یکی دیگر از بحثهای مهم در بحث احکام، بحث
ارتداد است. اسلامستیزان ادعا میکنند که هیچ مسمانی حق خارج شدن از دین اسلام را
ندارد و اگر اینکار را بکند اعدام میشود:
شبهه: اگر در دین اجباری نیست(لا اکراه فی
الدین) چرا اگر کسی بخواهد از دین اسلام خارج شود، اعدامش
میکنید؟
پاسخ:
۱)این ادعا یک تهمت است. اسلام هرگز نگفته است هر کس که از اسلام خارج شد
مرتد است و باید اعدام شود.
۲) اگر مسلمانی از روى تحقیق (نه هوا و هوس و فرار از تکالیف) به این
نتیجه رسید که دین دیگرى حق
است، امکان خارج شدن از دین برای او وجود دارد ، اما اگر بخواهد در مقابل
اسلام موضع گیری و مقابله نماید ، مرتد محسوب شده و جامعه اسلامی با وجود
شرایطی با او برخورد خواهد نمود. البته این برخورد الزاما اعدام
نیست.
۳) مرتد از نظر اسلام کسی است که به مبارزه با عقیده و ایمان و باور مردم
در جامعه روی آورده و
به این جهت یک مجرم اجتماعی شناخته می شود ، نه مجرم اعتقادی. زیرا
اعتقاد ، جرم نیست و این که آیا در باور خود صداقت دارد یا نه و از روی
تحقیق از دین خارج شده ، یا از روی هوا و هوس و با انگیزه های دیگر، تنها
خداوند می داند و پاداش و جزای او نیز در آخرت خواهد بود ، اما از این جهت که
قصد تخریب و تزلزل باور انسان ها را در جامعه داشته باشد و به مقابله
با آن برخیزد ، مربوط به جنبه اجتماعی می شود و حکومت دینی با آن برخورد
خواهد کرد.
۴) تا آن جا که اطلاعات دینی ما اجازه می دهد،امنیت جانى در
قرآن بسیار مورد توجه قرار گرفته است. برخى از احکام جزایى قرآن با هدف
تأمین امنیت جانى فرود آمده است. براى نمونه بعضى آیات از خودکشى و دیگر
کشى و صدمه رساندن به دیگران منع مىکند. این آیات براى آنان که دیگران را
مصدوم مىسازند و به قتل مىرسانند، مجازات سنگین قرار مىدهد و این
مجازاتها را عامل مهم تأمین امنیت دیگران مىخواند(بقره:۱۹۵ و
نساء:۲۹) امنیت شناسان،
امنیت جانى را بسیار درخور اهمیت مىدانند و ناامنى جانى و احساس ناامنى را
زمینه آسیب پذیرى اجتماعى مىدانند. در قرآن امنیت جانى بسیار اهمیت دارد و
کشتن یک فرد مانند کشتن تمام انسانها دانسته شده است. (مائده:۳۲)
۵)هر چند امنیت جانى در قرآن بسیار پر اهمیت گفته شده است اما این
امنیت مطلق نیست. امنیت
جانى تا زمانى حق هر شهروند است که امنیت دیگران را محترم شمارد و از
تجاوز به حقوق دیگران خوددارى کند.
۶)در مورد امنیت عقیده باید گفت که تمامى انسانها از جهت باورها
و اندیشهها داراى
امنیت هستند و نمىتوان ایشان را به سبب باورهایى که دارند، تهدید کرد و
در ناامنى قرار داد، چه این که باورها و اندیشهها خاستگاه زندگى
اجتماعى است و بیشترین نقش را در بروز رفتارهاى فردى و اجتماعى دارد.
براین اساس در اسلام باورها و عقاید بسیار با ارزش است و صاحبان عقیده در
امنیت کامل به سر مىبرند و نمىتوان ایشان را به پذیرش باورى جدید و
وانهادن عقیده خود وادار ساخت. آیات جهاد درباره مخالفانى است که براى
مسلمانان ناامنى ایجاد مىکنند. قرآن، تهدید و ارعاب صاحبان عقیده را برنمىتابد
و با هر شکل تهدید مخالفت مىکند، چه این
که
اول: از انسان رهایى از تقلید (به عنوان یک عامل درونى بر اکراه) را
مىطلبد و تقلید کنندگان را نکوهش مىکند،(بقره:۱۷۰)
دوم: انسان را به بهرهگیرى از
عقل فرا مىخواند و از ایشان تأمل و تدبر در آفرینش و آفریدگار را خواسته
است.
سوم: عقیده را امرى درونى و اختیارى و جبرناپذیر معرفى
مىکند.(بقره:۲۵۶ ، یوسف ۱۰۸ ، انسان:۳ و کهف:۲۹)
چهارم: ناسازگارىهاى عقیدتى و دینى را خواست خداوند مىداند: «و لو
شاء ربک لامن من فى
الارض کلّهم؛ اگر پروردگار تو مىخواست همه کسانى که روى زمین هستند، (به
اجبار) ایمان مىآوردند»(یوسف:۹۹ و انعام: ۱۴۹ و ۳۵)
پنجم: وظیفه پیامبران را تبلیغ، بیم و بشارت مىشناسد و اجبار مردم
بر پذیرش دین را وظیفه
ایشان نمىخواند.(آل عمران:۲۰ و مائده:۹۲ و یونس:۴۱)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت مىکند و ایشان را از
درگیرى با کافران باز
مىدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بى طرفى) در امنیت
مىداند.(انفال:۶۱)
بنابراین بر طبق آیات قرآن هیچ کس را نمىتوان بر پذیرش عقیدهاى
اجبار کرد و یا فردى را
از باورهایش جدا نمود، زیرا عقیده (دین، مذهبى، سیاسى و...) امرى اختیارى
و قلبى است و به هیچ روى اجبار و اکراه نمىپذیرد. شاید اگر مطالب
بالا را به خوبی مطالعه کرده باشید متوجه شده باشید که در اسلام کاملا آزادی
عقیده وجود دارد زیرا دین اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام
آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبیعى و معمولى به آن ایمان
مىآورد.
۷)قرآن
مىگوید: «لا اکراه فى الدین؛ در پذیرش عقیده اکراه نیست». اصولاً
عقیده با اکراه سازگار نیست. این سخن درستى است، ولى نباید از این گزاره،
تفسیر ناروا نمود و گفت: هر که هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقاید
دیگران را به بازى بگیرد، بلکه قرآن به دنبال سخن مذکور مىگوید: «قد تبیین
الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن
است».(بقره:۲۵۶) یعنى وقتى راه رشد و حقیقت آشکار است، دلیلى براى اکراه و اجبار وجود ندارد،
زیرا عقل سلیم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذیرا
است.
حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین
اسلام بر حق نیست، مىتواند دین
دیگر را انتخاب کند و در قانون اسلام یا جمهوری اسلامی هیچ حکمی برای آن
تعیین نشده تا زمانی که به صورت مقابله با اسلام در نیاید . بدیهی است
در جامعهاى که براساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى
اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شکل گرفته
که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، کسی
حق ندارد به مقابله با دین و اعتقادات دیگران بپردازد و در برابر دین و
اعتقادات موضعگیرى نموده و درصدد تخریب آنها باشد، زیرا آثار نامطلوب در
زندگى فردى و ا جتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى
خواهد شد، بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را
متزلزل مىکند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سرى شرایط اسلام با
مرتد برخورد مىکند. اما اگر باور خود
را رواج نداد و به امنیت فکرى و
فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و
عقیدهاش نزد خودش محترم است. این که خدا با او چگونه برخورد مىکند،
تنها خدا مىداند که وى صداقت دارد یا از روى عناد و لجاجت به این عقیده روى
آورده است. خداوند فرداى قیامت بر پایه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد
کرد. همو فرموده است: «اگر حجت بر کسى تمام نشده باشد، مؤاخذهاش
نمىکند.»(اسراء:۱۵) در عین حال که منکران حقیقت و رفتارهای ناشایست را مجازات خواهد
نمود.
منبع پاسخ: http://www.pasokhgoo.net/fa