اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

نقد ماتیاس شولتس بر منشور حقوق بشر کوروش

مترجم: نویدار
هفته نامه "اشپیگل" چاپ آلمان در شماره 28 سال 2008 نوشته ای به نام "فرمانروای قلابی صلح"به قلم ماتیاس شولتس Matthias Schulz منتشر کرده است. در این نوشته نویسنده می گوید که کوروش پیام آور صلح و حقوق بشر نبوده است و یکی چون دیگر دیکتاتورهای زمان خویش بوده است و در این راستا منشور حقوق بشر کوروش را یک "سند تبلیغاتی" می خواند.
این نوشته که در هفته نامه معتبر "اشپیگل" چاپ شده است، کم کم دارد توجه همگان را جلب می کند. ایرانیان آلمانی زبان چند واکنش به این نوشته نشان داده اند. تا آنجا که در اینترنت دیدم، واکنش ها تاکنون بیشتر عصبی و غیرمنطقی بوده اند.
در اینجا برگردان نوشته "اشپیگل" را می آورم تا هر کس درک مستقل خود را از نوشته اصلی به دست آورد و چون بسیار مورد های مشابه دیگر تفسیرهای دست چندم به وجود نیاید. خود نیز زمان برای پژوهش بیشتر پیرامون استدلال های این نوشته نیاز دارم؛ هر چند که نوشته از دید من چندان پخته به نظر نمی آید و دارای چند اشکال ساختاری است و به جای کاربرد روش های علمی کمی نیز از فرهنگ پلمیک یاری جسته است. با وجودی که هیچ گونه تعصبی به این گونه مورد ها ندارم، کمی نیز بوی فرهنگ از گونه روزنامه کیهان می آید. اما دارای چند نمونه و استدلال تاریخی است که نیاز به تامل دارد.در تاریخ ایران نکته های مبهم بسیاری وجود دارند که تاکنون کسی به آنها نپرداخته است. این نکته یکی از آنهاست.
دیدگاه های خود را در اینجا بنویسید تا یک تبادل سازنده دیدگاه ها را داشته باشیم.
نویدار
============ ========= ========= ===
فرمانروای قلابی صلح
ماتیاس شولتس
در سازمان ملل متحد در نیویورک در ویترینی شیشه ای لوح 2500 ساله به خط میخی نام "منشور باستانی حقوق بشر"وجود دارد که به آن احترام فراوان می گذارند. اکنون آشکار می گردد: این لوح را یک دیکتاتور باستانی نوشته است که مخالفان خود را شکنجه می کرده است.
قرار بود آن چه که محمد رضا شاه پهلوی در نظر داشت، جشن رکوردها گردد. او نخست "انقلاب سفید" (اصلاحات ارضی) را اعلام کرد و خود را "آریامهر" خواند. حال، در سال 1971 نیاز آن را حس کرد که "2500 سال پادشاهی ایران" را جشن بگیرد و این گونه بود که اجرای "بزرگترین نمایش جهان" اعلام گشت.
او دستور داد که پنجاه خیمه باشکوه بر ویرانه های تخت جمشید (پرسپولیس) برپا سازند. 69 نفر از سران کشورها و پادشاهان و در میان انها پادشاه ژاپن به آنجا رفتند. در آنجا 20،000 لیتر شراب نوشیده شد به همراه خوراک بلدرچین، طاووس و خاویار در ظرف طلا. بر روی میزها نیز بطری های شراب "شاتو لافیت" Château Lafite گردانده می شد.
در نقطه اوج جشن شاه به سوی آرامگاه کوروش دوم گام نهاد که در سده ششم پیش از میلاد در یک جنگ درازمدت خونین بیش از پنج میلیونکیلومتر مربع را تسخیر کرده بود.
"منشور باستانی حقوق بشر" مورد ستایش همگان
با بیش از صد میلیون دلار هزینه، ستایش از پادشاه باستانی ایرانیان امری پرهزینه و مورد انتقاد بود. شاه در پاسخ با این انتقادها گلایه وار گفته بود: "یعنی با نان و تربچه از سران کشورها پذیرایی کنم؟"
حتی رهبر مذهبی آیت الله خمینی نیز از تبعیدگاه خود نفرت خود را از این کار ابراز داشت: "جنایت های شاهان ایرانی صفحات تاریخ را سیاه ساخته است." با این وجود شاه معتقد بود که بهتر می داند. او بیان داشت که کوروش انسانی ویژه بوده است با اندیشه انسانی، سرشار از محبت و مهربانی. او نخستین انسانی بوده است که حق "آزادی اندیشه" را بنیان نهاده است. شاه این دید خود را به اطلاع سازمان ملل متحد نیز رسانید. در روز 14 اکتبر که جشن در تخت جمشید در اوج خود بود، خواهر دوقلوی او (اشرف پهلوی) گام به بنای سازمان ملل متحد در نیویورک نهاد. در آنجا او کپی لوح منشور حقوق بشر را به "سیتو اوتانت"، دبیر کل سازمان ملل هدیه داد. او نیز برای این هدیه تشکر کرد و آن را به عنوان "منشور باستانی حقوق بشر" مورد ستایش
قرار داد.
اکنون این دبیر کل سازمان ملل بود که می گفت: پادشاه پارسی این "هوشمندی را در احترام به تمدن های دیگر نشان داد." سپس اوتانت دستور داد این لوح گلی را که بیانیه این کوروش دوم به اصطلاح انسان دوست سال 539 پیش از میلاد را در بر دارد، در یک ویترین شیشه ای در بنای اصلی سازمان ملل به نمایش بگذارند. این لوح هنوز آنجاست، در کنار قدیمی ترین قرارداد صلح جهان.
تعارفات بزرگ، سخنان بزرگ، یاوه بزرگ
به نظر می رسد که سازمان ملل متحد قربانی یک حقه بازی شده است. بر خلاف ادعای شاه، جوزف ویزهوفر (Josef Wiesehofer) شرق شناس پرسابقه از شهر کیل می گوید که این لوح خط میخی بیش از یک "پروپاگاند" (تبلیغ) نیست. او می گوید: "این که نخستین بار کوروش اندیشه های حقوق بشر را طرح کرده است، سخنی پوچ است."
هانس پتر شاودیگ (Hanspeter Schaudig)، آشورشناس از هایدلبرگ نیز در این فرمانروای باستانی، مبارز پیشاهنگ برابری و احترام نمی بیند. زیردستان او باید پاهای او را می بوسیدند.
نزدیک به سی سال این فرمانروا شرق را به جنگ کشید و میلیون ها انسان را در بند مالیاتی خود اسیر ساخت. به دستور او بینی و گوش نافرمایان را می بریدند. محکومان به مرگ را تا سر در خاک می کردند و خورشید کار را به پایان می رساند.
آیا سازمان ملل این دروغ تاریخی ساخته و پرداخته شده توسط شاه را بدون تحقیق پذیرفته است؟
"سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است."
این کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار گرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران ("دیوان غربی-شرقی، تابستان 2009″) است، بود که این بحث را به افکار عمومی کشاند. در تدارک این فستیوال بود که او متوجه ناهمخوانی هایی در این منشور شد. او می گوید: "سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است."
با وجود درخواست های فراوان "اشپیگل" سازمان ملل حاضر به ابراز نظر در این مورد نیست. "سرویس اطلاعات سازمان ملل" در وین کماکان بیان می دارد که این سنگ نبشته شرقی توسط بسیاری به عنوان "نخستین سند حقوق بشر" پذیرفته شده است.
پیامد های این کار بسیار سنگین است. در این میان حتی در کتاب های درسی مدرسه های آلمان نیز این ایرانی باستانی (کوروش) به عنوان پیشاهنگ سیاست بشردوستی تدریس می شود. در اینتر نت نیز یک ترجمه جعلی پخش شده است که در آن کوروش حتی حداقل دستمزد و حق پناهندگی را نیز تدوین کرده است. "برده داری باید در تمام جهان برچیده شود. هر کشوری می تواند آزادانه تصمیم بگیرد که آیا رهبری مرا می خواهد یا نه." اینها سخنانی هستند که در آنجا گفته شده اند.
حتی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در سال 2003 نیز در این دام افتاده است. او در سخنرانی خود در اسلو گفت: "من یک زن ایرانی هستم، از نواده کوروش بزرگ، همان فرمانروایی که بیان داشت که نمی خواهد بر مردمی حکومت کند که او را نمی خواهند."
دانشمندان حیرت زده مانده اند که یک شایعه چگونه خود به خود گسترش می یابد. تا این میزان روشن است که در مرکز این بلوف بزرگ چهره ای ایستاده است که شرق باستان را بیش ار هر

کس دیگری به لرزه درآورد. "نبوغ نظامی" (ویزهوفر) کوروش او را تا هند و به مرزهای مصر رساند. او آفریننده کشوری با ابعاد عظیم نوین بود. در اوج قدرت خویش، او صاحب امپراطوری افسانه ای بود که به ثروت خود می بالید. اگرچه در ابتدا همه چیز بسیار ناچیز آغاز گشت. این مرد جوان که فرزند یک پادشاه کوچک بی اهمیت در پارس در جنوب غربی ایران بود، در سال 599 پیش از میلاد بر تخت سلطنت نشست.
یک عمل گرا با شلاق و شیرینی و نه یک بشردوست
حتی در دوران باستان نیز حماسه های عجیب و غریب پیرامون سلسله های حکومتی ساخته و پرداخته می شدند. یکی از آنها می گوید که کوروش در بیابان بزرگ شد و یک سگ به او شیر می داد. از او هیچ تصویر یا تندیس واقعی وجود ندارد.
غرب بسیار زود اراده نیرومند او را حس کرد. او نخست بر ایلامی ها، ملت همسایه خود چیره شد. سپس در سال 550 پیش از میلاد با ماشین جنگی سریع و سربازان خود در زره های برنز بر مادها حمله برد. پس از آن بر آسیای کوچک پیروز شد که در آن صدها هزار یونانی در جوامع کوچک می زیستند. اشراف زاده های "پرینه" به بردگی گرفته شدند.
سردار جنگی برای استراحت از جنگ، به کاخ خود در پاسارگاد باز می گشت، جایی که گرداگرد از باغ های آبیاری شده "پارادایسوس" (پردیس-مترجم) بود. در کاخ نیز او حرم بزرگی داشت. البته او زمان زیادی در آنجا نماند و به زودی دوباره روانه جبهه شد، این بار در افغانستان. در 71 سالگی بود که کارش در جایی در ازبکستان به پایان رسید. نیزه ای به ران او خورد و او سه روز پس از آن درگذشت.
"ویزهوفر" این پادشاه را "عمل گرا" (پراگماتیست) و زیرک در جنگ و هوشمند در سیاست داخلی می خواند که با "سیاست شلاق و شیرینی" به هدف های خود می رسید. او بشردوست (اومانیست) نبود.
البته برخی از هلنی ها از این سردار پیروز خوششان می آمد. هرودوت و اشولس (که هر دو در سال های بعد می زیستند) این رهبر شرقی را به عنوان بخشنده و مهربان می ستودند. در کتاب مقدس نیز او قدیس نام برده می شود چون او گویا به یهودیان اسیر اجازه داده است که به اسراییل بازگردند.
اما تاریخ شناسان مدرن گزارش های این گونه را به عنوان تملق و چاپلوسی افشا ساخته اند. "ویزهوفر" می گوید: "در دوران باستان یک تصویر درخشان از کوروش ساخته شد." اما در حقیقت او یک حاکم خشن چون دیگران بوده است. ارتش او مناطق مسکونی و مکان های مقدس را غارت می کرد و اشراف شهری را به اسارت می برد.
این که این مرد را بنیان گذار حقوق بشر جا بزنند، تنها می توانست به فکر شاه برسد که خود در سال های 60 دچار دشواری بود. با وجودی که ساواک، پلیس مخفی او، وحشیانه شکنجه می کرد، همه جا در کشور مقاومت شکل می گرفت. گروه های مارکسیستی بمب پرتاب می کردند و ملاها مردم را به مقاومت فرا می خواندند.

این لوح گلی یک خیانت سیاسی فرومایه را جاودانه کرده است
از این رو فرمانروا (شاه) تلاش داشت که خود را به گذشتگان باستانی بچسباند. آن گونه که کوروش در آن زمان پدر ملت بود، "من نیز امروز هستم." شاه ادعا می کند که "تاریخ پادشاهی ما با بیانیه مشهور کوروش آغاز می شود. این یکی از درخشانی ترین سندهایی است که در باره روح آزادی و برابری در تاریخ بشری یافت می شود."
اما حقیقت این است: این لوح گلی یک خیانت سیاسی فرومایه را جاودانه ساخته است. آن زمانی که این نوشته در سال 539 پیش از میلاد تدوین می شد، کوروش درگیر دراماتیک ترین بخش زندگی خود بود. او جرات آن را یافته بود که بر امپراطوری جدید بابل، رقیب نیرومند برای تسلط بر خاورمیانه، حمله برد. گستره این دولت تا فلسطین بود و مرکز آن بابل باشکوه بود با برج 91 متری، که تاج آن بود و مرکز دانش و هنر. افزون بر آن این سرزمین پر از سلاح نیز بود. با این وجود این پارسی جرات حمله را یافت. نیروهای او مسیر دجله را پیمودند و نخست اوپیس (Opis) را تسخیر کرده و تمام اسیران را کشتند. سپس به سوی بابل سرازیر شدند. آنجا نبونید، پادشاه پیر 80 ساله پشت دیوار 18 کیلومتری پیرامون شهر سنگر گرفته بود.
در همین زمان روحانیون خدای مردوک در بابل طرح خیانت به سرزمین خود را می ریزند. آنها که از این که پادشاه شان قدرت روحانیون را محدود ساخته بود، عصبانی بودند، به گونه ای نهانی دروازه های شهر را گشودند و نمایندگان پارسیان دشمن را به شهر راه دادند. نبونید به تبعید فرستاده شد و پسرش کشته شد.
سپس تبانی بر سر تسلیم بدون جنگ شهر صورت گرفت. کوروش آزادی همه هموطنان خود را که در جنگ های پیشین به اسارت گرفته شده بودند را خواستار شد . او همچنین تندیس های خدایان را که دزدیده شده بودند را بازپس گرفت.
این بخش ها بودند که از سوی شاه به گونه ای دیگر به عنوان رد عمومی برده داری بازتفسیر شدند. اما در حقیقت کوروش تنها زنجیرهای هم وطنان خود را گشوده بود.
روحانیون برای این خدمت خیانت کارانه پول و زمین دریافت کردند. در پاسخ آنها کوروش را "کبیر" و "عادل" و در اساس او به عنوان کسی که همه جهان را "از نیاز و دشواری رها می سازد"،

خواندند.
تنها پس از آن که همه چیز روشن گشته بود، کوروش خود وارد شهر شد. او با اسب خویش از میان دروازه درخشان آبی رنگ "ایشتار" گذشت. زیر پای او شاخه های نی گسترده بودند. سرانجام، آن گونه که در سطر 19 نوشته شده است، مردم اجازه یافتند که "پای او را ببوسند."
در این لوح به خط میخی هیچ چیز در باره رفرم های عمومی، اخلاقی یا توصیه های بشردوستانه وجود ندارد. "شاودیگ" محقق آن را "قطعه ای پروپاگاند درخشان" می نامد.
اما این شایعه فرمانروای صلح طلب به برکت روحانیون حقه باز ایجاد شد و اکنون پس از ستایش از سوی سازمان ملل متحد این حباب کماکان بزرگتر می شود.
 
 
 در ماه زوئن موزه بریتانیا (British Museum) در لندن خبر داد که لوح گران بهای اصلی را به تهران امانت می دهد. این لوح اکنون نماد غرور ملی ایرانیان شده اشت.
"گالاس" فاش ساخت که: "حتی چندی پیش از پارلمان آلمان درخواست شده بود که نمونه این لوح را در یک ویترین شیشه ای در پارلمان به نمایش گذارند. این درخواست البته بازپس گرفته شده است. اما خدشه سازی تاریخ متوقف نشده است. با این ستایش منحوس از سوی سازمان ملل متحد، شایعه ای متولد شده است که کماکان تغذیه جدید می یابد.
یک ضرب المثل شرقی می گوید: "یک نادان سنگی را در چاه می اندازد که ده عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند."
* * *
این نوشته را به انگلیسی یا آلمانی بخوانید.

مراجع:
(2): http://www.spiegel. de/international /world/0, 1518,566027, 00.html
 

آیا کوروش یک پیامبر است؟ آیا کوروش ذوالقرنین قرآن است؟

سلام بر شما. خوانندۀ گرامی ضمن تشکر از توجه شما به این وبلاگ، در کنار این مطلب چندمطلب دیگر را نیز، برای مطالعه به شما پیشنهاد می کنیم:



آیا کوروش بنیانگذار حقوق بشر است؟


به کوروش چه خواهیم گفت اگر سر برآرد ز خاک؟


پاسخ به یک پرسش در مورد صلح دوستی کوروش


جملات و سخنان زیبا که کوروش نقل می کنند (بررسی سرقتهای ادبی وطن پرستهای باستانگرا)


نقد ماتیاس شولتس بر منشور حقوق بشر کوروش



تذکر مهم:  در این پست تنها بر آنیم، که به تحلیلی تاریخی از یک ادعا در مورد تاریخ بپردازیم. ما نمی گوییم که کوروش هخامنشی نسبت به شاهان معاصر خود، مهربانتر نبوده است، بلکه می گوییم نباید از او بت ساخت یا او را مانند یک قدیس بالا برد. ما قبول داریم که کوروش بر اساس آنچه تاریخ نشان می دهد نسبت به سایر شاهان مهربانتر بود، ولی نباید فراموش کرد همین کوروش با جنگ افروزیهایش، استقلال بسیاری از ملل را گرفت و تمدنهای متعدّدی را منقرض کرد، و انسانهای بسیاری در جنگهایی که کوروش هخامنشی به راه انداخت کشته شدند، در حالی که تا آن زمان، چنان جنگ افروزیهای عظیمی را در تاریخ سراغ نداریم. حرف ما این است که از شخصیتهای بزرگ تاریخ، نباید بت ساخت و باید عیوبشان را در کنار خوبیهایشان دید. برخی افراد به ما تهمت می زنند که با کوروش و ایران باستان دشمنی داریم، ولی این سخن تهمتی بی پایه و اساس است و ما هیچ دشمنی با کوروش و تاریخ باستان نداریم، بلکه با بت سازی مخالفیم.






فهرست مطالب به قرار ذیل خواهد بود:


آیا اساساً ذو القرنین، یک پیامبر است؟


آیا کوروش هخامنشی، آنطور که تاریخ ذکر کرده است، انسان صالحی بوده است؟

  • نظرات مورخین عهد باستان
  • کوروش اجازه غارت لیدیه را می دهد و سربازان خود را می فریبد
  • آیا کوروش پادشاهان دشمن را نمی کشت؟
  • کوروش و آزادسازی یهودیان؛ کوروش: نجات بخش یا امپراتور؟
  • کوروش چرا به ارمنستان حمله کرد؟
  • آیا در نبرد بابل کوروش مورد تهاجم قرار گرفته بود؟
  • آیا در فتح ماد کوروش آغازگر جنگ بود؟
  • در نبرد شمال شرق ایران آغازگر جنگ چه کسی بود؟
  • ***در کدام جنگ کوروش آغازگر جنگ نبود؟


آیا کوروش موحد بوده است؟


پاسخ به چند شبهه:

  1. نیکیهای کوروش را چه می گویید؟
  2. اینکه کوروش برده داری را در ایران منتفی کرد چه می گویید؟
  3. سد معروف کوروش را چه می گویید؟
  4. اگر کوروش ذوالقرنین نیست، پس ذو القرنین کیست و سدش کجاست؟

آیا کوروش در منابع یهودی هم ذوالقرنین نامیده شده است؟


روز کوروش بزرگ


 

 


  پیش از آغاز بحث باید خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که نظرات علامه طباطبایی و سایر مفسرین بزرگوار برای ما در زمینه تفسیر قرآن بسیار معتبر است و اگر با سایر تفسیرها در تعارض نباشد قبولش الزامی است، اما مرحوم علامه طباطبایی نه یک مورخ بودند و نه معصوم که بخواهیم تحقیق تاریخی ایشان را از بیخ و بن صحیح بدانیم. باید تمام برداشتهای تاریخی از اسناد دسته اول تاریخی و نه نوشتجات جناب ابوکلام که قرنها با ماجرا فاصله داشته اند بیان شود؛ که مرحوم علامه احتمالا بخاطر عدم دسترسی موفق به این کار نشده اند. ما در ادامه بحثمان بر اساس اسناد دسته اول و کهنترین نوشتجات در مورد کوروش به بررسی خواهیم پرداخت. بنده از اصلی ترین اسناد یعنی تواریخ هرودوت، کتزیاس و کزنفون برای شما مطلب میاورم که نزدیکترین افراد به اصل ماجرا هستند و همچنین کتیبه های به دست آمده.

  

استدلال کسانی که میگویند کوروش پیامبر است اینچنین است:

  • کوروش همان ذوالقرنین است
  • ذوالقرنین یک پیامبر الهی است.
  • پس کوروش یک پیامبر است.

اینها نقدهای من است بر استدلال این دوستان عرض میکنم:

 

 

آیا اساسا" ذوالقرنین یک پیامبر بوده است؟

 

 

باید توجه شما را به این مسئله جلب کنم که در بشر بودن و پیامبری ذوالقرنین اختلاف نظر است. توجه شما را به بخشی از مقاله سایت درگاه در این مورد جلب میکنم:

 

مفسران نظرات مختلفی ابراز داشته‏اند، طبق بیان علامه طباطبایی (در تفسیرالمیزان، ج 13، ص 398) در برخی از روایات وی از جنس بشرمعرفی شده و دربعضی دیگر که فرشته‏ای آسمانی دانسته شده است، (ر.ک: سیوطی، تفسیر درالمنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103)

جاحظمینویسد: «مادر وی از جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده است»، (الحیوان). بههر حال عموم مفسران بر این عقیده‏اند که او از جنس بشر است.

در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود، (ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 294 و 295)؛ گرچه در بعضی دیگر آمده که محدث بوده است؛یعنی، ملائکه با او گفت و گو میکرده‏اند، (ر.ک:سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 264)

برخی از مفسران نیز از تعبیر «قلنا» (ما گفتیم) نبوت او رااستفاده کرده‏اند (فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 21، ص 167؛ آلوسی، تفسیر روحالمعانی، ج 16، ص 34)

امّا چنان که علامه طباطبایی به آن اشاره کرده،احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور ازاین جمله، الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یامکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبری صورت گرفته است؛ زیرا قول خداونه اعمّ از وحی مختص به نبوت است، (المیزان، ج 13، ص 388)

 

 

فرمایش علامه طباطبایی که سند اصلی دوستانی است که فکر میکنند ذوالقرنین پیامبر است در ترجمه المیزان، ج13 صفحه 500 چنین است:

 

جمله" قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ ..." دلالت ندارد بر اینکه ذى القرنین پیغمبرى بوده که به وى وحى مى‏شده، چون همانطورى که گفتیم قول خدا اعم از وحى مختص به نبوت است. جمله" ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ ..." از آنجا که نسبت به خداى تعالى در سیاق غیبت آمده خالى از اشعار به این معنا نیست که مکالمه خدا با ذو القرنین به توسط پیغمبرى که همراه وى بوده صورت گرفته، و در حقیقت سلطنت از او نظیر سلطنت طالوت در بنى اسرائیل بوده که با اشاره پیغمبر معاصرش و هدایت او کار مى‏کرده.

 

پس تا اینجای کار پیامبر بودن ذوالقرنین امری ضعیف و بعید به نظر میرسد و اکثر روایات و نظر مرحوم علامه طباطبایی نیز همین است که ایشان عبدی صالح بوده اند. پس این نظر که کوروش پیامبر بوده است حتی از دیدگاه علامه طباطبایی که ادعا میفرمایند که ذوالقرنین همان کوروش است مردود است.

 

 

آیا کوروش هخامنشی، آنطور که تاریخ ذکر کرده است، انسانی صالح بوده است؟

 

 

مرحوم علامه طباطبایی ادعا میفرمایند که ذوالقرنین که از دید ایشان فردی صالح نیز بوده است، همان کوروش است. نظر به اینکه علامه یک مورخ نبوده اند و به اسناد دسته اول نیز دسترسی نداشته اند باید عرض کنم که به نظر من ایشان در این برداشت خود دچار خطا شده اند.



نظرات مورخین عهد باستان

 

کتزیاس تأکید بر رذالت کوروش دارد و هرودوت او را میستاید. ما از سخنان هرودوت نیز چیزهایی برایتان نقل میکنیم که صالح بودن کوروش را زیر سؤال ببرد ولی عجالتا سخنان کتزیاس را بنگرید:

 

کتزیاس در کتاب فوتیوس میگوید:

 

کوروش پسر چوپانی بود از ایل «مردها» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیگاس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. دوست او «اوبارس» هم از حیث تقلب و نامردی معروف بود. در ابتدا آستیگاس نسبت به کوروش فاتح شد و حتی در پارس در آمده او را تعقیب کرد ولی کوروش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس از آن پادشاه ماد با پدر کوروش به مسالمت رفتار کرده آزاری به وی نرسانید. بعد کوروش باز بر ضد آستیگاس قیام کرده فائق آمد. در این حال پادشاه ماد فرار کرده به همدان پناه برد و دخترش آمی تیس و دامادش «سپی تاماس» او را پنهان کردند.کوروش در حال در رسید و گفت دختر و داماد آستیگاس را با اطفال آنان و دو نفر درباری موسوم به «سپی تاسس» و مگابرن شکنجه کنند تا بروز دهند آستیگاس کجاست. پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد او را زجر کنند خود نزد کوروش رفت و ابارس او را در زنجیر کرده به محبس انداخت ولی کوروش به زودی پشیمان شده او را رها کرد و نسبت به او احترامات پدر را به جا آورد،درباره آمی تیس نیز همان احترامات را مرعی داشت. اما سپی تاماس را از جهت اینکه گفته بود، نمیداند آستیگاس کجاست و این حرف دروغ بود امر کرد کشتند و آمی تیس را ازدواج کرد...

(اصل متن را در کتاب ایران باستان مرحوم پیرنیا جلد1 صفحه 215 به بعد ببینید)

 

 

هرودوت و کزنفون همچون سنگنوشته های به دست آمده برعکس کتزیاس، کوروش را پسر شاه پارس و نوۀ پادشاه ماد می دانند. هرودوت ماجرایی مثل ماجرای ضحاک و فریدون را برای پادشاهی کوروش نقل میکند با این تفاوت که کوروش نوه پادشاه ظالم عصر خود بوده است. برعکس کزنفون هم پادشاه ماد را فردی عادل میداند و هم کوروش را، و معتقد است کوروش بدون جنگ پادشاهی را از دایی خود به ارث برد.(از آنجا که این سخنان مورد نظر شماست و من هم قبولشان دارم متنهای طولانی را که مؤید این سخن باشند را نقل نمیکنم.)

امروزه میدانیم که سخنان کزنفون در این مورد افسانه سازی بوده و کوروش از طریق جنگ مادها را سرنگون کرد و خود پادشاه شد زیرا کتیبه های معاصر کوروش این مسئله را گوشزد میکنند. بدبختانه کتیبه ها خیلی خلاصه بوده و در مورد شخصیت و اخلاق کوروش به خوبی سخن نمیگویند.


 

نظر کتزیاس صحیحتر است یا هرودوت؟سؤال مهم این است که با توجه به این تضاد بین سخن این دو، سخن کدامیک ارجح است؟

 

برتری های نظر هرودوت بر نظر کتزیاس:


1. هرودوت از کتزیاس به زمان کوروش نزدیکتر بوده است(هر چند به میزان خیلی کم)


2. گزارشات هرودوت به کتیبه های کشف شده از هخامنشیان خیلی نزدیک است. پس ممکن است گزارشاتش در مورد اخلاق و منش کوروش هم صحیحتر باشد.

 

ضعف های نظر هرودوت بر نظر کتزیاس:


1.هرودوت هرگز در ایران نبوده است و هر آنچه شنیده سخنانی بوده که در یونان از کوروش گفته میشده است، در حالی که کتزیاس در ایران نیز به سر برده و قادر بوده است روایات خود ایرانیان را که خیلی نزدیکتر است را نیز دریافت کند.


2.قرابت گزاراشات هرودوت به کتیبه های هخامنشیان، این احتمال را بالا میبرد که نظر به اینکه او هرگز در ایران نبوده که این کتیبه ها را بخواند و از روی آنها بنویسد، هرودوت از طرف دولت هخامنشی و اردشیر درازدست مأمور به نوشتن تاریخ خود به این نحو بوده است. همچنین کتیبه های بابلی معاصر کوروش تا پیش از سقوط بابل، که آنها هم کوروش را شاهزاده می دانند، شاید در زمینه جنگهای جهانی کوروش، مفید باشند، ولی آیا برای شناخت اجداد کوروش کفایت می کنند؟



  اینجا منظور ما ابداً این نیست که بگوییم کتزیاس از هرودوت و کتیبه ها درستتر گفته است، بلکه بنده هم گمانم این است که کوروش پسر یک چوپان نبوده است، و نظر هرودوت را به واقع نزدیکتر می دانم، ولی قصدم این است که بگویم که در مورد کوروش احتمالات تاریخی فراوانی وجود دارد، چنانکه معتبرتر بودن نظر هرودوت، به معنای غلط بودن نظر کتزیاس نیست، و نظر او نیز، یک احتمال برای بازشناسی کوروش است.


 

کوروش اجازه غارت لیدیه را می دهد و سربازان خود را می فریبد.

 

هرودوت در کتاب اول خود ضمن گزارش نبرد کوروش با کرزوس(شاه لیدی)، ضمن اینکه گزارش میدهد کوروش ابتدا تصمیم به اعدام کرزوس میگیرد ولی بعدا پشیمان میشود، در بند 87-95 میگوید:

 

کرزوس ... چون دید که پارسیها خانه های مردم را غارت میکنند، رو به کوروش کرده گفت:«شاها آیا اجازه دارم بگویم در چه باب فکر میکنم یا باید خاموش بنشینم؟» کوروش جواب داد:«هر چه خواهی بگو»کرزوس پرسید این جمعیت با این جد چه میکنند؟ کوروش:«شهر تو را غارت میکنند و خزانۀ تو را میربایند» کرزوس:«نه شهر مرا غارت نمیکنند و نه خزاین مرا میربایند، من دارای چیزی نیستم، آنچه میکنند با مال و منال توست» کوروش از این جواب متنبه شد و اطرافیان خود را دور کرده به کرزوس گفت:«عقیده تو در باب این اوضاع چیست؟»... [در ادامه کرزوس پیشنهاد میکند که عشر اموال غارت شده را به بهانه نیاز خدا بگیرند وجالب اینکه کوروش نیز این فریبکاری را میپذیرد!!]

(اصل متن در کتاب ایران باستان مرحوم پیرنیا صفحه 250)

 

حالا جای سؤال است که آیا چنین اعمالی از یک انسان صالح سر می زند؟ البته برخی ممکن است، این مسئله را با رفتار پیامبر اسلام در فتح مکه مقایسه کنند، بگویند پیامبر پس از فتح مکه برای تازه مسلمانان و کفار مکه [که مسلمان شده بودند] سهمی بیشتر از غنایم در نظر گرفت! در پاسخ باید بگوییم:


اولاً این فرافکنی است، و با انداختن توپ به زمین تاریخ اسلام، مشکلات شما، حل نخواهد شد.


ثانیاً ابتدا باید اعتبار این ادعا در مورد رفتار رسول خدا ثابت بشود، و آنگاه می تواند مبنای مقایسه قرار بگیرد.


ثالثاً گیریم که رسول خدا این کار را کرده باشند، قرار دادن بسته های تشویقی برای افراد نوایمان کجا و تحمیق مردمی که استقلالشان را گرفته و تمدنشان را منقرض کرده ایم کجا؟ مگر رسول خدا برای فتح و کشور گشایی، مکه را فتح فرموده بود؟ مگر رسول خدا، مثل کوروش جهان متمدن را در جنگ فرو برده بود؟ برعکس، تاریخ نشان می دهد که ایشان تا چه حد مخالف جنگ بودند و صلح را می پسندیدند، ولی خوی اعراب به شکلی بود که جنگهای متعددی را به وجود آورد؛ این را مقایسه کنید با جهانی که تا پیش از کوروش در آرامشی نسبی به سر می برد و با برخاستن کوروش، غرق در جنگهای بزرگ شد. بله، همۀ ما وقتی کسی را ببینیم که به تازگی به دین ما در آمده است، سعی می کنیم به او یاری کنیم تا از فضای دودلی پیش از انتخاب، فاصله بگیرد. هر وقت معترضین ثابت کردند که رسول خدا برای فرونشاندن استقلال طلبی دیگران، این کار را روا داشته اند، آنگاه می توانند این کار کوروش را با کاری که به پیامبر نسبت می دهند مقایسه کنند.

 



آیا کوروش پادشاهان دشمن را نمی کشت؟

 

یکی از سخنان خیلی معروفی که دهان به دهان در مورد کوروش می گردد بحث نکشتن پادشاهان دشمن است. در این مورد دو بحث وجود دارد:

 

1. این سخن که در تواریخ هرودوت و کتزیاس و کزنفون ذکر شده چقدر صحت دارد؟

 

پاسخ این سؤال این است که اسناد کهنتر از این تواریخ یعنی کتیبه های موجود این ادعا را نقض می کنند. مثلا در مورد کرزوس شاه لیدیه که مورخین فوق ادعا می کنند که کوروش او را نکشت، ولی در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید بابلی نوشته شده است:


«در ماه نیسان، کوروش شاه در نزدیکی آربل از دجله عبور کرده در ماه ایار به طرف مملکت لودی رفت و پادشاه آن را کشت، ثروت او را ربود و ساخلوی در آنجا گذاشت»

 

 مرحوم پیرنیا در مورد این بخش می فرمایند که وقایع نگاران بابلی اشتباه کرده اند زیرا یونانیها خلاف این را می گویند ولی معلوم نیست که چرا ایشان نظر مورخین یونانی که سالها با زمان کوروش فاصله داشته اند را بر اسناد معاصر کوروش برتری می دهد، حال آنکه روش مورخین این است که معمولا سند کهنتر و معاصر واقعه بیشترین اعتبار را دارد.

 

  بعلاوه، اسم شهر مورد نظر در کتیبه، لیدی نیست؛ و مورخین امروزی، مانند پروفسور پی یر برایان، معتقد هستند که منظور از لودی در این کتیه، همان شهر لیدی نیست، پس اساساً تعارضی بین گزارش این کتیبه با گزارشهای یونانیان در مورد حفظ جان پادشاه لیدیه نیست.


  البته اینجا هم قصد ما این نیست که بگوییم کوروش حتماً شاهی از شاهان دشمن را کشته است، بلکه مراد این است که بگوییم که اینکه کوروش هیچگاه، پادشاهان دشمن را نکشت، یک امر بدیهی تاریخی نیست.



 

2.آیا با فرض صحت، این سخن چیز مثبتی از کوروش را بیان میکند؟

 

پاسخ این سؤال منفی است. با فرض اینکه کوروش یک مرد صالح باشد(فرض خلف) جنگهای او نیز جنگهای عادی نبوده وبرای سرکوبی مستکبرین زمان خویش بوده است. در این جنگها افراد زیادی کشته میشدند تا این فرد مستکبر سرنگون شود و بعد افرادی مثل پادشاه ماد را که به قول هرودوت فرد ظالمی بوده است را بنا به اتفاق نظر اسناد(به غیر از نظر کتزیاس که کتزیاس هم شاه ماد را فرد خوبی میداند) نمیکشد. خب چرا کوروش این جنگ را به راه میندازد ولی ام الفساد را نابود نمیکند؟

 

شاید برخی بخواهند این ماجرا را به ماجرای فتح مکه تشبیه کنند که منزل ابوسفیان مکان امن اعلام شد ولی در ماجرای فتح مکه برعکس فتوحات کوروش در ماد و لیدی، فتح از طریق جنگ به دست نیامد و ابوسفیان نیز اظهار اسلام کرد؛ باید فتوحات کوروش را به روالی که هردودت نقل میکند و میگوید این لیدیه بود که آغازگر جنگ بود، و با فرض خلف که کوروش صالح بوده به نبرد بنی قریضه تشبیه کرد که در آن نیز دشمن تا آخرین دم جنگید و پس از تسلیم سران دشمن به قضاوت سعد بن معاذ اعدام شدند. پس این عمل کوروش نشان میدهد که:

 

کوروش برای کشورگشائی میجنگید و سران دشمن را زنده میگذاشت تا شورشی، برای انتقامگیری، بر علیه خودش نشود زیرا اگر بخاطر ظلمشان با آنها میجنگید آنها تا آخرین دم سر جای خود ایستاده بودند و لایق این نبودند که رها شوند.

 

باز اگر کوروش این شاهان را زندانی میکرد هم جای این عمل قابل قبول بود ولی کوروش بنا به نظر مورخین این افراد را به حال خود را رها می کرد(مثل شاه ماد) یا به مشاوران خود تبدیل میکرد(مثل کرزوس)


  اما اگر کسی بگوید که رسول خدا نیز بنی قینقاع و بنی نضیر را به حال خود واگذاشت و فقط امر به هجرت کرد، عرض می کنیم که اولاً به حال خود واگذاشتن با امر به هجرت کردن، کمی ناسازگار است! درست این است که بگویید حضرت در مجازاتشان تخفیف قائل شدند. ثانیاً این مقایسه نامربوط است، زیرا وقتی حضرت بنی قینقاع و بنی نضیر را به جرم پیمانشکنی و قصد جان رسول خدا را نمودن، اخراج فرمود، آنها تنها و بی یار و یاور بودند، و اگر هم پیامبر دستور به اعدامشان می دادند، چه کسی می خواست مانع شود؟ اگر سران منافقین قدرت داشتند مانع اعدام بشوند، که مانع اخراج آنها نیز می شدند؛ مگر روزی که طبق اکثر تواریخ مردان بنی قریظه به دلیل توطئه گری و پیمانشکنی در شرایط جنگی و به خطر انداختن جان پیامبر و تمامی مسلمین در یکی از حساسترین ادوار تاریخی حیات اسلام، به اعدام محکوم شدند، کسی توانست مانع شود؟ در واقع بنی نضیر و بنی قینقاع، چون هیچ یاوری نیافتند، تن به تبعیدی دادند که خود باعث آن شدند، و این لطف رسول خدا بود که مجازات سختتری بر آنها نگرفت، ولی سران کشورهایی که کوروش استقلالشان را سلب می کرد، مردمانی را در کنار خود داشتند که تا چند روز قبل، به آنها به چشم پادشاه نگاه می کردند و به خصوص به دلیل از دست رفتن استقلالشان و شکستشان در جنگ، بسیار ناراحت بودند، و سیاستمداری چون کوروش، نمی توانست به همین راحتی، عاملی برای ناراحتی بیشتر به آنها بدهد. او به سرعت سرزمینها را در می نوردید، و باید مطمئن می شد که پشت سرش انسانهای خشمگینی قرار ندارند، که هر لحظه احتمال شورششان برود.


  البته باز هم من نمی خواهم بگویم که کوروش حتماً قصد کشورگشایی داشته است، ولی به راستی اگر کوروش اینقدر برای جان انسانها ارزش قائل بود، آیا این همه جنگ به راه می انداخت تا این همه انسان در جنگها بمیرند؟

 



کوروش و آزادسازی یهودیان؛ کوروش: نجات بخش یا امپراتور؟

 

مورخین اتفاق نظر دارند که کوروش یهودیان را از زندگی سخت و اسارت بابلیان نجات داد و به آنها حق این را داد که به سرزمین خویش بازگردند و یهودیان در عهد عتیقشان خیلی از او تعریف میکنند و او را دست خدا میدانند.

 

دو مسئله پیش میاید:

 


1. اگر کوروش مرد صالحی بود و هدفش کشورگشائی نبود، چرا یهودیان را در به حال خود وا نگذاشت و فلسطین را ضمیمۀ پادشاهی خویش کرد؟


البته ممکن است گفته شود سرزمین یهودیان جزء خاک بابل بود، و با فتح بابل، جزء خاک کوروش شد، و هیچ اشکالی ندارد که در ضمن خدمت به خلق، به گسترۀ عدالت کشوری هخامنشی افزوده شود. در پاسخ عرض می کنیم که اوّلاً ادعای «عدالت کشوری هخامنشی» چیزی نیست که صرفاً با مطالب تبلیغی هخامنشی در برخی استوانه ها و کتیبه ها ثابت شود. بدون شک اسناد بیشتری نیاز است؛ کدام ماست فروشی را پیدا می کنید که ماست خود را ترش بداند؟ آیا این گسترش عدالت کشوری هخامنشی، احساس ملّی و وطنخواهانۀ سایر ملل را سرکوب نمی کرد؟ آیا باعث انقراض سایر تمدنها نمی شد؟ آیا باعث مرگ هزاران سربازی که جرمشان دفاع از تمامیت ارزی تمدنشان بود، نمی شد؟ آیا هزاران سرباز ایرانی را به خاطر فتوحات کوروش به کام مرگ نمی کشاند؟! ثانیاً جواب ما این است که فتح بابل یک تجاوز بود، پس انضمام خاک یهودیان به امپراتوری کوروش نیز که در پی آن رخ داد، یک تجاوز است.

 


2. نظر به تحریفات فراوان عهد عتیق، آیا نباید در صحت این سخنان شک کنیم و بپذیریم که ممکن بوده که یهودیان این ستایشها را به سفارش حکومت مرکزی در کتاب خویش آورده باشند؟


  اگر اعتراض بشود که باید به صورت موردی تحریف را در این موارد ثابت کنید، عرض می کنیم وقتی تحریف در یک بخش از یک سند ثابت شد، سندیت کل سند را زیر سؤال خواهد برد. اگر بگویند چرا یهودیان از بابلیها و مصریها تعریف نکرده اند، پاسخ می دهیم که ابتدا ثابت کنید که نوشتارهای عهد عتیق در آن ادوار نوشته شده بودند، تا بعد جای این سؤال ایجاد شود که چرا به سفارش حکومت مصریها وبابلیها، چیزی در مدح آنها ننوشته اند؛ بعلاوه هر وقت این را ثابت کردید، ثابت کنید که حکومت بابل از آنها چنین چیزی را خواسته و آنها خودداری کرده اند.





 

کوروش چرا به ارمنستان حمله کرد؟

 

از بین مورخین تنها کزنفون ادعا کرده که کوروش به فرمان کیاکسار به ارمنستان لشکر کشید، اما علت چه بود؟ آیا ارمنستان هم به کوروش اعلان جنگ داده بود؟

 

طبق فرمایشات این مورخ، در فصل 4 از کتاب 2 کوروش بدان جهت حمله به ارمنستان را به کیاکسار پیشنهاد میکند که وی از دادن خراج به موقع خودداری کرده است:«چندی قبل تو میگفتی که پادشاه ارمنستان، از وقتی شنیده دشمنانت به تو حمله میکنند، اعتنایی به تو ندارد: نه قشون میفرستد و نه باج خود را میفرستد»

 

در ادامه این ماجرا کوروش به ارمنستان حمله میکند و پس از تسلیم شاه ارمنستان پسر او را (به عنوان گروگان) با خود به ایران میاورد. البته کزنفون تأکید دارد که پسر شاه با خواست خود آمد. البته ممکن است برخی بگویند در اصل هیچ جنگی رخ نداد، ولی خب ما هم نگفتیم جنگی رخ داد، آنچه رخ داد، حمله ای بود که از سوی کوروش برای باجگیری رخ داد. بله شاه ارمنستان به سرعت تسلیم شد و کوروش در حق او لطف کرد و فقط پسرش را به عنوان گروگان با خود برد.



 

آیا در نبرد بابل، کوروش مورد تهاجم قرار گرفته بود؟

 

در اسناد تاریخی هیچ جا نمیبینیم که از سوی شاه بابل به کوروش حمله شده باشد. بلکه این کوروش است که به بابل حمله میکند. به نظر مرحوم پیرنیا «شاهی مانند کوروش نمیتوانست در همسایگی خود دولت مستقلی را مانند بابل تحمل کند»(ایران باستان، ص333)

 

پس باز هم بحث آغازگر نبودن کوروش در جنگها زیر سؤال میرود. برخی میگویند بابل بدون جنگ فتح شد ولی این مهم نیست مهم این است که آغازگر جنگ کوروش بود.



 

آیا در فتح ماد کوروش آغازگر جنگ بود؟

 

به غیر از کزنفون که معتقد به وراثتی بودن پادشاهی کوروش است، کتیبه های بابلی ادعای هجوم شاه ماد را به پارس دارند، و این خلاف کتزیاس و هرودوت است که تأکید دارند که این کوروش بود که به ماد حمله کرد و آغازگر جنگ بود. پس در جنگ کوروش با ماد نیز حداقل باید بگوییم که مطمئن نیستیم که کوروش فقط در حال دفاع از خود بود.



 

در نبرد شمال شرق ایران آغازگر چه کسی بود؟

 

تمام مورخینی که از جنگ کوروش در شمال شرق خبر می دهند معتقدند که این کوروش بود که نبرد را شروع کرد.



 

***در کدام جنگها کوروش آغازگر جنگ نبود؟


  الان در پی سؤالات فوق به یکی از اشتباهات مرحوم علامه در مورد شخصیت تاریخی کوروش میرسیم. ایشان میفرمایند که کوروش در جنگهایش آغازگر نبوده و مورد تهاجم قرار می گرفته است ولی حقیقت این است که کوروش تنها در جنگ با لیدیها یقیناً مورد تهاجم قرار گرفت، و در فتح ماد به صورت محتمل، و در فتح بابل و ارمنستان و هجوم به سکاهای شمالشرق بر اساس تمام اسناد موجود، خود او آغازگر نبرد بوده است. البته برخی رفتن کوروش به ارمنستان را یک وارسی می دانند، که خب این یک تفسیر عقلایی از مسئله نیست، و چنانکه در بالا گفتیم، کوروش به ارمنستان رفت تا شاه آنجا را بر سر جایش بنشاند. 



 

آیا کوروش موحد بوده است؟

 

اینجا ببینید که کوروش در گلنوشتۀ معروفش که منشور حقوق بشر نیز نامیده میشود چه میگوید:

 

منم کوروش پادشاه افواج، پادشاه عظیم الشأن، پادشاه مقتدر، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار اقلیم، پسر کامبوزیا پادشاه سوزیان نتیجه سیسپیر پادشاه عظیم الشأن پادشاه سوزیان که سلسله اش مورد محبت «بعل» و «بنو» است و حکمرانیش به قلب اینها نزدیک که من بی جنگ و جدال وارد شهر بابل شدم با مسرت و شادمانی مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک آقای بزرگ نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم...

 

میبینیم که جناب کوروش در لوحه خود دو بت را محبتگر سلسله خانوادگیش و نیز عامل پیروزی بدون نبردش بر بابل میداند. باز میبینیم که کوروش توجه مردم بابل به خودش را حاصل این میداند که هر روز در فکر پرستش مردوک رب النوع دیگر عهد باستان بوده است.

 

پس نمیشود کوروش را یک بنده برای خدای یگانه دانست. در تورایخ هم مواردی از قربانی کردن کوروش برای زئوس بود که پیدایش نکردم.

 

ممکن است دوستانی بفرمایند که شاید توحید در آن موقع به حد کنونی نرسیده بوده است که فورا این سؤال پیش میاید که پس قوم نوح چرا عذاب شد؟ چرا حضرت نوح 950 سال از قومش خواست دست از پرستش بتها بردارند؟ آیا نوح پیشتر از کوروش نبوده است؟


  از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟ 

 


ممکن است کسی بگوید که این عمل کوروش مثل این است که حضرت ابراهیم برای تنبیه قوم خود به عبادت ستاره و خورشید پرداخت؛ باید عرض کنم که خب با این حساب باید در کافر بودن فرعون هم شک بکنیم و بگوییم فرعون میخواسته مردم غرق شدنش را ببینند تا به صورت مستدل بفهمند که او خدا نیست! 


از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟


  اما از سوی دیگر، برخی ممکن است این را به پای سیاست تساهل دینی کوروش و احترام او به عقاید ملل دیگر بگذارند! در پاسخ عرض می کنیم که آیا اگر یک انسان آزادیخواه، به عقاید یک انسان فاشیست احترام بگذارد، کار زیبایی کرده است؟ هیچ عاقلی در دنیا نمی پذیرد که یک انسان آزادیخواه باشد، و به عقاید فاشیستی احترام بگذارد. به همین شکل، کسی که موحد است، شرک را عین خرافه و جهل می داند، پس چگونه می تواند به آن احترام بگذارد؟ بعلاوه، گاهی این احترام به عقاید همگان، منجر به تناقضات بزرگتری می شود، مثلا کوروش به خدای یهود هم احترام می گذارد و خدای یهود، طبق تورات دستور به مجازات سنگسار برای پرستش خدایان دیگر داده است، خب اینجا کوروش اگر برای خدای یهود احترام قائل است، چگونه به خدایان شرک احترام می گذارد، در حالی که خدای یهود اینقدر از پرستش آنها متنفر است؟ پس کوروش به راستی از یک تعامل دینی منطقی برخوردار نیست، و با احترام ظاهری به عقاید ملل قصد پیش بردن هدفش را دارد. بله می شود قبول کرد که کوروش در اصل موحد بوده، ولی دیگر نمی توانسته به این عقاید شرک آلود سایر ملل احترامی بگذارد، پس احترامی اگر گذاشته است، از سر دورویی و دروغگویی بوده، و لذا باز هم نمی توان او را فرد صالحی دانست.

 

  با توجه به مطالب فوق صالح و موحد بودن کوروش هخامنشی به شدت زیر سؤال میرود و در نتیجه با توجه به نظر مفسرین که ذوالقرنین یا پیامبر و یا عبدی صالح بوده است در تناقض است. همچنین در نبوت ذوالقرنین شک زیادی وجود دارد و لذا بنده این ادعا که کوروش ذوالقرنین قرآن است و از این گذشته پیامبر است را قبول ندارم.

 

 

پاسخ به چند شبهه:

 

 

1. نیکیهای کوروش را چه میگویید؟

 

باید عرض کنم که هر کس نیکوییهایی دارد و بدیهایی. ما منکر نیکیهای کوروش نیستیم ولی چنانکه گذشت عمل کوروش و به خصوص ابراز ارادتش به بتهای زمان خیلی دور از عمل یک عبد صالح است.

 

2.اینکه کوروش برده داری را در ایران متنفی کرد را چه میگویید؟

 

این مسئله هم از مواردی است که جزء موارد مثبت محسوب میشود البته فورا این سؤال به وجود میاورد که کوروش با اسرای جنگی چه میکرد؟ در آن زمان کمپی برای نگهداری اسرا نبود و بدون شک رها کردن دشمن خلاف عقل بود، پس دو راه باقی میماند: یا اسرا کشته شوند و یا برده شوند. آیا گزینه بهتری به ذهن شما میرسد؟

 

در عین حال باید عرض کنم که در برابر این عمل، اعمال بد دیگری هم هست که از ایشان سر زده مثل این همه جنگ طلبی که مانند آن در عصر باستان تا زمان کوروش یافت نمیشود. این آقا دمی از جنگ و تجاوز به خاک همسایگان باز نمی ایستد.

 

3.سد معروف کوروش را چه میگویید؟

 

اما سد کوروش، اولا این روایت فقط از سوی کزنفون ذکر شده است که به روایاتش نمیشود اعتماد چندانی کرد. ثانیا اگر این سد با این عظمت ساخته شده است این مسئله باید در تاریخهای دیگر یعنی هرودوت و کتزیاس و کتیبه ها ذکر میشد درست مثل دیوار چین؛ چگونه است که کتزیاس که معاصر کزنفون است و ایران را نیز از نزدیک دیده است از این ماجرا خبر ندارد؟ نظر به اینکه کزنفون در مورد کوروش افسانه های زیادی ساخته است بعید نیست این هم یک افسانه باشد.


این را نیز اضافه میکنم که اگر دقت کنید ماجرای سد ذوالقرنین و سدی که کزنفون ادعا میکند خیلی با هم فرق دارند. سدی که کزنفون ادعا میکند به خواست دو قوم که مدام با هم در جنگ بودند و از کوروش درخواست کمک برای صلح کردند بین آنها ساخته شد ولی ذوالقرنین این سد را در برای قومی ساخت که از سوی دو قوم جنگجو مورد تاخت و تاز بود و با این سد راه حمله مجدد آنها بسته شد.


  البته ممکن است برخی بگویند که گزارش کزنفون در کلیات صحیح است، ما هم نمی گوییم که گزارش کزنفون در کلیات باطل است، ولی ساختن یک سد، یک امر جزئی در دوران حیات کوروش است، خیلی جزئیتر از داستانهای افسانه گونه ای که کزنفون از روش تربیت شدن کوروش نقل می کند، و همین مسئله در مورد داستان تربیت کوروش و پسرهای پارسی، نشانگر افسانه بودن گزارشهای اوست.


  البته کوروش مطابق گزارشهای هرودوت، فتحهای زیادی داشته که مقدار کمی از آنها ذکر شده است، ولی خب تا ما مطمئن نباشیم که از دید هرودوت، او سدی نیز ساخته است، نمی توانیم روی هوا بگوییم هرودوت موافق سدسازی او بوده است. همچنین برخی بهانه می آورند که هرودوت مطالبش را کلی نوشته است، یا از کتاب کتزیاس بخشی از آن به ما رسیده است، ما از عدم گزارش هرودوت و کتزیاس نتیجه ای نگرفته ایم که حال چنین پاسخی به ما بدهند. مهم این است که ما سند معتبر و کافی برای سدسازی کوروش نداریم، منظور ما از عدم اشارۀ هرودوت و کتزیاس، نبودن سندی دال بر اعتقاد آنها به این مسئله بود، ولی از نبودن چنین سندی نتیجه نگرفتیم که کوروش هیچ سدی نساخته است.


  البته باز باید یادآور شوم که شمس الدین مقدسی(قرن چهارم هجری)، مدعی است که سدی به نام سد ذوالقرنین را در ارمنستان یافته است، ولی جای سؤال است: اولاً از کجا می توان مطمئن بود که این سد به راستی همان است که ذوالقرنین ساخت؟ و ثانیاً گیریم که ذوالقرنین سدی در ارمنستان ساخته باشد، از کجا فهمیدید که این همان است که کوروش ساخت(اگر به راستی کوروش سدی ساخته باشد)؟ شمس الدین مقدسی که چنین ادعایی ندارد.


  همچنین ادعا می شود که رابی بنیامین در قرنهای پنج و شش هجری به سرزمینهای مسلمین سفر کرده است و چنین سدی یافته و آنرا سد اسکندر نامیده است، و من باز نمی دانم این ادعا چگونه اثباتگر سد سازی کوروش است؟ مگر به محض یافتن یک سد محکم در ارمنستان، ثابت می شود که کوروش در ارمنستان سدی ساخته است؟ به راستی با کدام عقلانیت و منطق؟

 

4.اگر کوروش ذوالقرنین نیست، پس ذوالقرنین کیست و سدش کجاست؟

 

اینکه ذوالقرنین کیست و سدش کجاست را شاید ندانیم ولی دلایل کافی آوردیم که بگوییم که اقلا با اطمینان نمیتوان گفت کوروش همان ذوالقرنین است. 


آیا کوروش در منابع یهودی هم ذوالقرنین نامیده شده است؟


  یکی از شبهاتی که در مورد ذو القرنین بودن کوروش مطرح می کنند این است که اساساً یهودیان بودند که از پیامبر پیرامون ذو القرنین سؤال کردند و باید دید که در منابع یهودی، به چه کسی ذوالقرنین گفته شده است.


  از سوی دیگر در ترجمه عربی عهد عتیق یا همان تنخ یهود، می بینیم که وقتی از کوروش صحبت می شود، ترجمۀ عبری در زبان عربی به صورت ذا القرنین ترجمه می شود:


ترجمه ون دایک: أَمَّا الْکَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوکُ مَادِی وَفَارِسَ


در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت:


این ترجمه ی عربی از عهد عتیق، بعد از قرآن صورت گرفته. اولین ترجمه به عربی از کتاب مقدس، مربوط به قرن هفدهم میلادی بوده است. بعید نیست مسیحیانی که متن را به عربی ترجمه کرده اند، طبق معمول همیشه با ترجمهای مغرضانه، سعی کرده باشند شخصیتهای کتاب مقدسشان را با شخصیتهای قرآن، تطبیق بدهند تا بعد بگویند که قرآن از روی دست آنها نوشته شده است. آنچه در متن عبری عهد عتیق آمده است، به معنای «دارای دو شاخ است»، ولی بر سر اینکه ذوالقرنین که قرآن از آن صحبت کرده است نیز به معنای دارای دو شاخ است، توافقی نیست.

همین مسیحیان، هر جا عهد قدیم میگه الوهیم، ترجمه می کنند به "خدا" تا بگویند تجسم خدا در کتب مقدسۀ یهود ریشه دارد. پس نمی شود به ترجمه های متعصبانه ی مسیحیان اعتماد کرد.

  شما ثابت کنید که یهودیان و مسیحیان زمان پیامبر هم، این واژه رو از متن عبری به ذالقرنین ترجمه می کردن.



  از تمام اینها که بگذریم بحث ما این است که ذو القرنین قرآن، مردی است صالح و موحد و کوروشی که تاریخ معرفی می کند، به راستی باید در صالح و موحد بودنش شک کرد. ما نمی گوییم کوروش حتماً ذوالقرنین نیست، ولی این کوروشی که تاریخ معرفی می کند، از دید ما قابل تطبیق با ذو القرنین نیست. شاید تاریخ در مورد کوروش اشتباه نقل کرده است، ولی مشکل اینجاست که ما بر اساس همین تاریخ است که کوروش را می شناسیم و ممکن است بر ذوالقرنین تطبیق بدهیم!




روز کوروش بزرگ


  متأسفانه چندی است که ادعا می شود که روز هفتم آبان «روز جهانی کوروش بزرگ» است! این روز را مؤسسه ای که نام «مؤسسۀ بین المللی پاسارگاد» را بر خود نهاده است، به عنوان روز کوروش برگزیده است، و گویا بر اساس محاسباتِ بدون سند این افراد، این روز، سالگرد فتح بابل توسط کوروش است. ولی آیا چون یک مؤسسۀ ایرانی هفتم آبان را روز «جهانی» کوروش بزرگ دانسته است، باید بگوییم که در سطح جهانی این روز، روز کوروش بزرگ است؟! جالب اینکه گروهی از این افراد به دروغ ادعا می کنند که در تمام تقویمهای جهان به جز تقویمهای ایران، هفتم آبان به عنوان روز جهانی کوروش دانسته شده است!


  برای اینکه روزی از سال روزی جهانی دانسته شود، باید کلّ جهان این روز را به عنوان روزی جهانی بپذیرند، در حالی که هفتم آبان، تنها از سوی برخی باستان گرایان ایرانی، به عنوان روز کوروش بزرگ شناخته شده است و نه سایر مردم جهان. لازم به ذکر است که در تقویمهای خارجی نیز، روز هفتم آبان، روز کوروش بزرگ دانسته نشده است.



شباهتهای هخامنشیان و حکومت استعمارگر انگلیس


  جای تعجب است که گروهی را تمایلات میهن پرستانه وامیدارد که چشم به روی حقایقی آشکار ببندند. بدبختانه مردم ما همیشه به چیزی تعصب دارند خواه به مذهبشان خواه به تاریخشان خواه به هر چیز دیگر. واقعا چرا برخی نمیخواهند قبول کنند که هر چیز صحیحی اگر صحیح باشد، تجزیه و تحلیلش باید ما را به صحتش برساند و در نتیجه نباید از نقد موشکافانه بترسیم؟ همین اسلام خودمان، باور کنید من اگر روزی بفهمم اسلام دینی خطاست آنرا رها خواهم کرد و هیچ تعصبی هم ندارم. من همه چیز را با عقل سلیم میپذیرم.

 

  یکی از مواردی که بدبختانه گروهی از مردم ما نمی خواهند بفهمند، حقیقت ایران باستان است. اینها نمی توانند بپذیرند که ایران پیش از اسلام هم، همان ایران پس اسلام بوده است. در ذهن بسیاری از مردم تصاویری رؤیایی از ایران پیش از اسلام قرار گرفته است. این تصویر آنقدر متعصبانه در ذهن این افراد ترسیم شده است که قادر نیستند به هیچ وجه ایرادهای ایران باستان را ببینند.

 

  برای مثال میخواهم حکومت هخامنشی و در رأس آن کوروش را برایتان مثال بزنم. هرکس تاریخ را خوانده باشد می داند کوروش هخامنشی تا آخرین لحظه در حال منقرض نمودن تمدنهای مختلف بود. تمدنهای ماد، لیدی، بابل و فینیقیه توسط کوروش منقرض شدند و به تاریخ پیوستند. لازم به ذکر است که در حمله به بابل و ماد آغازگر جنگ کوروش بود. کوروش بنا به روایت کزنفون به ارمنستان هم لشکر کشید، و بنا به روایت هرودوت در زمان تجاوز به خاک سکاها در شمال شرق ایران کشته شد. بقیۀ شاهان هخامنشی نیز تا آنجا که می توانستند برای جهانگشایی تلاش نمودند.

 

  اما نکتۀ جالب این است که شاهان هخامنشی و در رأسشان کوروش بیشتر فتوحات خود را به روشی که برای کشورهای استعمارگر مرسوم بود، انجام میدادند و به اصطلاح سر مردم را با پنبه میبریدند.


 

۱. هر دو به مردم آزادی دینی میدادند. علیرغم بی اعتقادی به مقدسات مردمانی که تحت سلطۀ آنها بودند، برای مقدسات آنها کمال احترام را قائل بودند.

 

۲.هر دو از کشتن سران دشمن خودداری میکردند.

 

۳.پایتختهای کشورهای تحت سلطه همچنان نام پایتخت را یدک میکشیدند!

 

۴.مردمان تحت سلطه را از مردمان خود محسوب میکردند.

 

۵.استقلال تمام کشورها توسط آنها در خطر بود.

 

۶.هر دو سعی میکنند از رفتاری که باعث نارضایتی مردم مغلوب که استقلالشان را غصب کرده اند، خودداری کنند.

 

۷.هر دو تفرقه می انداختند و حکومت میکردند!!

 

۸.هر دو خود اصلاحگر وضع سایر ملل جا میزنند.

 

در واقع هخامنشیان استعمارگران کهن تاریخ هستند. کوروش هخامنشی نیز یکی از بزرگترین استعمارگرانست!

 

آیا کوروش ذوالقرنین بود؟

 

  برخی از علما میفرمایند که کوروش ذوالقرنین قرآن است. با این حساب شاید بتوانند جهانخوارگی کوروش را به حساب مبارزات یک پیامبر با ظلم و گسترش دین خدا(!!) جلوه دهند! اما این سخن غلط است. اگر کوروش قصدش مبارزه با ظلم بود و کشورهایی که میگرفت تحت ستم ظالمین بودند، پس چرا سران آنها را زنده میگذاشت و حتی آنها را همراه و مشاور خویش قرار میداد؟ چطور آنهمه سرباز مادی، فینیقی، بابلی، لیدیایی و سکایی یا ارمنی باید کشته میشدند ولی سرانشان که ادعای این افراد هدف کوروش بودند، کشته نمیشدند؟ باز نمیتوانند این ماجرا را با عمل پیامبر در مقابل ابوسفیان یکی بدانند زیرا ابوسفیان پیش از آنکه جنگ مسلمین برای فتح مکه صورت بگیرد، مسلمان شد و از مقاومت در برابر سپاه اسلام باز ایستاد ولی سران این کشورها چنین نکردند. در ضمن در هیچیک از اسناد تاریخی صحبتی از اینکه کوروش برای دین خدا میجنگیده یا خودش را فردی از سوی خدا میدانسته است دیده نمیشود. در واقع کوروش همیشه سعی کرده است به دینهای دیگر کمال احترام را بگذارد و دین جدیدی را تعریف نکند.

 

  از سوی دیگر، اگر بگوییم کوروش پیامبر بوده است، نتیجه میشود که کوروش موحد بوده است و در نتیجه روایاتی که به ادای احترام او به بتهای کشورهای مفتوح(که در اصل برای به دست آوردن دل مردمان مغلوب صورت میگرفت) نمونۀ بارز نفاق(دورویی) است و عمل نفاق از انبیاء و اولیاء خدا سر نمیزند.

 

پس اقلا باید گفت که کوروشی که روایات تاریخی به ما نشان می دهند نمیتواند ذوالقرنین باشد.



 

آیا باید از کوروش تقدیر کرد؟

 

  با سخنان فوق نتیجه این میشود که کوروش نه تنها یک جهانخوار بوده است که برای تمدنها اطرافش هیچگونه حق استقلالی قائل نبوده و آنها را یکی پس از دیگری به امپراتوریش ضمیمه میکرده است؛ بلکه یک استعمارگر هم بوده است. برخی لوحۀ کوروش را به رخ ما میکشند غافل از اینکه این لوحه را نیز مثل سایر رفتارهای نیکوی کوروش میتوان به پای سیاستش گذاشت.

 

  باز جای تأسف است که گروهی از مردم باستانگرا و تاریخپرست، چشم خود را به این حقایق میبندند و امروز(هفتم آبان) را روز کوروش بزرگ(!) اعلام مینمایند. البته این روز از سوی محافل جهانی نیز روز کوروش نامیده شده است که از جهان غرق در امپریالیسم بعید نیست که امروز هم تحت تأثیر سیاستهای دیروز او قرار گیرد و او را فرد بزرگی بداند، ولی من امروز را روز استعمارگر مینامم.

 

  این که کوروش در جنگهایش مردم را قتل عام نمیکرده کار خوبی است ولی دلیل نمیشود که جهانخوارگی و استعمارش را در نظر نگیریم. این مثل اینستکه یک سارق مسلح، کیف پول شما را بدزدد و شما از او سپاسگذار باشید زیرا شما را نکشته است!!