است، «معتبر» میباشد؟
ارزش ایمان به همین تشخیص حق از باطل است.اگر قرار باشد ما به این ترفندها برخورد نکنیم و ایمانمان به بوتۀ آزمایش نیفتد؛ دیندار بودنمان به هیچ دردی نخواهد خورد.
اگر منوی نظرات باز اینجا کلیک کنید.
یادتان هست که پیش از این گفتم که جوانان ما باید عربی بیاموزند و نیز گفتم که استفاده از عدم آگاهی از عربی در جوانان یکی از ترفندهای مهم شبهه افکنان است.
اکنون میخواهیم به معنای یکی از واژه هایی که بارها در قرآن به کار رفته است میپردازیم و سپس شبهۀ کودکانۀ سایت افشا که با سوءاستفاده از عدم آگاهی مخاطبینش مطرح شده است میپردازیم.
سماء: این کلمه حدود صد وبیست بار و جمع آن سماوات، حدود صد و نود بار در قران آمده است .
راغب گوید: سماء به هرچیز گویند که بالا باشد.
طبرسی گوید: سماء معروف است و هر آنچه بالای تو باشد و یا بعضا برتو سایه افکنده باشد و سما بیت و سقف آنست به ابر و باران نیز سماء گویند .
جوهری نیز چنین گفته است.
پس در لغت عرب به هرچه بالا باشد سماء گویند گاه در معنای اصلی آن بکار میرود و گاه معانی فرعی بعضی از چیزها.
ناگفته نماند به کرات آسمانی به بالای درخت به پشت حیوان و .... سماء میگویند و هر چیزی که بالای ما باشد .
مثلا در آیه ۱۱ سورۀ نوح « یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَاراً» در اینجا به معنای باران است «تا بر شما باران فراوان فرستد»و نیز در آیه هایی مثل آیه ۶ سوره انعام و آیه ۵۲ سوره هــود. در اینجا سماء بمعنای باران بکار رفته است.
سَبْعَ سَمَاوَاتٍ(هفت سماء):
در قرآن کریم مجموعأ هفت بار لفظ "سَبْعَ سَمَاوَاتٍ" و "السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ" بکار رفته است ، دقت در آنها نشان میدهد که همه در وسط هم هستند مثل لایه های پیاز و طبق آیات همه از یک طبقه گاز غلیظ آفریده شده اند و میتوان گفت مراد از همۀ آنها طبقات جو زمین است .
نــــکات آیات :
« أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ(یک نکته) نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً»نوح ۱۵ و ۱۶
«آیا ندیده اید که خدا چگونه هفت آسمان را طبقاتی خلق کرده است-۱۶- و در{۱نکته} آنها ماه را تابان قرار داده است وخورشید را چراغی فروزان ساخت!؟»
«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً...» ملک ۳
«آن کس که هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید ،هیچ در نظم خلقت خدای رحمان تفاوت نخواهی یافت بارها(به دیده عقل در نظام آفرینش) بنگر آیا هیچ سستی و خلل توانی یافت؟»ملک ۳
« اوست خدایی که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد ، پس از آن ، به خلقت آسمان نظر گماشت وهفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به هر چیزی دانا است» بقره ۲۹
و همچنین ۴۴ سوره اسراء و ۸۶ مومنون و ۱۲ طلاق و آیات ۱۲ سوره فصلت(با مقدمۀ آیۀ یازدهم این سوره) که به روشنی بیان میکند قبل از اینکه جو به طبقاتی معین در آید دودی و گاز غلیظی بوده است و بعدا به صورت طبقات معین تشکیل شده است .(قبلا از بحث هفت سماء میگوید اسمان دود یا گازی بود)
از آیات مذکور سوره فصلت فهمیده میشود که زمین در دو دوران خلق شده است و سپس آسمان که گاز فشرده و دود غلیظی بود بدستور خداوند رقیق شده است «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» و از جمله « أَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا: در هر آسمان امر مخصوصی را وحی کرد» فهمیده میشود که هریک از این طبقات خاصیت بخصوص و اثر معینی دارد .
از آیات فوق سه مطلب بدست می آید: سماوات هفتند. آنها طبقه طبقه توی همند. احتمالا {۱نکته} ماه در میان آنها نور است. باید دانست آسمانها و اجرام کهکشانهای سماوی بیشمار است .
ناچار باید گفت مراد از این هفت سماء، سماوات بخصوصی است . از طرف دیگر نور ماه چندان امتداد ندارد و یقینا باجرام دور نمیرسد چنانکه ما با چشم عادی خود نمیتوانیم قمر مریخ و قمرمشتری و غیره را ببینیم. نور قمر زمین نیز به آنها نمیرسد و حداکثر نور ماه در منظومه شمسی قابل رویت است.(منظور از نرسیدن نور این نیست که هیچ نوری نمیرسد منظور حدیست که با چشم غیرمسلح قابل رؤیت نمیباشد. به خاطر داریم که پرتوی نور هرگز از بین نمیرود.) مثلا در شعرای یمانی که پانصد هزار برابر فاصله از زمیــن دور است چطور ممکن است نور ماه (بدون دوربین نجومی) دیده شود.
پس اینکه قرآن گفته« وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً»(نوح آیۀ ۱۶) کدام هفت سماء است که نورش در آن مرئی است. پس حتما این هفت سماء غیر از اسمانهای دیگر است . نور ماه در طبقات هــوا مرئی است{۱نکته} و مراد از آنها همین طبقات است.
نکته ۱: ممکن است غرض از «فیهن» آن باشد که ماه خارج از هفت آسمان است و نورش به آنها میرسد پس ما در میان آنها نیست.
نکته ۲: «آیا ندیده اید که خدا چگونه هفت آسمان را طبقاتی خلق کرده است -۱۵- و در{۱نکته} آنها ماه را تابان قرار داده است وخورشید را چراغی فروزان ساخت!؟»
«طِباق» بمعنی: بصورت طبقه طبقه روی همدیگر بودن است. « نور» بمعنی: تابش و روشنائی بازتابی است و «سِراج» بمعنی: چراغ روشنگر
ماه را در آنها (یعنی در طبقات جو) تابشی گردانید و خورشید را چراغی روشنگر، این به این معنی است که ماه بیرون از طبقات جو تابنده نیست و خورشید نیز بیرون از طبقات جو چراغی روشنگر نیست.
همانگونه که آیه میگوید، ماه در طبقات جو بدلیل بازتاب نور آن توسط ذرات گاز و بخار و خاک و غیره تابش دارد و تابان است. ولی بیرون از طبقات جو ماه تابنده نیست و فضا تاریک و سیاه است، چون چیزی وجود ندارد که نور آنرا بازتاب بدهد. و ما فقط خودِ ماه را می توانیم ببینیم.
همینطور خورشید نیز چنانکه آیه می گوید در طبقات جو بدلیل بازتاب پرتو آن در ذرات گاز و بخار و خاک و غیره چراغی روشنگر است و فضای طبقات جو را روشن می کند، ولی بیرون از طبقات جو خورشید چراغی روشنگر نیست و جائی را روشن نمی کند و فضا تاریک و سیاه است، چون چیزی وجود ندارد که نور آنرا بازتاب بدهد. شب هنگام نیز پرتو خورشید در فضای بالاتر از طبقات جو وجود دارد ولی فضا را روشن نمی کند.حتما این نکته را به خاطر دارید که در خلأ به علت نبودن جو نور خورشید بازتاب پیدا نمیکند و ما با نور آن فقط قادر هستیم که چیزهایی که نور خورشید بر آنها میتابد را ببینیم.برای اینکه تصور بهتری از این بحث داشته باشید فیلمهایی که در مورد راه رفتن بر روی ماه توسط فضانوردان است را ببینید.خیلی جال است که با وجوئد اینکه این فیلمها در روز(برای ماه) گرفته میشوند شباهت زیادی به فیلمهایی دارند که در شب بر روی زمین گرفته میشوند که علت همانا نبودن جو در سطح ماه است.پس میبینیم که با وجود اینکه نور خورشید هم بر زمین و هم بر ماه میتابد ولی بر روی ماه که فاقد جو است مانند ستاره ای نورانی که از سایر ستاره ها نزدیکتر است نورافشانی میکند نه مانند آنچه در روز زمینی پیش میاید.
منظور از سماوات هفت گانه:
دانشمندان طبقات هوا (جو) را بر مبناهای مختلفی تقسیم کرده اند. که از دید قرآن طبقات جو هفت طبقه (آسمان) است.
جو زمین از جنبه های گوناگون به طبقات گوناگون تقسیم می شود. مثلاً دانشمندان از نظر گرما آنرا به پنج طبقه تقسیم می کنند. قرآن آنرا از نظر کار و وظیفه به هفت طبقه تقسیم می کند. تقسیم بندی مورد نظر قرآن می تواند بترتیب زیر باشد(البته ما به هیچ وجه نمیخواهیم بگوییم منظور قرآن هم هفت طبقه بر اساس کار و وظیفه است. شاید منظور قرآن تقسی مبندی دیگری باشد):
۱- تروپوسفر ( تروپو بمعنی متغیر است و اسفر بمعنی گرد و دایره و منطقه): این طبقه طبقه آب و هواست. ابر، باد، رعد، برق، باران، برف، مه و طوفان در این طبقه است.
۲- استراتوسفر : طبقه ای است آرام و تهی از بخار آب و طوفان و دگرگونیها، و بدلیل خشکی آن معمولا ابر درآن درست نمی شود، از گسترش یافتن و پخش شدن طوفانها در تروپوسفر جلوگیری می کند و برای پرواز هواپیماها مناسب است.
۳- ازونسفر: طبقه گاز ازن. این گاز نود و نه درصد از اشعه ماوراء بنفش که از خورشید میآید و برای زندگان در روی زمین خطرناک و کشنده است را می مکد .
۴- مزوسفر: در این طبقه اجرام آسمانی که از فضا می آیند بدلیل داشتن سرعت بسیار در اصطکاک با جو داغ شده و می سوزند و خاکستر آنها به زمین می رسد اگر بزرگ باشند فرصت نمی کنند کاملاً بسوزند و خاکستر شوند، به این خاطر بخشی از آنها تا زمین رسیده ودر زمین سقوط میکنند.
۵- یونوسفر: در خود به سه طبقه تقسیم میشود و مسئولیت انعکاس امواج را دارد هم امواجی که از زمین می آیند و هم امواجی که از خورشید می آیند. همینطور اشعه خطرناک ایکس و بخشی از اشعه ماوراء بنفش قوی را می مکد .
۶- ترموسفر: اشعه قوی ماوراء بنفش را می مکد. و در این طبقه ذرات هوا بار دار می شوند (بار الکتریکی می گیرند)
۷- اکسوسفر: ذرات در این طبقه نسبت به طبقات پائینی خیلی کم است و این امکان حرکت سریع به آنها میدهد و این بنوبه خود امکان بیرون رفتن از جاذبه زمین به برخی از آنها می دهد. و بیرون رفتن ذرات از زمین نیز برای کم شدن از حجم و وزن زمین ضروری است. در این طبقه ماهواره هائی نیز گردش می کنند .
«و آسمان (جو)را سقفـــی حفظ کننده از تعرض قرار داد»انبیاء ۳۲ در ادامه تذکری میدهد و میگوید « بازهم (کافران) از آیات و شگفتی های آن اعراض میکنند»(آیۀ ۳۳)
همیشه از طرف فضا سنگهای آسمانی بطرف زمین می آیـد، جو آنها را می سوزاند، و آنها ضمن چند ثانیه درخشیدن به پودر تبدیل می شوند و کم کم بدون اینکه دیده شوند به زمین می ریزند. بجز اجرام بسیار بزرگ که بخشی از آن میتواند سالم بماند.
ـــ جو امواج رادیوئی را بطرف زمین برمی گرداند.
ـــ خورشید انواع واقسام امواج و انرژی از خود ساطع می کـند. قـشر گاز اُزون جو که در ارتفاع میان ۳۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ متر قـرار دارد، از به زمین رسیدن اشعه ماوراء بـنـفـش کـه می تواند خیلی از موجودات زنده را بکشد جلوگیری می کند.
ـــ قشر جو مانع از بیرون رفتن بخار آب می شود.
ـــ قـشـر دی اکسید جو گرمای زمین را در جو زمین نگه می دارد و فـقـط قسمت ناچیزی از گرما از آن به خارج از جو نفوذ می کند. در صورت نبود ایـن قـشر گرما از محدوده زمین خارج می شود و جو زمین ۵۰ درجه سردتر از آنچه هـست می شود. به این ترتیب جو مانند یک سقـف ما را حفـظ می کند.
البته در آیات دیگری نیز منظور از السماء، جو است مثل آیات ۱۱ سوره نوح و ۶ سوره انعام و معارج ۸، حاقه۱۶ ،قمر۱۱ و طور ۵ وغیره
البته در آیات دیگری هم منظور از سماء گاها" کل کیهان و یا عالم بالا و فضا و موجودات علوی و ستارگان است:
مثل آیات ۲۲ سوره بقره ، ابراهیم ۲۴ ، انبیا ۱۰۴ کل کیهان، بروج ۱ ،ذاریات ۴۷ کل کیهان .مثل بقره ۱۶۴ و طه۴ وشوری ۲۹، فرقان ۱۶۱ و غیره
السماوات در همۀ آنها جمع معرف بالف و لام و ظهورش در استغراق است و چون متعلق به خلقتند پس مراد موجودات علوی و ستارگان و کهکشانهای دور دست هستند.
السَّمَاء الدُّنْیَا
السَّمَاء الدُّنْیَا: در لغت عرب به معنای آسمان نزدیک یا آسمانی که با چشم دیده شود گفته میشود و در هر سه جا کلمه بصورت معرفه بکار رفته است.
در سه جا از قرآن کریم « السَّمَاء الدُّنْیَا» آمده که باید دید مراد از آنها چیست ؟
آیات ۶ سوره صافات و آیه ۱۲ سوره فصلت و آیه5 ملک ما آسمان نزدیک را به زیور ستارگان بیاراستیم.
آنگاه هفت آسمان(سبع سماوات) را در دو روز بیافرید و در هر آسمان امر آن را وحی فرمود ، و آسمان دنیا را با چراغهایی زیور دادیم و حفظ کردیم اینست تقدیر خدای مقتدر حکیم.
در آیه اول کواکب ذکر شده و در آیه دوم وسوم مصابیح و سبع سماوات و نیز در آیه سوم رجوم شیاطین ذکر شده است.
مراد از کواکب در آیه اول ظاهرا سیارات منظومه شمسی و منظور از السما الدنیا فضا و آسمان منظومه شمسی است که نزدیکترین آسمانهای جهان بزمین است.
منظور از مصابیح در آیه دوم همان شهابها و سنگهای سرگردان در فضا هستند که با ورود بطبقات جو زمین آتش میگیرند و آسمان را زینت و زیور میبخشند. شاهد قوی آنکه در آیه دوم ابتدا سبع سماوات امده سپس « السَّمَاء الدُّنْیَا» پر واضح است که نظر بر نزدیکترین آسمان از آن آسمانهای هفتگانه است. (ر .ج : کتاب آغاز و سرانجام جهان) و قاموس قرآن
شبهه: در بعضی از آیات آمده که زمین پیش از آسمانها آفریده شده است و در بعضی بالعکس گفته شده آسمانهای هفت گانه بعد از زمین خلق شده است.این مسئله از سوی سایت افشا به عنوان یک «تناقض در قرآن» مطرح شده است.
پاسخ:
« خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ ... ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» فصلت۱۲-۹
و « خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » بقره ۲۹.
در آیات فوق آفرینش و تشکیل زمین پیش از تشکیل هفت آسمان است ولی در آیــــــات :«ءأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا» نـــازعات۳۲-۲۷
دقت در آیات انسان را به نکات شگفت انگیزی متوجه میسازد : در اینجا گفته «السَّمَاء بَنَاهَا» میتوان گفت مراد آسمان منظومه شمسی یا کهکشان ماست که شامل تمام سیارات و خورشید ویا تمام اجرام کهکشان راه شیری میشود نه آسمانها هفت گانه محیط بر زمین . سماوات هفت گانه در هرجا به معنای بخصوص و ویژگی های مخصوص بخود گفته شده است، و قطعی است که زمـــــــیـن پس از فضای منظومه شمسی باین صورت درآمده است .فضایی را در نظر بیاورید که خورشید با بیشتر از هزار و ششصد سیاره و دنباله دار وسنگهای بزرگ در آن جای گرفته است این آسمان که سیارات و خورشید آنرا مشخص میکنند پیش از زمین است و زمین نسبت به آن مثل نخود کوچکی نسبت به گنبدی بزرگ است . البته چنانچه گفته شد ممکن منظور از اسمان کهکشان ما باشد .
پس نتیجه میگریم اینکه سماوات هفت گانه بعد از زمین بوجود آمده اند درست است چنانکه جو زمین از زمین بوجود آمده است و اینکه در جایی دیگر با مشخصاتی دیگر گفته زمین بعد از سماء بوجود آمده است نیز درست است چونکه زمین بعد از منظومه شمسی یا کهکشان و دیگر اجرام ان کهکشان بوجود امده است.
(شرح مطلب : کتاب اغاز و سرانجام جهان ص۳۷ )
در آیه ۱۲ ســوره طلاق آمده :
« اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ» طلاق ۱۲
« خدا آنکسی است که هفت سماء را آفرید و مانند آن آسمانها (ازهفت طبقه) از زمین...»
یا «خـدا آن است که هـفـت سماء را آفـریـد و از زمـیـن نـیـز چیزی مانـنـد آنهـا»
اگر مراد از "مانند " عدد باشد غرض آنست که خدا هفت سماء و هفت زمین آفرید در اینصورت چون مراد از هفت اسمان طبقات جو است زمین نیـــــز ماننــــد آنها هفت طبقه اند و زمین نیـــز مثل آنهاست و جملۀ «مِنَ الْأَرْضِ » نشان میدهد که این هفت طبقه در خود زمین است.
( شرح مطلب قاموس قرآن جلد سوم )
طبقات زمین میتواند بصورت زیر تقسیم بندی شود :
۱ـــ قشر خارجی زمین. این قشر اساساً از سنگ خارا و کوههای آن تشکیل شده.دما در عمق یازده کیلومتری به ۱۱۰۰ در جه می رسد.
۲ـــ قشر زیر قشر خارجی. این قشر از مگنزیم و سلیکات آهن تشکیل شده و در ۴۰۰ کیلو متری دما تقریباً ۱۴۰۰ در جه است.
۳ـــ سومین قشر زمین در عمق میان ۴۰۰ تا ۷۰۰ کیلومتری قرار دارد. و از همان عناصر قشر بالائی تشکیل شده است. دما در آن بالای ۱۴۰۰ درجه است.
۴ـــ چهارمین قشر تا ۲۹۰۰ کیلومتری عمق امتداد دارد. پائین آن آهن و سلیکات منزیم تقریباً ۳۸۰۰ درجه گرم است.
۵ـــ دمای آن بالای ۳۸۰۰ درجه است و فعل و انفعالات خشونت باری در آن صورت می گیرد.
۶ـــ ششمین قشر از آهن و آلیاژ فلز نیکل و مقادیر کمی سولفید آهن تشکیل شده.گفته میشود که جریانهای این قشر باعث نیروی آهن ربائی زمین میشود. دمای آن میان ۳۸۰۰ تا ۴۲۰۰ درجه است.
۷ـــ از همان آهن و نیکل قشر بالائی خود تشکیل شده و در مرکز آن دما به ۶۰۰۰ درجه می رسد.
موجودات زنده در آسمان در آیات قرآن و احادیث
آیات متعددی در قرآن هست که از وجود موجودات زنده در آسمانها خبر میدهند. بعضی از آیات آنها را بلفظ "دابــه" (جنبنده) آورده و بعضی بلفظیکه دلالت بر اولو العقل بودن آنها دارند :
«وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ» نحل۴۹
« هر چه در آسمانها و زمین از جنبندگان و فرشتگان است همه برای خدا سجده میکنند و تکبر نمی ورزند»
آیه فوق صریح است در اینکه در آسمانها مثل زمین جنبندگانی هست و خدا را سجده میکنند .
« وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ » شوری ۲۹
« و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین است و آنچه را از جنبنده در آنها پراکنده ساخته است و او هر وقت بخواهد بر جمع آنها قادر است»
ضمیر " فِیهِمَا" به آسمانها و زمین راجع است و با قاطیعت تمام روشن میدارد که در آسمانها جنبندگانی آفریده شده اند .
و از جمله "عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ" بدست میاید که روزی میان اهل زمین وآنها ارتباط برقرار خواهد شد ، اگر منظور از جمع ، رسیدن آنها به یکدیگر باشد .
آیات دیگر از قرار ذیل اند :
«هر که در آسمانها و زمین است همه از او حوائج میطلبند و او هر روز به شان و کاری پردازد» رحمن۲۹
« وهرکه در آسمانها و زمین است ، از روی رغبت یا به جبر ، با سآیه ها(وهمه آثار وجوی)شان ،هرصبح و عصر برای خدا سجده میکنند»رعد۱۵
« و ربک اعلم بمن فی السماوات والارض» اسراء ۵۵
کلمه "مَن" در این آیات دلالت بر افراد عاقل و ذی شعوری دارد و بخوبی روشن میکند که در آسمانها مانند انسان موجودات زنده وعاقل زندگی میکنند و بخدای خود خاضع اند و حوائج خویش از او میخواهند.(قاموس قرآن جلد ۴)
علی علیه السلام هم که می فرمایند: « إن هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الأرض.»
= این ستاره ها ( سیاره ها ؟- نجم به معنای سیاره هم هست- ) که در آسمان هستند ، شهرهائی مانند شهرهای زمین می باشند »(نورالثقلین ،ج۴ ،ص ۴۰۰ )
امام باقر : همانا پشت این خورشید چهل خورشید وجود دارد (چهل به معنای کثرت) که ما بین هریک از آن خورشیدها چهل سال(باز هم احتمالا عدد کثرت است) راه باشد ، در آن عوالم آفریدگاران بسیار بوند که از آفرینش انسان بی اطلاع و بی خبر بوند.(بحارالانوار جلد ۲۷صفحه ۴۵)
****
اما این را به متن اضافه میکنم که بعضی در اینباره شبه کرده اند(بدون اندکی فکر) که کدامیک زودتر آفریده شده است
آیه های زیر شده اند :
شبهه: اول زمین و بعد آسمان (سوره ۲ آیه ۲۹)، اول آسمان و بعد زمین (سوره ۷۹ آیه ۳۰-۲۷).
پاسخ:
۱)«اوست کسی که آنچه در زمین است همه را برایتان آفرید (خلق کرد) سپس به سماء پرداخت؛ پس هفت سماء استوار ساخت و او به همه چیز داناست» (بقره۲۹)
۲)«آیا شما آفرینشی استوارتر دارید یا سماء که آن را برافراشت» (نازعات ۲۷) «و پس از آن زمین را گستراند» (نازعات ۳۰)
همان طور که ملاحظه می شود در آیه شماره ۱ می فرماید ابتدا زمین را آفرید (خلق کرد) سپس به آسمان(سماء) پرداخت و هفت اسمان(سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) را افرید و بی شک آسمان(سماء) پیش از آن آفریده شده بود که اینک به سراغ آن می رود «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ»
در سوره فصلت کاملتر گفته و گفته بعد از خلقت کوهها و ارزاق به سماء پرداخت و آسمان، دودی(گازی) بود و سپس (ثم: بعد از مدت درازی) هفت آسمان(سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) را طبقه طبقه بر فراز شما استوار کرد....
بروشنی معلوم است که آسمان بوده و بعد به آن پرداخته شده و از لحاظ علمی نیز چنانکه ذکر شد نکته های جالبی دارد.پس از آن زمین خلق شده است و بعد از آن طبقات جو خلق شده اند. پس این شبهه ناشی از عدم آگاهی شبهه افکنان سایت افشا بوده است که نمیفهمند سماء در آیۀ اول به معنای جو و در آیۀ دوم به معنای آسمان است.
دوستان عزیز مستحضرید که شبهۀ سایت افشا فقط در صورت عدم آگاهی مخاطبانش از زبان عربی کاربرد داشته است.
پیش از آنکه بخواهیم در مورد تاریخ صدر اسلام سخنی برانیم،باید از شرایط آنروز دنیا سخن بگوییم تا بدانیم که چرا خدا این زمان را برای فرستادن خاتم پیامبرانش برگزید.
روم شرقی
روم شرقی(بیزانس) که در سال ۳۳۰ میلادی به پایتختی قسطنطنیه،توسط کنستانتین(قسطنطین) بزرگ،بنیاد نهاده شده بود، مرکز صحنۀ مبارزات و تهاجمات اقوام مختلف بود.
مردمان روم،در عین جنگ و ستیز و تجاوز به خاک همسایگانشان،مردمی هنرمند نیز بودند.شهر قسطنطنیه یکی از چهار شهر بزرگ جهان(اورشلیم،رم،آتن و قسطنطنیه) بود و در آن ساختمانها و کلیساهای بزرگ و مجلل،از جمله کلیسای سانتاسوفیا و آبراهها و حمامهای مشهور، قرار داشت.شهر قسطنطنیه مستحکمترین شهر آن روز جهان بود و حصارهای آن تا قرن پانزدهم میلادی،گشوده نشد.
در آستانۀ بعثت، روم شرقی،بر یونان و ترکیۀ فعلی،شام،فلسطین و بخشهایی از آفریقا حکومت میکرد.
دین رومی ها، نخست بت پرستی بود و تعداد خدایان رومی ضرب المثل شده بود،ولی با تأسیس روم شرقی مذهب مسیحیت اجازه تبلیغ یافت و سپس دین رسمی مملکت شد.شاهزادگان و روحانیان بزرگ روم برای تسلط بر مردم و سرکوب احساسات آزادیخواهانه متحد شده بودند و با برگزاری مراسم پر زرق و برق ولی توخالی،تشریفات خسته کننده از یک سو و ایجاد رعب و وحشت از سوی دیگر،به حکومت خود ادامه میدادند.دوران قرون وسطی، نزدیک به یک قرن بود که آغاز شده بود.مغرب زمین در خرافات و تفکرات غلط فرو رفت.تبدیل شدن مسیح به فرزند خدا و تثلیث نیز ارمغان این دوره است.گویند در این دوران مردم را در اوج ناآگاهی نگه داشته بودند چنانکه آنها را از نظافت باز میداشتند و شپش را مروارید خدا بر روی زمین میخواندند.به اسم دین، مردم را از کسب علم باز میداشتند و اگر علم روز چیزی را نشان میداد که بر خلاف نظرات ایشان بود آنرا تکفیر میکردند چنانکه بعدها و در اواخر قرون وسطی،نظریات گالیله را کفر نامیدند!
دادگاههای تفتیش عقاید و شیوع خرافات به شدت در حال گسترش بود و چه بسا افرادی که به بهانه ای واهی مثل «جادوگری» به آتش کشیده میشدند!
برتراند راسل گوید:«وقتی اعراب مسلمان وارد اسپانیا شدند،بینوایان و یهودیان از سقوط سلطنت و کلیسا که فقر آنها را نادیده گرفته و ایمانشان را درهم کوبیده بودند،هیچ افسوسی نخوردند.»
ایران
کشور ایران پیشینه ای بس دور دارد ولی اولین حکومت پادشاهی آن را کوروش بزرگ با تأسیس،یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ،در حدود ۵۵۰ قبل از میلاد، برپا کرد که در زمان اوجش از غرب تا یونان و مصر و از شرق تا سند گسترش یافته بود.برخی محققین معتقدند که کوروش با تنظیم منشور حقوق بشر، از انساندوست ترین شاهان است.در واقع هم از معدود شاهانیست که از او در تاریخ به نیکی یاد شده است.او پس از پیروزی بر دشمنان با آنها به نیکی رفتار مینمود و مردم هر شهری را که میگرفت چون مردم پارس از ملت خود میشمرد.لازم به ذکر است که کوروش از ممدوحان تورات است و برخی از متفکرین معتقدند که منظور قرآن از ذوالقرنین کوروش هخامنشی بوده است. البته برخی هم او را بخواطر انقراض تمدنهای اطرافش و جنگهای بسیارش سرزنش میکنند ولی در کل خصائل کوروش بر این انتقادات میچربد.
مردمان ایران مردمی سلحشور و خود ساخته بودند و در طول تاریخ هزار و صد سالۀ پیش از اسلام فقط یکبار تسلط بیگانه را بر خود دیده بودند که با تأسیس حکومت اشکانی و اخراج اشغالگران منتفی شده بود.اشکانیان را نیز ساسانیان برچیدند و این سومین حکومت ایران، با عصر بعثت مقارن شد.
از مسائلی که خیلی توسط ایرانیان و محققین مورد توجه است عدم وجود سیستم برده داری در ایران است که در همه جای دنیا و نیز روم وجود داشت.البته مصادیقی از برده داری در ایران ساسانی دیده شده است مثل آنچه شاپور با اسرای رومی و نیز با اعراب کرد ولی در هر حال خرید و فروش برده در بین ایرانیان مرسوم نبود.
به لحاظ علم و دانش هم باید متذکر شویم که مردم ایران، مردمی مستعد،هنرمند و علم دوست بودند.صدها سنگ نگاره،معماریهای جالب از جمله مدائن و همچنین دانشگاه جندی شاپور که هنوز هم در شهر اهواز برپاست مؤید این سخن است.
اما از سوی دیگر در ایران ساسانی نظام طبقاتی شدیدی وجود داشت و جامعۀ ایران بر دو رکن خون و مالکیت، قائم بود.جناب انوشیروان عادل پادشاه مقتدر ساسانی،پیش از دستیابی به سلطنت و در آخر سال ۵۲۸ یا اوایل سال ۵۲۹ میلادی، مزدکیان را که مخالف نظام طبقاتی بودند،به نیرنگ قلع و قمع کرد.طبقات پایین حق تحصیل نداشتند و نوشیروان عادل بنا به حکایتی از شاهنامۀ فردوسی در شرایطی که برای جنگ با روم(شرقی) در حال جمع آوری پول بود حاضر نشد به یک بچه کفاش در عوض تمام ثروت پدرش حق تحصیل بدهد.
پس از انوشیروان،هرمزد چهارم در سال ۵۷۹ میلادی بر تخت نشست.مورخین شرق گویند وی به فقرا رسیدگی میکرد و به بزرگان سخت میگرفت تا جایی که بلعمی گوید سیزده هزار و ششصد تن از بزرگان را به سبب ظلم بر ضعفا کشت.برعکس مورخین رومی وی را ظالم،خودخواه و بیرحم وصف کرده اند ولی عیسویان ایران نیز از او به نیکی سخن گفته اند.در هر حال این نوع عملکرد هرمزد و کم توجهیش به موبدان منجر به سرنگونیش و بر تخت نشستن شاهی شد به نام خسرو ابرویز(پرویز) که فرزند وی بود.خسرو پرویز در سال ۵۹۰ برتخت نشست و اجازۀ قتل پدر را داد.
خسروپرویز خود را آدمی فناناپذیر از بین خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردم میخواند.
خسرو پرویز پادشاهی بیرحم و خونریز بود.ثعالبی گوید:«خسرو(پرویز) را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل کرد.پادشاه توقیع فرمود اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید،ما به جزئی از بدن او اکتفا میکنیم،تا کار سفر آسانتر شود؛بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند!»
از برجسته ترین صفات خسرو میل به خواسته و تجمل بود.در سی و هشت سال پادشاهی،گنجها آکند و تجملات فراهم کرد.در سال هجدهم سلطنت،مالی که خسرو به گنج جدید خود در تیسفون نقل کرد، قریب ۴۶۸ میلیون مثقال طلا بود؛ البته دارایی او خیلی بیشتر از میزانی بود که در بالا آمد. او با وصول مالیات از مردم،بدون اندک ترحمی،ثروت خود را هر روز بیشتر میکرد. در عین حال هم مبالغی کثیر به عنوان غرامت اموالی که از خزانۀ او سرقت یا تلف شده بود را از مردمان میگرفت.
خسرو پرویز به اسب خودش "شبدیز" چنان علاقه داشت که سوگند یاد کرده بود هرکس خبر هلاکت آن اسب را به او بدهد او را خواهد کشت.حتما" میدانید خبر مرگ این اسب را چگونه به خسروپرویز دادند!
بنا بر روایت طبری و نلدکه، خسرو پرویز در حرم خود ۳۰۰۰ زن داشته است و به غیر از دخترانی که خدمتکار یا خواننده یا نوازنده بودند،۳۰۰۰ خادم مرد،همچنین ۸۵۰۰ اسب،۷۶۰ فیل و ۱۲۰۰۰ قاطر برای حمل بنه داشت! و طبری گوید خسرو بیش از هرکسی به جواهرات و ظروف گرانبها و امثال آن مایل بود.
عجائب بارگاه خسروپرویز ورد زبان مورخان ایرانی و عرب است و از آن جمله: قصر تیسفون،درفش کاویان،رامشگران و نوازندگان دربار،غلامی به نام خوش آرزوگ،اسبش شبدیز،فیل سفید و سوگلی حرمش شیرین.فردوسی گنجهای هفتگانۀ ویرا گنج عروس،گنج بادآورده،دیبۀ خسروی،گنج افراسیاب،گنج سوخته،گنج خضرا و شادورد برشمرده است ولی بزرگترین نفایس خسرو، تخت طاقدیس بود.
جای سؤال است که از اینهمه گنج و پول چه چیزی عاید مردم فقیر و مستمند میشد؟ کسانی که با مالیاتشان گنجهای خسرو را میساختند در مقابل چه دریافت میکردند؟
جالب اینکه این شاه در اواخر سلطنتش بسیاری از این نفایس را در پی شکست از روم از دست داد و در آخر هم در خانه ای زندانی شد و همان معامله را که با پدر کرده بود، پسرش با وی کرد.
پیامبر اسلام به تقریب در سال بیستم سلطنت این پادشاه بیرحم و حریص مبعوث شدند.
در مورد دین ایرانیان،باید بگوییم که ایرانیان از دیرباز با ایمان به زرتشت به یکتاپرستی روی آورده بودند و زمانی که یونانیان و رومیها و مصریها خدایان دروغین خود را میپرستیدند، ایرانیان در کنار اقلیتهای کوچک یهودی و حنفاء به پرستش خدای یگانه میپرداختند.
به لحاظ دینی هم، هر چند مثل آنچه کلیسا در روم شرقی با مردم میکرد موبدان بر مردم روا نمیداشتند ولی تأیید نظام طبقاتی از سوی مذهب و کتاب تحریف شدۀ زرتشتیان و در عین حال دست داشتن موبدان در سرنگونی هرمزد چهارم چیزهایی نیست که از ذهن تاریخ حذف شود.همچنین است ممنوعیت تبلیغ هر دینی جز زرتشتیت در آن زمان.
از سوی دیگر دین زرتشت،در آستانۀ بعثت خاتم الانبیاء به شدت دچار تحریف شده بود و افسانه ها و داستانهای عجیبی به آن راه یافته بود و از آن جمله جنگ ششهزارسالۀ اهورامزدا با اهریمن است.در جای خود از این تحریفات میگوییم ولی در همین حد یادآوری میکنیم که زرتشتیان خود نیز مایل بودند بعضی افسانه ها و اساطیر عامی و بعضی اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده بود،حذف کنند؛چنانکه امروزه خود زرتشتیها افسانۀ جنگ ششهزارسالۀ اهورامزدا با اهریمن را کتمان میکنند.
این نکته نیز باید یادآوری شود که ایرانیان باستان با محارم خود ازدواج میکردند و این در بین شاهان نیز رواج داشت.
در زمان ظهور اسلام به غیر از زرتشتیها،افرادی هم به مکاتب بودایی، مانوی، مزدکی، مسیحیت و یهودیت ایمان آورده بودند.
جزیرة العرب
اعراب را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
۱.عرب بائده:این گروه پیشتر نابود شدند و عاد و ثمود و مدین از ایشانند.
۲.عرب عاربه(اصیل):بیشتر به عرب قحطانی معروفند و برخی عرب را فرزند یعرب بن قحطان میدانند.
۳.عرب مستعربه: در اصل از نسل اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله است ولی معمولا"از معد بن عدنان شناخته میشوند لذا به ایشان عدنانی هم میگویند.پیامبر(ص) نیز از این گروه است و عدنان جد بیستم پیامبر است.
جزیرة العرب را میشود به سه بخش خشک،کوهستانی و سرسبز یعنی صحرای عربستان،حجاز و یمن تقسیم کرد و حکومتهای معینیان(۶۰۰-۱۲۰۰ ق.م)، قتبان(۶۰۰ ق.م تا قرن دوم میلادی)، سبائیان(حدود ۹ قرن تا ۱۱۵ ق.م)، حضرموت(معاصر معینیان.انقراض در ۳۰۰ میلادی)، نبطیان(از قرن چهارم قبل از میلاد تا قرن ششم میلادی)، حمیریان(ادامۀ حکومت سبائیان تا ابتدای قرن چهارم میلادی)، تدمر(از زمانی نامعلوم تا ۲۷۰ میلادی)، غسانیان(از زمانی نامعلوم تا زمان انقراض توسط سپاه اسلام)، لخمیان(از اواخر قرن سوم تا قرن هفتم میلادی) بر قسمتهای مختلف این سرزمین حکم رانده اند.ایران و روم شرقی نیز معمولا" سعی میکردند گروههای مختلف اعراب را تابع خود کنند و در جنگ علیه یکدیگر بکارگیرند.لازم به ذکر است که در زمان بعثت، یمن جزء خاک ایران ساسانی بود.
مردمان عرب، مردمانی مهمان نواز و خونگرم بودند.از اخلاقهای خیلی نیکوی عرب، سنت زیبای پناه دادن بود.گاهی ممکن بود یک قبیله با کسی دشمنی داشته باشند و تصمیم به کشتنش بگیرند، ولی یکی از افراد قبیله به او پناه میداد و تا زمانی که او رسما" پناه خود را از آن فرد برنمیداشت افراد آن قبیله به احترام خویشاوندشان هیچ تعرضی به وی نمیکردند.این سنت چنان نیکو بود که پیامبر(ص) هم آنرا تأیید نموده و فرمودند:هرگاه مسلمانی به کسی پناه دهد آن فرد در پناه تمام مسلمین است.از خصائل نیکوی دیگر اعراب باید به ساده زیستی و غیرت اشاره کرد.همچنین اعراب مردمی مقاوم بودند و این از زندگی ایشان در در سرزمین گرم و خشکی چون عربستان هویداست.به لحاظ علم و ادب اعراب هر چند کار علمی منحصر به فردی نداشتند ولی شعرایی بزرگ و نامی از بین ایشان برخاسته اند.هنر سخنوری هم برای ایشان یک حسن محسوب میشد و حتما" داستان آواز مخصوصی که با آن شترها را وادار به سریع دویدن میکردند را شنیده اید.
علیرغم خصائل نیکوی فوق، اعراب مردمی کینه توز بودند و گاهی بر سر کوچکترین مسائل جنگهای بزرگی به راه مینداختند.برای برخی از قبایل عرب غارت یکدیگر، یکی از راههای عادی امرار معاش محسوب میشد. از سوی دیگر دارای عادتهایی بسیار زشت و ناپسند بودند از جمله زنده بگور کردن دختران، اعتقاد به طلسم و عقاید خرافی.به علت جنگهای پی در پی قادر به جمع آوری قدرت منسجم نبودند و مدام بازیچۀ ایران و روم بودند. همچنین علیرغم وجود شعرا کسی به تحصیل علم اهمیت نمیداد و در عربستان تنها هفده نفر باسواد پیدا میشد.
حضرت ابراهیم با بازسازی کعبه دین یکتاپرستی را در این سرزمین گسترش داد ولی بدبختانه تیغ تحریف در این سرزمین هم کار خود را کرد و کعبه به بتخانه تبدیل شد و مردم مراسم حج ابراهیمی را به گرد بتهایشان انجام میدادند.عدۀ قلیلی بر دین ابراهیم(ع) باقیمانده بودند و گروه اندکی هم یهودی،مسیحی و زرتشتی شده بودند.
میبینیم که پیامبر بزرگوار دین مبین اسلام، در شرایطی ظهور فرمودند که مذاهب پیشین به شدت دچار تحریف شده بودند و ظلم و جور و جهل به بشر آن روز روی آورده بود.در چنین شرایطی نبی مکرم اسلام در بین یکی از بیعلم ترین و ضعیفترین اقوام زمان خود، به بعثت رسید تا بار دیگر چراغ آگاهی و دانش را بیفروزد و راه پیامبران پیشین از آدم(ع) تا عیسی(ع) را به پایان برساند و لکه های تحریف را از چهرۀ دین خدا بزداید.خداوند یگانه، مبعوثش فرمود تا مکارم اخلاق را گسترش دهد و حجت را بر مردم تمام کند.
منابع اصلی:
۱.تاریخ تحلیلی صدر اسلام دکتر علی اکبر حسنی
۲.سقوط قسطنطنیه برناردین کیلتی
۳.ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستینسن
۴.شاهنامه ابوالقاسم فردوسی
۵.تاریخ ملوک و الرسل طبری
۶.پس از پنجاه سال دکتر شهیدی
سلام.دوستان عزیز اگر یادتان باشد در مطلب پاسخ به رد برهان فطرت(بخش دوم) من از نویسندۀ سایت افشا یک غلط املایی گرفتم. بعدا" یک نفر برای من پیغام گذاشت که این غلط املایی نیست بلکه برخی از این کشته-مرده های زبان «پارسی» از بکار بردن برخی حرفها مثل«ق ،ذ ،ط» خوششان نمیاید در نتیجه از آنها استفاده نمیکنند و تغییرات زیر ایجاد میشود:
لذا----------------------->لزا
سفسطه -------->سفسته
قلقلک-------------->غلغلک
اراذل------------------>ارازل
لحن------------------->لهن
صد(عدد ۱۰۰)--------->سد
حالا میدانید جای خنده دار قضیه کجاست؟سعی کنید حدس بزنید.پاسخ این سؤال را بعدا" در همین پست قرار میدهم.
خب دوستان خیلی سریع جوابو پیدا کردن پس بخش خنده دار قضیه رو بهتون میگم:
مسئله اینست که واژه های فوق الذکر (به غیر از "صد"که آنهم در شاهنامه به همین شکل آمده!) مثل "طهران" ریشۀ فارسی ندارند که بگوییم اگر به شکل تهران بنویسیم زیباتر است.بلکه همگی عربی هستند و اینها برای اینکه عربی ننویسند اینگونه مینویسند! این دوستداران نادان زبان پارسی فراموش کرده اند که اگر میخواهید به زبان پارسی حرف بزنید لازم نیست واژه را غلط بنویسید.این کلمات خود مترادف فارسی دارند:
برای لذا، بنابراین
برای سفسطه، زبان بازی
و...
در ضمن برخی واژه ها دیگر فارسی محسوب میشوند و آوردن واژه های جدید باعث آسیب به زبان فارسی است زیرا اگر اینطور که این دوستان نادان پیش میروند زبان فارسی به زودی به زبانی مسخ شده تبدیل میشود که برای مطالعه کتبی مثل گلستان باید یک دورۀ آموزشی زبان فارسی را بگذرانیم!!زیرا تمام واژه ها عوض میشوند و نسل آینده حتی با خواندن حرفهای امروز ما هم مشکل خواهد داشت!