مقدمه
پیش از شروع این نوشتار باید به دو نکته اشاره کنم:
1. این نوشتار، نقدی بر کتاب ناپلئون هیل، با نام مشابه این متن نیست.
2.در این نوشتار نمی خواهم بگویم فقر خوب است، یا ثروت بد است. درست بخوانید تا درست متوجه شوید!
پولدار شدن یک حق است، یا یک وظیفه؟
حتماً شما هم بارها جملاتی شبیه این را شنیده اید که «پولدار شدن، حق شماست» یا «اگر فقیر هستید خود شما مقصر هستید» و...، همچنین کتابهای موفقیت، تحسینهایی که از صبح تا شب پیرامون انسانهای پولدار می شنوید، آرزوهای دور و درازی که در سر دارید یا خانواده و کسانی که دوستشان دارید یا دوستتان دارند در سرتان می اندازند، مستندها و فیلمها و سریالهایی که زندگی پر از تجمّل و اشرافی گری را تبلیغ می کنند، همه و همه پولدار شدن را به عنوان یک هدف بسیار ارزشمند، به شما و سایر اعضای جامعه معرفی می کند! مضحک این است که برخی حتی وقتی می خواهند از ایثارگری و کارهای خیرخواهانه، سخنی بگویند از کمکهای «پولدارترینها» به فقرا سخن می گویند!
اگر کمی دقت کنید، متوجه می شوید که در جامعۀ «طمع زدۀ» امروزی، پولدار شدن شما، نه یک حق، بلکه یک وظیفه است! شما اگر پولدار نباشید و برای پولدار شدن زور نزنید، بدون شک به «بی عرضگی» محکوم خواهید شد، توسّط خانواده، دوستان و فرزندانتان! زنان بسیاری بر سر شوهران، و کودکان بسیاری بر سر پدر و مادرشان غُر می زنند و زندگی مرفه دوستانشان را به رخ می کشند، در حالی که برای نیازهای اوّلیۀ زندگی مشکلی ندارند، هم سقفی بالای سرشان است، و هم به نان شب محتاج نیستند، نه سرمای زمستان آزارشان می دهد و نه گرمای تابستان؛ ولی چه می شود کرد که وقتی زندگی مرفه دوستانشان را می بینند، غبطه می خورند و آرزو می کنند که وضع بهتری داشتند و وقتی آرزویشان تحقق نمی یابد، چه کسی را بی عرضه می نامند؟! چِشم و هم چشمیهای خانمها هم که جای خود را دارد.
پس در وهلۀ اوّل بیایید از جملات درستی استفاده کنیم: در جوامع امروزی، پولدار شدن، برای شما یک حق نیست، بلکه یک وظیفه است! اگر هم حق باشد، باید اینطور توصیف شود: پولدار شدن شما، حقّ کسانی است که سرپرستی آنها را به عهده دارید و به اصطلاح به آنها خرجی می دهید! و البته وای به روزی که خود شما، شخصیتاً حریص باشید، و پولدار شدن را بر خود تکلیف نمایید.
آنچه می گویند، و آنچه نمی گویند!
در کتابهای موفقیت، در سخنرانیهای انگیزشی، در سخنان اطرافیان پیرامون افراد پولدار، شما همیشه با داستان افراد بلند همتی روبرو می شوید که مانند مورچه ای که می خواهد دانه ای را از دیواری بالا ببرد، و بارها می افتد و دوباره از نو شروع می کند، به قلۀ موفقیت رسیده اند! معمولاً با میلیاردرها آشنا می شوید: بیل گیتس، استیو جابز و امثال اینها! داستانهایی که می خواهند به شما نشان بدهند که یک انسان سابقاً دون پایه، توانسته به جایی برسد که حال رؤسای سابقش باید در برابر کارمندانش تعظیم کنند!
چیزی که معمولاً در این داستانها از قلم می افتد، داستانهای سقوط است! این داستانها مثل تبلیغات بازرگانی هستند: برندگان قرعه کشی بانک را نشان می دهند، ولی بازندگانی را که تعدادشان به مراتب از برندگان بیشتر است، به شما نشان نمی دهند! این داستانها و این کتابها، انسانهای بسیاری را که مثل بیل گیتس و استیو جابز سعی کردند با خلاقیت و تلاش شبانه روزی، به موفقیت برسند و نتوانستند و سقوط کردند، نشان نمی دهند! سعی می کنند این حقیقت را پنهان کنند که در فضای رقابتی که بین افراد طمّاعی که «می خواهند پولدار شوند،» صعود یک یا چند نفر، به معنای سقوط سایرین است! اگر قرار باشد که هر کسی بتواند سیستمی بسازد و در سطحی که بیل گیتس و استیو جابز فروختند، بفروشد، در واقع بیل گیتس و استیو جابز هرگز افراد موفقی محسوب نخواهند شد، حتی پولدار هم دانسته نخواهند شد!
مدیران ارشد، در بین کارمندان فعال در یک واحد سخن می گویند که «ما به دنبال افراد لایق برای مدیریت هستیم، ولی خود شما هستید که ضعیف عمل می کنید و خودی نشان نمی دهید!» ولی دروغ می گویند! ببخشید که با این صراحت می گویم! اینجا میز مذاکره نیست و خبری از پل طلایی برای دروغگوها نیست! دروغگوها باید در باتلاق دروغشان فرو بروند. کسی که به کارمندان یک واحد این دروغ را می گوید، این حقیقت را پنهان می کند که یک واحد، فقط یک سرپرست می تواند داشته باشد و سایرین باید زیردست او باشند، هر چند که بسیار هم تلاش و کوشش کنند و زندگی خود را نیز وقف کار نمایند. اگر هم کسی بگوید: «خب اگر اینجا قدرتان را نمی دانند می توانید بروید و در جاهای دیگر مشغول شوید» دروغ دیگری است، زیرا «جاهای دیگر» هم از کارمندانی که خودشان را برای رسیدن به پست مدیریتی خفه می کنند، خالی نیست! در هر یک از آن «جاهای دیگر» نیز از بین تمام کسانی که برای سرپرستی و مدیریت تقلا می کنند، فقط یک نفر بر کرسی مورد نظر خواهد نشست! البته در محیطهای کار ممکن است شما با این تصور روبرو شوید که مدیرها به راستی بیشتر از کارمندان زیر دستشان کار می کنند! ولی دقت کنید که وقتی تمامی عوامل انگیزشی به مدیر داده می شود، حقوق بیشتر، جای بهتر، احترام بیشتر و مانند اینها، کاملاً طبیعی است که مدیر با انرژی بیشتری کار و کوشش کند، به خصوص که گذشته از عوامل انگیزشی بیشتر، ترس از اینکه این عوامل انگیزشی را از دست بدهد نیز، مزید بر علت می شود!
آری! قلۀ کوه را نگریستن بدون توجه به بخش عظیمتر کوه که از دامنه تا قله قرار دارد، خودفریبی است!
پولدار می شویم تا زندگی کنیم، یا زندگی می کنیم که پولدار شویم؟
حقیقت دیگری که معمولاً از نظرها دور می ماند، این است که افرادی که به پولدار شدن می اندیشند و با حرص و طمع برای رسیدن به آرزوهای مادّی خود، تقلّا می کنند، معمولاً بخش اعظم زندگی خود را نیز در حال جمع کردن پول برای خریدن خانه، و ماشین و ویلا و سفرهای اعیانی صرف می کنند! در اکثر مواقع، این افراد ماشین خوب، خانۀ خوب و امکانات خوبی دارند، ولی این امکانات خوب، معمولاً توسط خانوادۀ آنها مورد استفاده قرار می گیرد، زیرا خودشان در حال تقلا برای رسیدن به چیزهای بهتر هستند!
به قول یکی از سخنرانانی(!) که در زمینۀ همین راههای پولدار شدن، داد سخن سر می دهد، مدیرها فرصتی برای سفرهای تفریحی ندارند، ولی خانواده هایشان از این سفرها بهره مند می شوند!
به راستی فرق این افراد با کسی که دچار اعتیاد به رایانه یا اینترنت و شبکه های اجتماعی است، چیست؟ تنها تفاوت این است که این افراد، از خانوادۀ خود اعتراض کمتری به دلیل پولدار بودن دیگران می شنوند! البته معمولاً اعتراض همسرانی که از چسبیدن همسر به پول و بی توجهی به خانواده شاکی هستند، کم و بیش شنیده می شود!
به راستی باید از خود بپرسیم که آیا این افراد «زندگی می کنند»؟ آیا قدر جوانی خود را می دانند؟ آیا فقط چند ساعت در تعطیلات آخر هفته، برای تفریح و آسایش و استراحت، کافی است؟ بگذریم که بسیاری از این افراد، حتی در ساعات تعطیلی نیز، از طریق موبایل و ایمیل، در حال تقلا برای کسب پول هستند. آیا این ثروتی که قرار است که در روز بازنشستگی از آنها استفاده کنیم، قرار است جایگزین آن شادیهای جوانی باشد که در زمانهای سر و کله زدن برای پول در آوردن، حرام کردیم؟ به راستی، آیا مطمئن هستیم که به بازنشستگی می رسیم؟ آیا مطمئن هستیم که روزی مثل میلیونها انسان مشابه خودمان که تلاش کردند و در برخورد با بحرانها، تمام دارایی خودشان را از دست دادند، با ورشکستی وارد بازنشستگی نمی شویم؟ آیا زندگی بر اساس آرزوهای دنیوی، به راستی، ارزشمند است؟
آیا تمام زندگی مادیات است؟
وقتی می پرسم «آیا تمام زندگی مادیات است؟»، منظورم از مادیات، تمام مادیات است! حتی تفریحات دنیوی که افرادی که به دنبال میلیاردر شدن هستند، از بخش اعظم آن چشمپوشی می کنند، مادی هستند. پس این سؤال من، به صورت معکوس، متوجه کسانی نیز که بخش اعظم زندگی خود را صرف، خوشگذرانی و تفریحاتی دنیایی می کنند، می شود.
من به عنوان کسی که مسلمان است، چگونه می توانم بخش اعظم زندگی خود را وقف پول در آوردن کنم، در حالی که معتقد هستم که این دنیا، گذشته از اینکه مزرعۀ آخرت است و نه چیزی بیشتر؛ زندگی دنیا، کسر ناچیزی از کلّ حیات ماست، با توجه به حیات ابدی آخرت، و در یک کلام، به تعبیر قرآن: «زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزونجویى در اموال و فرزندان است... و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست»(حدید:20)
به راستی، آیا من به عنوان یک مسلمان، نباید بخش اعظم وقت خود را به اندیشیدن به خدا و جهان، و یافتن راه راستی و کسب کمال اخروی، بگذرانم؟ آیا نباید بیشتر از آنکه به فکر ساختن خانۀ سست دنیایی خود باشم که به هر حال روزی باید آنرا بگذارم و بروم، به فکر ساختن خانۀ ابدی اخروی خود باشم؟ و عجیب است، که این افراد وقتی با این سخنان روبرو می شوند، این سخنان را حمل بر خشک مقدس بودن می کنند! اینکه بگوییم بیشتر از زندگی موقت خود، برای زندگی دائمی اخروی خود، تلاش کنید، آیا خشک مقدس بودن است؟ آیا عقل چنین دستوری نمی دهد؟ برخی دیگر از این افراد هم که ذهنشان، همه چیز را به صورت صفر و صد می بیند، این سخن ما را به معنای ترک دنیا می گیرند! ما نمی گوییم دنیا را ترک کنید، نمی گوییم برای کسب روزی، تلاش نکنید، بلکه می گوییم برای متاع موقت و از دست رفتنی دنیا، اینقدر حرص نزنید، و این دنیا شما را از آخرت غافل نکند!
من به راستی از افرادی که از لحظه ای که بیدار می شوند، تا لحظه ای که می خوابند، در حال تلاش برای پول در آوردن هستند، سؤال می کنم که آیا با دلایل منطقی اثبات خدا آشنا هستند؟ آیا می توانند نبوت رسول خدا و اعجاز قرآن را با بیانی منطقی و معقول توضیح بدهند؟ آیا برای یافتن پاسخ شبهاتی که در ذهنشان ایجاد شده است، تلاش کافی کرده اند؟ مگر ما نباید در مورد اصول اعتقادی خود، به یقین برسیم؟ جالب این است که برخی از این افراد هم، به مبانی اصلاً مطمئن نیستند، و به شدت هم شک دارند(البته خطاب من اصلاً به آن معدودی که ممکن است از دین خارج شده باشند نیست، و قرار هم نیست آنها مخاطب مطالب بنده باشند) اتفاقاً این افراد باید تلاش بیشتری برای رسیدن به حقیقت بکنند و به صورت شبانه روزی به تحقیق در مورد دلایل و براهین دینی بپردازند، ولی افسوس که اکثراً سعی می کنند با اندیشیدن به دنیا و از جمله راههای پولدار شدن، خود را از این فکرها خلاص کنند!
البته تمامی این افراد نیز، از خدا و دین غافل نیستند، و برخی از این افراد را می بینیم که علیرغم مشغولیت شدید به کسب پول، نمازشان هم ترک نمی شود و هر طور شده، به واجبات دینی می پردازند، و عملاً حداقلها را حفظ می کنند، در مورد این افراد هم دو ایراد وجود دارد: ایراد کوچکتر این است این افراد برای دنیا به دنبال حداکثرها هستند و برای آخرت به دنبال حداقلها، و این کار منطقی نیست. و ایراد دوم را که ایراد بزرگتر است، در ادامه عرض می کنم.
حرص و طمع برای دنیا، به خودی خود صفتی منفی است!
چیزی که معمولاً در تشویق ما به سوی پولدار شدن، زیاد به گوش می رسد، این است که ما می توانیم از راهی اخلاقی پولدار شویم و پولدوست بودن الزاماً به معنای دوری از اخلاق نیست. البته در اخلاق سکولار و از عاری از حقایق دینی، همینطور است، زیرا در اخلاق سکولار، اعتنایی به خدا، عقاید دینی و حیات پس از مرگ نمی شود، ولی از نگاه دین خدا، اینطور نیست که اگر شما بدون آسیب زدن به دیگران، برای کسب پول حرص و طمع به خرج بدهید، بااخلاق دانسته شوید.
از نگاه دین، خود حرص و طمع، حتی اگر شخص را به کسب پول از راههای غیرمشروع واندارد، یک رذیلۀ اخلاقی است:
قرآن کریم، در آیه ۹۶ سورۀ بقره، از میل شدید قوم یهود به زندگی طولانی در دنیا با تعبیر سرزنش آمیز «اَحْرَصَ النّاسِ علی حَیوةٍ» (حریص ترین مردم بر زندگی) یاد کرده است.
از رسول خدا(ص) نیز روایت شده است که فرمودند: «از حرص بپرهیزید که پیشینیان شما در نتیجه حرص هلاک شدند، حرص آنها را به بخل وادار کرد و بخیل شدند. به قطع رحم وادار کرد و قطع رابطه کردند با خویشاوندان. به بدى وادارشان کرد و بدکار شدند.» (نهج الفصاحه، ص 353، ح992)
و از حضرت علی، روایت شده است که فرمودند: «براستى که دنیا آدمى را به کلّى سرگرم خود مى سازد و دنیاپرست به چیزى از آن نرسد، مگر آن که باب حرص و شیفتگى به آن بر رویش گشوده شود و به آنچه از این دنیا دست یافته اکتفا نمى کند تا در پى چیزى که بدست نیاورده نرود.» (نهج البلاغه؛ ص423، نامه 49) و همچنین از ایشان روایت شده است که فرمودند: « ذلیل ترین مردم، کسى است که طمعکار، حریص و وسوسه گر باشد.» (تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 295، ح 6618)
و از امام حسین روایت شده است که فرمودند: «نه خوددارى از حرام و ناپسند، مانع روزى مى شود، و نه حرص روزىِ بیشتر مى آورد، که روزى تقسیم شده و اجل حتمى است و حرص به سوى گناه مى کشد.»(اعلام الدین، ص428)
و از امام صادق روایت شده است که فرمودند: «حریص از دو خصلت محروم شده و در نتیجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در نتیجه آسایش را از دست داده است، از راضى بودن محروم است و در نتیجه یقین را از دست داده است.» (خصال، ص69 - وسائل الشیعه، ج16 ، ص20 ، ح20856) و در روایت دیگر است که فرمودند: «ریشه های کفر سه چیز است: حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.» (کافى، ج2، ص289، ح1 – امالی صدوق، ص419 – خصال، ص90)
نتیجه گیری
اگر هم پولدار شدن و میلیاردر شدن، حق ما باشد، این حق از آنجا که با دشواری بسیار تحقق می یابد، و باعث غفلت ما از آخرت و زندگی اخروی، و افتادن به دام حرص و طمع می شود، و حتی در زندگی دنیوی هم ما را گرفتار، و از شادیهای عادی زندگی محروم می کند، حقّی نیست که به راستی ارزش زیادی داشته باشد تا بخواهیم کسبش کنیم.