اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

آیا معجزات عددی قرآن واقعا معجزه هستند؟

با سلام و خسته نباشید.

 

مقدمه:

در همین ابتدا باید یادآوری کنم که دفاع ضعیف از یک حقیقت از حملۀ مخالفین حقیقت هم خطرناکتر است. وقتی شما یک استدلال غلط را در ذهن مخاطب جای میدهید در او این ذهنیت را به وجود میاورید که حقیقت قابل دفاع از راه منطقی نیست.

 

امروز میخواهیم یکی از این استدلات غلط را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم

.

 

شرح استدلالات غلط:

 

در برخی از سایتها مطالب غلطی در مورد اعجاز عددی قرآن آمده که با هم دو مورد از آنها را میبینیم:

 

مورد اول: در قرآن برخی کلمات به تعداد خاصی آمده اند مثلا یوم(=روز) ۳۶۵ بار و شهر(=ماه) ۱۲ مرتبه تکرار شده است و ...

 

نخست باید بگوییم که این ادعاها غلط هستند برای مثال واژۀ شهر که به معنای ماه است در قرآن بیش از ۱۲ بار تکرار شده است و از این گذشته کسی که این ادعا را کرده بود بعد از فاش شدن غلط بودن ادعاهایش ادعا کرد که ایراد از اعجاز من نیست بلکه ایراد از قرآنهای تحریف شدۀ شماست!!! یعنی خودش قرآن را زیر سؤال برد! البته وی نگفته است که اگر این قرآنی که در دست ماست تحریف شده است خودش از روی چه قرآنی این معجزات را یافته است؟؟

 

مورد دوم: در قرآن رمزی عجیب بر مبنای عدد ۱۹ وجود دارد. بسم الله الرحمن الرحیم دارای ۱۹ حرف است و میدانیم که این عبارت ۱۱۴ بار در قرآن آمده است و ۱۱۴ نیز بر ۱۹ بخش پذیر است! و ...

 

ابتدا عرض میکنم که این معجزه اصلا درست نیست. تعداد حروف «ب س م ا ل ل ا ه ا ل ر ح ا م ن ا ل ر ح ی م» نوزده نیست بلکه بیست و یک است. نویسنده الف روی لام کلمۀ الله و الف در واژۀ رحمان را حساب نکرده است!(البته اگر مشدّد بودن "ر" را در رحمان و رحیم در نظر بگیریم تعداد حروف ۲۳ است!!!!) از این گذشته عدد ۱۹ عدد مقدس بهائیان است و در واقع سازندۀ این معجزه فردی بهائی بوده که خواسته پس از پذیرش این معجزه بگوید که حالا ببینید که عدد ۱۹ در بهائیت چقدر اهمیت دارد و مصداقی در ادعای خویش بیابد.

 

لطفا وقتتان را برای دفاع از معجزات فوق تلف نکنید زیرا حرف من چیز دیگری است. صحت ادعاهای فوق هم کمکی بدانها نمیکند. بند بعد را بخوانید:

 

آیا این ادعاها اگر درست بودند،معجزه محسوب میشدند؟؟

 

ابتدا باید دید که به چه چیز معجزه میگویند. معجزه یعنی کاری که افراد عادی از انجام آن عاجزند.

 

آیا ما از ایجاد چنین نظمی در یک کتاب عاجز هستیم؟

 

پاسخ سؤال فوق منفی است. امروزه با کمک جستجوگرهایی که روی سیستمهای تایپ کامپیوتری نصب شده است شما هم میتوانید چنین نظمی را در یک نوشته ایجاد کنید.

 

مثال:

 

۱.یک نوشتۀ هزار صفحه ای (مثلا یک کتاب قصه) را روی محیط word قرار دهید.

 

۲.تعداد واژۀ "روز" را با ابزار جستجوگر(Ctrl+F) در آن جستجو کنید. اگر تعداد این واژه در کل متن از ۳۶۵ کمتر بود در چند جا به صورت زائد از آن استفاده کنید یا چند جمله حاوی این واژه به جاهای مختلف نوشته اضافه کنید. اگر تعداد این واژه از ۳۶۵ بیشتر بود، سعی کنید تا جایی که تعداد این واژه در متن به ۳۶۵ برسد، این واژه را در بخشهای مختلف متن حذف کنید و به جایش از لغات مشابه استفاده کنید. مثلا جملۀ "او روز بعد آمد." را به "او فردا صبح آمد." تغییر دهید؛ همچنین جملاتی که احساس میکنید حاوی این واژه هستند و قابل حذف میباشند، را حذف کنید تا تعداد واژۀ "روز" در متن به ۳۶۵ برسد. اکنون در متن شما واژۀ "روز" دقیقا ۳۶۵ بار تکرار شده است که برابر با تعداد روزهای سال است!

 

۳.اکنون واژه های دیگر که میشود عدد خاصی را بدانها نسبت داد مثل "ماه"، "ساعت"، "دقیقه"و ... را در متن جستجو کنید و تعدادشان را بدست آورید و آنقدر از آنها کم و زیاد کنید تا تعدادشان همان عدد خاصی باشد که میشود بدانها نسبت داد. اکنون برخی واژه ها به تعدادی ویژه در متن شما دیده میشوند!!

 

۴.برای اینکه متنتان یک رمز عددی خوب هم داشته باشد، تعداد حروف نام قهرمان داستان را بشمارید. اگر نام قهرمان داستان برای مثال "حسینعلی" باشد؛ نظر به اینکه تعداد حروف آن هفت است، طبق روش بالا کاری کنید که تعداد این واژه در متن ضریبی از هفت باشد مثلا ۷۷ بار نام قهرمان داستان تکرار شده باشد. اگر دوست دارید نظمتان خیلی ویژه بشود با صرف وقت بیشتر کاری کنید که تعداد هر یک از حروف نام "حسینعلی" در کل متن نیز ضریبی از عدد هفت باشد. با اتصال برخی بندها به همدیگر کاری کنید که تعداد بندهای هر فصل از متن نیز ضریبی از ۷ باشد. مثلا اگر در یک فصل از این متنتان ۱۷ بند دارد، به هر سختی که هست ۳ تا از بندها را به بندهای دیگر بچسبانید تا تعداد بندها به ۱۴ کاهش یابد یا اگر تعدا بندها ۱۹ بود با تفکیک دو تا از بندها تعداد بندها را به ۲۱ برسانید؛ سپس در حوزۀ بزرگتر تعداد فصلهای متن را نیز بررسی کنید و سعی کنید با اتصال یا تفکیک تعداد فصلهای لازم به یکدیگر تعداد فصلها نیز ضریبی از عدد هفت باشد. اکنون در متن شما رمز عدد هفت که رمز بامفهومی هم هست(تعداد حروف نام قهرمان داستان)، وجود دارد.

 

نتیجه: 

 

شما میتوانید یک نظم عددی پیچیده، مثل همان چیزی که دو مورد فوق ادعا میکردند و صحت نداشت در متنتان ایجاد کنید. پس وجودچنان نظمهای عددی در یک کتاب نمیتواند دلیلی بر اعجاز و آسمانی بودن آن کتاب باشد زیرا افراد عادی هم قادر به ایجاد آن هستند.



 

سخن آخر: 

 

دوستان گرامی، بیایید به جای ساختن معجزات خیالی برای قرآن از جنبه های واقعی اعجاز قرآن دفاع کنیم. ساختن این گونه معجزات غلط و فاقداساس تنها حقانیت قرآن را زیر سؤال میبرد. آنچه قرآن را یک معجزه میکند اینگونه نظمهای خیالی نیست. حقانیت قرآن در هدایتگر بودن و تحدی و جنبه های ادبی و سایر موارد مورد تأیید دانشمندان اسلامی است.


البته برخی از این نظمهای عددی برای بشر محال هستند،مثل نظم تعداد زیادتر حروف مقطعه در سوره های مربوطه که خود سوره های دارای حروف مقطعه نیز بسته به حروف مقطعه خودشان موضوعات مخصوصی دارند، که این نظمها را اعجاز میدانیم

بیخدا یا مزدور صهیونیسم؟

سلام. از حدود ده سال پیش در سطح اینترنت سایتهایی ایجاد شدند که به زبان فارسی با نام بیخدایی به تبلیغ بر ضد اسلام پرداختند. این افراد از هر حربۀ ممکن برای محکوم کردن اسلام استفاده میکردند ولی برای اینکه معلوم نشود که از کجا تغذیه میشوند، اینگونه شعار میدادند:

"ما مخالف هر دینی، به خصوص ادیان ابراهیمی و در رأی آنها اسلام هستیم. ما خدا را یکی از توهمات بشر میدانیم و به جای پرستش خدا شما را به خردگرایی دعوت میکنیم"

این شعار که سعی داشت منشأ این تلاش ضداسلام این سایتها را مخفی کند، چندان هم خوب به بار ننشست و به مرور زمان مدارکی دال بر تغذیۀ فکری و حمایت مالی آنها از سوی رژیم اشغالگر قدس برملا شد. هر چند تلاشهای آنها برای محکوم کردن این ادعا همچنان ادامه دارد ولی حمایتهای همیشگی آنها از رژیم صهیونیستی(که طبق تفکر سکولاریستی خود، باید مخالف آن نیز باشند، زیرا این رژیم، حکومتی دینی است) و آمریکا، این حقیقت را بصورت کامل آشکار کرده است که آنها به هیچوجه قصد محکوم کردن یهودیت را ندارند.

نویسندۀ آنها در توجیه جنایات بیشمار رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳روزه، میگوید:«لبنانیها از روی خانه هایی که مردم در آنها زندگی میکردند بر سر اسرائیلیها موشک میریختند انها هم مجبور میشدند(!) خانه ها را منهدم کنند»!!! ضمن گزاف و دروغ بودن این ادعای این مزدور خودفروخته باید بگویم: نخست اینکه حتی اگر هم چنین بود برای یهودیان این حق ایجاد نمیشد که بر سر مردم غیرمسلح مشوک بریزند. انها قصد گرفتن شهرها را داشتند و در جنگ شهری برای کشتن مبارزین خانه ها را ویران میکردند دوم اینکه مردم روستایی که هواپیماهای صهیونیست آنرا با خاک یکسان کردند چه گناهی داشتند؟ آیا از روی سقف آن منازل هم بر سر یهودیان موشک میریختند؟

 

گوشه ای از جنایات یهود

در حالی که در تورات و کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان از کشتارهای دسته جمعی توسط انبیاء سخن رفته است، آنهم کشتاری که در آن زنان و کودکان را نیز از دم تیغ میگذرانند، این افراد به آیات جهاد در قرآن ایراد میگیرند! در کل این سایتها حتی یک کلمه در محکومیت مسیحیت و یهودیت یافت نمیشود.

 

از سویی مدارکی نیز در دست هست که آشکار میکند که بیخدایان مزدور صهیونیسم برا مبارزه با اسلام هستند.

 

اما چیزی که اخیرا پیش آمد ماجرای رسول دارامروئی، یکی از دوستان ناآگاه این افراد بود که در سایت گفتگویشان با آنها صحبت میکرد و با بسیاری از آنان دوست بود. رسول بعداز مدتها توهین به مقدسات اسلام بخاطر مسائل و مشکلات شخصی و خانودگیش پی برد که کسی را جز خدا ندارد و به همین خاطر به ایران بازگشت و دوباره مسلمان شد و حتی به شهر قم رفت که عکسهای او نیز در انجا موجود است؛ جالب اینکه مزدوران سایت بیخدایان ادعا کردند که این عکسها کار فوتوشاپ است!! اما این دروغی بیش نیست زیرا پیش از مسلمان شدن رسول فقط یک عکس تمام رخ کوچک از او روی آن سایت بود و ساختن عکسهای بزرگ و نیمرخ از او با فوتوشاپ و هیچ نرم افزاری ممکن نیست.

رسول در افشاگریهای تکان دهندۀ خود گفت که ارتباط او با بیخدایان از طریق سفارت اسرائیل در ترکیه برقرار میشده است و نیز گفت که آنها از سوی اسرائیل تأمین میشوند.

 

به نوکران اسرائیل میگوییم که دستتان برای ما رو شده است، پس خودتان را بیدلیل خسته نکنید.

تبادل نفرات بین اسلام و الحاد

 سلام. همیشه گروهی مسلمانزاده هستند که به الحاد کشیده میشوند و در مقابل گروه دیگری از افراد نامسلمان هستند که به اسلام گرایش میابند.

البته اکثر مخالفین اسلام،بخصوص در بین افرادی که در یک کشور اسلامی تولد یافته اند، ادعا میکنند که زمانی مسلمانی دوآتشه بوده اند و بعد از تحقیق(!) به کفر رسیده اند!!! گویی بیخدایان و بیدینان پیشین همگی مقطوع النسل بودند تا اقلا در این دوران یکی دوتا بیدین داشته باشیم که پدرشان هم بیدین بوده است!!! و این نشانگر دروغگو بودن این افراد است ولی باز هم گروهی از آنها هستند که واقعا در خانواده هایی مذهبی متولد شده اند. اما دلیل اینکه کسی با پدر و مادری مؤمن گمراه میشود چیست؟؟

 گاهی خانواده اثری مستقیم در این امر دارد:

۱. خانواده هایی که علیرغم مذهبی بودن فرزندان را تربیت اسلامی نمیکنند و میگذارند تا خودشان راهشان را انتخاب کنند، حال انکه پیمودن راه بدون راهنما کاریست دشوار. خب مسلم است که چنین فرزندی تحت تأثیر محیط و رفیقان ناباب ممکن است گمراه شود.

۲. خانواده هایی هستند، که مذهبی هستند ولی آموزش مذهبی را از حد میگذرانند و با سختگیری و فشارهای نابخردانه، فرزندان را از دین خسته میکنند. البته دسته دوم خیلی بدتر از دسته اول است.


باری هیچیک از عوامل بالا بر اراده، اعمال و تفکرات خود فرد نمیچربد. بسیارند افرادی که از خانواده هایی چون محیطهای بالا نیز با تربیت بالای دینی بیرون آمدند؛ ولی وقتی فرد خود نمیخواهد تسلیم حق و حقیقت شود، حتی اگر پسر نوح باشد، تربیت پیامبری چون نوح هم در وی اثر نمیکند.

 باری در جبهۀ مخالف یعنی در سوی کفر نیز خیلی افراد تحت تأثیر آموزشهای اسلامی قرار میگیرند و با وجود تمام تبلیغات، راه حقیقت را میابند. علت این هدایت میتواند یکی از موارد زیر باشد:

۱. شرایطی ایجاد میشود که فرد میفهمد جز خدا فریادرسی ندارد. درست مثل جریان دوستمان رسول عزیز.

۲. فرد بلأخره پی به حقانیت اسلام میبرد. درک مفاهیمی چون برابری و برادری و مبارزه با تبعیضات نژادی شاید یکی از مهمترین این عوامل در غرب باشد. همچنین درک حقیقت و حقانیت شخصیتهای بزرگ اسلامی میتواند اثری شگرف داشته باشد. لحظه ای را فرض کنید که فرد با شخصیت والای محمّد(ص) یا عدالت علی یا جانبازی عباس یا با قیام حسین آشنا میشود؛ آنهم با نگاهی باز و عمیق و بدور از تمام غرضورزیها، آیا میتوان در این شرایط تسلیم حق نشد؟؟ باز زمانی را ببینید که فردی با حقایق، مفاهیم و اعجاز قرآن آشنا بشود.
این آشنایی ممکن است از طریق یک دوست واقعی یا تحقیقات شخصی بدست آید.

۳.شرایطی ایجاد میشود که فرد پس از سالها ماندن در جبهۀ کفر پی به پوچ بودن عقیدۀ خویش میبرد. درک میکند که تمام شعارها و سخنان ایدئولوژیش دروغ و فریب بوده است و برای او بیشتر به صورت خودفریبی جلوه کرده است! وقتی که فرد میفهمد که ایدئولوژیش فقط به او اجازه میدهد که تا خرخره در شهوات و فساد فرو برود. دم از عقلگرایی زده میشود در حالی که سخنانشان با عقل خودشان هم همخوان نیست و تماما بخاطر دشمنی و غرضورزیست!

باری در تبادل بین اینددو خط میبینیم که

کسانی که از کفر به سوی اسلام میایند افرادی اهل تحقیق، مسئولیتگرا و منطقیترند

و

کسانی که از اسلام به سوی کفر میروند افرادی غرضورز، لاابالی و عیاشند. چه میتوان در مورد کسی گفت که بخاطر اینکه نمیتواند احکام اسلام را اجرا کند به سوی کفر میرود؟

باری در تربیت فرزندان بیدین، خانواده ها نیز اثری مهم دارند. خانواده ای که در آن کودک حتی یکبار نماز خواندن پدر و مادر را ندیده است و گاها با پدر و مادر که مسئول تربیتش هستند سر از مجالس عیش و نوش در میاورد و چه و چه ... بعید است از آن فرزندی مؤمن در آید ولی باز هم بسیاری از مؤمنان ما نیز دستپروردۀ همین خانواده ها هستند!! اما چگونه؟

 با وجود غیرمذهبی بودن یا ضدمذهب بودن خانواده ممکن است باز هم به دلایلی چند فرزندانی مؤمن تربیت شوند:

۱. یکی از شرایط سه گانه که در بالا عرض کردم پیش میاید. یعنی ماجرایی پیش میاید که او را متنبه میکند یا از رفتار مفسدانۀ اطرافیانش به ستوه میاید یا با تحقیقاتی به پی به حقانیت اسلام میبرد

۲. دورانی از زندگی فرزند با افرادی مؤمن میگذرد و آنها او را تحت تأثیر قرار میدهند و در واقع تربیت فرزند بین این افراد صورت میگیرد. ولی این مورد، موردی بعید است زیرا معمولا خانوادۀ غیرمذهبی به چنین اطرافیانی واکنش نشان داده به هر شکل که شده سعی در دوری فرزند از آنها میکند زیرا همانقدر که ایمان از کفر بیزار است کفر هم از ایمان بیزار است.(عین این جریان را من خودم دورادور دیده ام) در این شرایط فرزند در یک برزخ قرار میگیرد که باز هم ارادۀ خودش آخر و عاقبتش را مشخص میکند.

باری در این هدایت هم ارادۀ فرد و تلاش برای دستیابی به حقیقت حرف اول و آخر را میزند.

 

خب، زیاد حرف زدم. بگذارید یک خاطره هم که مرتبط با بحث است برایتان بگویم تا شاید التیام سردرد ناشی از پرحرفی من باشد:

شب تاسوعای سال ۱۳۸۱ که در اسفندماه وشبی بسیار بارانی بود، من برای مراسم به امامزاده صالح رفته بودم و در برگشت به علت اینکه شب تاسوعا بود اتوبوس نیامد(ساعت هم ۲۱:۲۰ بود!) من هم پول کافی همراهم نداشتم. در ایستگاه اتوبوس بعد از مدتی انتظار با دوستی که او هم پول تاکسی همراه نداشت(!) تصمیم گرفتیم که از تجریش تا میدان رسالت را زیر آن باران شدید پیاده بیاییم!!(گدامنزل ما در آن زمان در آن حوالی بود) وقتی به خانه رسیدم ساعت ۰:۱۵ بامداد بود!! قابل توجه اینکه با وجود کاپشنی که به تن داشتم تمام بدنم خیس شده بود. نکته: چتر هم نداشتیم!!!

باری در این پیاده روی سه ساعته زیر باد و باران و رعد و برق، و گپ وگفتگوهای فراوان، این دوست تازه برایم ماجرایی را تعریف کرد که من نقل به مضمون میکنم:

«دوستی دارم که در یک خانواده غیرمذهبی و پولدار به دنیا اومده. اما این دوستم خیلی مؤمن و هیئتی هست. خونواده اش خیلی تلاش کردن که پای اون رو از این مجالس ببرند، تا جایی که خواهرش با ظاهری ... در مقابلش ظاهر میشد که (به قول این دوستمان) گمراهش کند. در نهایت و پس از شکست تمام این تلاشها، پدرش به او گفت "ببین من چند میلیون تومن پول بهت میدم، یه پژو برات میخرم، فقط دور این مسجد و نمازو خط بکش" ولی دوستم قبول نکرد و از اون خونه بیرون اومد و الان داره با مادربزرگش زندگی میکنه.»

لازم به ذکر است، اون شب و اون پیاده روی یکی از زیباترین شبهای زندگی من بود.

 

 ببخشید بخاطر طولانی شدن سخن.

کتاب حقوق اجتماعی در اسلام(آیت الله حسن زاده آملی)

با سلام برای خواندن آنلاین کتاب بر روی لینک زیر کلیک کنید:

کتاب حقوق اجتماعی و فلسفه حقوق بشر در اسلام

تألیف آیت الله حسن زاده

دانلود سخنرانی شهید مطهری پیرامون «انسان کامل»

در اینجا لینک دانلود سخنرانی شهید مطهری، مطرحی پیرامون انسان کامل را در سه قسمت برایتان قرار داده ام:

انسان کامل(۱)

انسان کامل(۲)

انسان کامل(۳)

کتاب حماسۀ حسینی

 سلام دوستان. کتاب حماسه حسینی یکی از کتابهاییست که به نظر من برای تمام جوانان ما خواندنش الزامیست. متأسفانه در سالهای اخیر برخی انحرافات در بین برخی مداحان غالی و فاصله گرفته از علما، باعث شده ا ست که برخی از جوانان ما راه را گم کنند و مفهوم عزاداری را درک نکنند و در برخی هیئتها شاهد رفتار غیراسلامی باشیم. این امر هم به لحاظ حیثیت شیعه(و اسلام) و هم به لحاظ عقیدتی بسیار خطرناک است. من وظیفه خود میدانستم که با آوردن مطالبی در نقد این گروه ضاله حساب آنها را از شیعه جدا کنم ولی از آنجا که ممکن بود دوباره برخی من را تبلیغگر اهل سنت بخوانند، تصمیم گرفتم این کتاب ارزشمند از مرحوم شهید مطهری را معرفی کنم:

 

نام کتاب: حماسۀ حسینی

 

مؤلف: شهید مرتضی مطهری

 

ناشر: انتشارات صدرا

 

 این کتاب در دوجلد(در چاپ قدیم در سه جلد که جلد اول فعلی شامل جلد یکم و دوم چاپ قدیم است.)  بر اساس چندین سخنرانی و نوشته های مختلف مرحوم شهید مطهری نوشته شده است.در اینجا به قسمت سخنرانیهای آن میپردازم:

 

۱.انحرافات در واقعۀ تاریخی عاشورا: این فصل را، این حقیر مهمترین بخش کتاب میداند چراکه با کمال تأسف با وجود اینکه نزدیک به چهل سال از سخنرانی مرحوم مطهری میگذرد همچنان جلوه هایی از آنرا در هیئتها شاهدیم که باید اصلاح شوند. هنوز هم در برخی هیئتها به مسائل فرعی بیش از مسائل اصلی اهمیت میدهند و در یک کلام برای برخی هیئتها حسین(ع) ناشناخته باقی مانده است. علت این انحرافات را میتوانید در این بخش از کتاب بیابید.در این بخش از کتاب است که در میابیم چه نوع اشک ریختنی در ایام عزا ارزش دارد و در ضمن با خیلی از تحریفات لفظی معنوی آشنا میشوید.

 

۲.عنصر امر به معروف و نهی از منکر: خواندن این بخش را نیز به تمام دوستان توصیه میکنم. به خصوص کسانی که احساس میکنند، در جامعۀ امروز امر به معروف و نهی از منکر واجب است؛ بهتر است با خواندن این بخش از کتاب اصول این کار را درک کنید. لازم به ذکر است که مرحوم مطهری «امر به معروف و نهی از منکر» را از برجسته ترین اهداف حسین(ع) میداند که میتوانید شرح آنرا در این بخش از کتاب ببینید. بنا بر روایتی امام حسین(ع) هدف خود از این قیام را اصلاح امت جدش و امر به معروف و نهی از منکر مینامد.

 

کتاب حماسه حسینی

 

۳.حماسۀ حسینی: این فصل که نام کتاب را نیز بر اساس آن قرار داده اند، با نگاهی حماسی به واقعۀ عاشورا مینگرد و انتقاداتی دیگر را نیز مطرح میکند.

 

۴.شعارهای عاشورا: این فصل نیز از فصول بسیار مهم کتاب است و بازهم به نکاتی فراموش شده از واقعۀ عاشورا میپردازد.(البته فراموش شده برای ما، نه علما) متأسفانه این روزها شعارهای برخی هیئتها را میتوان توهین به معصومین خواند یا به قول شهید مطهری «شعارهای پست و ذلت بار که حسین(ع) هرگز بر زبان نیاورده است» نامید.

 

 خواندن این کتاب ارزشمند را به برادران اهل سنت نیز توصیه میکنم تا بدانند شیعه به هیچ وجه امام پرست یا چیزی توی این مایه ها نیست!

 

 

دانلود کتاب(چاپ قدیم):

جلد یک جلد دو جلد سه

 

حماقت بی انتها

 سلام.دوستان عزیز اگر یادتان باشد در مطلب پاسخ به رد برهان فطرت(بخش دوم) من از نویسندۀ سایت افشا یک غلط املایی گرفتم. بعدا" یک نفر برای من پیغام گذاشت که این غلط املایی نیست بلکه برخی از این کشته-مرده های زبان «پارسی» از بکار بردن برخی حرفها مثل«ق ،ذ ،ط» خوششان نمیاید در نتیجه از آنها استفاده نمیکنند و تغییرات زیر ایجاد میشود:

 

لذا----------------------->لزا

سفسطه -------->سفسته

قلقلک-------------->غلغلک

 

اراذل------------------>ارازل

لحن------------------->لهن

صد(عدد ۱۰۰)--------->سد

 

حالا میدانید جای خنده دار قضیه کجاست؟سعی کنید حدس بزنید.پاسخ این سؤال را بعدا" در همین پست قرار میدهم.

خب دوستان خیلی سریع جوابو پیدا کردن پس بخش خنده دار قضیه رو بهتون میگم:

مسئله اینست که واژه های فوق الذکر (به غیر از "صد"که آنهم در شاهنامه به همین شکل آمده!) مثل "طهران" ریشۀ فارسی ندارند که بگوییم اگر به شکل تهران بنویسیم زیباتر است.بلکه همگی عربی هستند و اینها برای اینکه عربی ننویسند اینگونه مینویسند! این دوستداران نادان زبان پارسی فراموش کرده اند که اگر میخواهید به زبان پارسی حرف بزنید لازم نیست واژه را غلط بنویسید.این کلمات خود مترادف فارسی دارند:

برای لذا، بنابراین

برای سفسطه، زبان بازی

و...

در ضمن برخی واژه ها دیگر فارسی محسوب میشوند و آوردن واژه های جدید باعث آسیب به زبان فارسی است زیرا اگر اینطور که این دوستان نادان پیش میروند زبان فارسی به زودی به زبانی مسخ شده تبدیل میشود که برای مطالعه کتبی مثل گلستان باید یک دورۀ آموزشی زبان فارسی را بگذرانیم!!زیرا تمام واژه ها عوض میشوند و نسل آینده حتی با خواندن حرفهای امروز ما هم مشکل خواهد داشت!

چه باید کرد؟

 سلام.پیش از این بحثی توسط خانم تارا و آقا کیوان عزیز مطرح شد که قول دادم در آینده در یک پست مستقل بدان اشاره کنم.

 

 

 بحث در مورد تحقیق و ابزار مورد نیاز برای تحقیق بود.پس بگذارید بحث را قدری بسط بدهیم:

 

مقدمه

 

  واقعا" جای تأسف دارد که با این همه تأکیدی که اسلام بر تحصیل علم و تحقیق و تدبر دارد، وضعیت ما مسلمین چنین است که بسیاری از علوممان را از غرب میاموزیم و مهندسی معکوس بالاترین خلاقیت ما در بسیاری از زمینه هاست.وضع صنعت و علوم فنی و تجربی و حتی انسانی ما به گونه ایست که اگر کسی احادیث دعوت به کسب علم اسلام را خوانده باشد، هرگز باور نمیکند که کشورهای اسلامی امروز واقعا" اسلامی هستند.دوستان عزیز

 

 با این همه فرمانی که به کسب علم و تحقیق و بررسی حقایق در اسلام وجود دارد اگر ما الگوی کسب علم برای جهانیان باشیم، کار چندان بزرگی نکرده ایم.

 

 زمانی بزرگترین دانشمندان جهان، مسلمان بودند. زمانی بود که غربیها برای کسب علم به خاورمیانه میامدند و در کشورشان برای اینکه خود را اهل علم نشان دهند لباسهای دانشمندان مسلمان را میپوشیدند.ولی امروز دقیقا" وارونه شده است.علت چیست؟

 

به دنبال چراها...

 

 بسیاری از جوانان ما به این مسئله فکر میکنند و این جای خوشحالیست.اینکه باید دلایل این پسرفت را در کجا بیابیم گزینه های مختلفی را در بر میگیرد:

 

۱.جستجو در تاریخ خود: این عمل کاریست بسیار عالی و اتفاقا" در قرآن و روایات بارها و بارها به نگریستن به شرح حال امم پیشین اشاره شده است:

 

أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ (یوسف:۱۰۹)

 

أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً(فاطر:۴۴)

 

فقط جوانان ما باید یادشان باشد که «تاریخ برای عبرت است» و مراقب باشند که به دام افراد تاریخپرست نیفتند.اینکه ما ذخایر تاریخی چندهزارساله داریم، بدان معناست که باید تاریخمان را موشکافی کنیم و عوامل اوج و حضیض مردم سرزمین خودمان را بشناسیم.این امر در مورد تاریخ اقلیم خودمان خیلی اهمیت دارد، زیرا تاریخ کشور ما و مسائل مربوطه با خلق و خوی ما همسانی بیشتری دارد تا بالفرض تاریخ چین.

 

۲.جستجو در تاریخ کشورهای پیشرفته و عوامل پیشرفتشان: این امر نیز کار نیکوییست و به ما کمک میکند تا بیشتر به راههای پیشرفت نزدیک شویم.آنچه ما در تاریخ اروپا میبینیم، نمونۀ بارزیست از آیات قرآن مبنی بر اینکه پیشرفت از آن کسیست که تلاش میکند:

 

 وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم:۳۹)

 

 إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد:۱۱)

 

در این بررسی میبینیم که اروپاییان که بنا به حرف کشیشانشان شپشها را مرواریدهای خدا میدانستند و بسیاری از علم آموزیها را کفر میدانستند، در پی دگرگونی و انقلاب صنعتی، خود را تا جایی بالا بردند که اکنون آنها چنانند و ما چنین.

 

۳.بررسی بیان علل از سوی غربیها: خود غربیها نیز، در مورد عوامل پیشرفت خود کتب فراوان نوشته اند.امروزه حتی کتبی که آنها در مورد تاریخ اسلام و ایران نوشته اند در بازار موجود است.

 

 البته در مورد این سومی هم باید مراقب باشیم.غربیها معمولا" تمام حقایق را به ما نمیگویند. معمولا" در کتب این افراد تلاش برای القای تفکراتشان به ما وجود دارد.آنها میخواهند به ما بقبولانند که دین باعث پسرفت و عقب رفتن ماست.آنها تجربۀ خود از مسیحیت را به ما القا میکنند حال آنکه، برعکس سیستم کلیسا که آنها را از کسب علم باز میداشت و بسیاری از تحقیقات را تکفیر میکرد،اسلام خود بهترین مشوق به سوی کسب علم بود.

 

پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: اطلبوا العلم و لو بالسّین. (علم را حتی اگر در چین بود طلب کنید.)

 

و نیز میفرماید: اطلب العلم من المهد الی لحد.(ز گهواره تا گور دانش بجوی)

 

همچنین قرآن کریم بارها ما را به تعقل و تفکر خوانده است و کفار را به خاطر تعقل نکردنشان سرزنش میکند:

 

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ (بقره:۱۷۱)

 

 

 

پس حساب اسلام از حساب کلیسای کاتولیک اروپائیها جداست.اسلام نه تنها باعث پسرفت هیچ قومی نیست بلکه باعث پیشرفت شگفت اقوام عرب و ترک که مورخین امروزی آنان را اقوامی بیعلم و نادان میخوانند،نیز شد.

 

 

 

چاره جویی

 

  در اینجا برخی راهها که با دانش ناقص خودم و با تحقیقات ناقصم به آنها دست یافته ام را بیان میکنم.منتظر راهنماییها و رهنمودهای دوستان عزیزم هستم.

 

۱.زنده کردن روحیۀ تحقیق: خود اروپاییها قبول دارند که بسیاری از علومشان را از کتابخانه های جهان اسلام بدست آورده اند.البته کاری که ایشان کرده اند این بوده است که علومی را که از جهان اسلام و یونان بدست آوردند را به مقدار زیادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند.این در حالی بود که در ایران و عثمانی و هند این علوم مورد توجه قرار نگرفتند.

 

 باعث تأسف است که ما باید در برخی از کتب به نقل از اروپاییها بیاموزیم که باید به هر حقیقتی به دید نقد نگاه کنیم و حال آنکه این چیزیست که ما باید از اسلام بیاموزیم:

 

وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء:۳۶)

 

همچنین در کتاب اصول کافی(معتبرترین کتاب شیعه)، اولین فصل در مورد عقل و جهل است. دین اسلام، ایمانی که به تقلید از دین پدر باشد را از ما نمیپذیرد و از ما میخواهد که وجود و یگانگی خدا و نبوت پیامبر و حقانیت معاد را با تحقیق بپذیریم.

 دین اسلام در هیچ زمینه ای به ما اجازۀ پذیرفتن یک مسئله را نداده است.حتی در بحث ولایت نیز ما ابتدا باید با چشمانی باز،مشخصات ولی را بشناسیم و اگر با این مشخصات هخوانی داشت حکم ولی را گردن گذاریم.

 

پس جای حسرت است که چرا ما باید روشهای تحقیق را از غربیها بیاموزیم.

 

۲.داشتن صبر و حوصله:  یکی دیگر از مشکلات ما نداشتن حوصله و صبر است.مثلا" فرض کنید قرار است پروژه ای را برای واحد درسی تحویل دهیم و برای اینکار سه هفته فرصت داریم. اکثر ما دو هفتۀ اول را با کمال خونسردی و بی حوصلگی فقط به پروژه فکر میکنیم و تازه در هفتۀ آخر و برخی هم در روزهای آخر وشب آخر روی پروژه کار میکنیم.حالا سؤال اینجاست که چرا اینگونه عمل میکنیم؟ خب موضوع اینستکه ما دو هفتۀ اول حوصله نمیکنیم روی پروژه کار کنیم.

 

باعث ناراحتی است که ما با وجود اینهمه آیات و روایاتی که در مورد صبر داریم؛ اینقدر بدون صبر و حوصله کارمان را انجام میدهیم.در قرآن در ۶۹ آیه از صبر سخن رفته است به عنوان مثال به موارد زیر توجه کنید:

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (بقرة:۱۵۳)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران:۲۰۰)

 

تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُواْ (اعراف:۱۳۷)

 

فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ(هود:۴۹)

 

سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (رعد:۲۴)

 

دوستان عزیزم،تحقیق و کار بدون حوصله،قاعدتا" سرسری خواهد بود.اگر ما سه روز روی یک تحقیق کار کنیم فقط تحقیق را آماده میکنیم ولی اگر یک ماه روی همان تحقیق کار کنیم دانشهای بیشتری نصیب ما میشود.

 

 یکی از رموز پیشی گرفتن اروپاییان،از ما، در زمینۀ علم و صنعت، همین تحقیق کردن همراه با صبر و حوصله است.بیایید با حوصلۀ بیشتری به کسب علم که تنها راه پیشرفت ماست بپردازیم.

 

۳.داشتن پشتکار: یکی دیگر از رموز پیشرفت اروپاییان و درجا زدن ما پشتکار فراوانی است که این افراد دارند.عجیب اینجاست که در آیات و روایات اسلامی فراوان از مزایای ثابت قدم بودن سخن آمده است به عنوان مثال:

 

اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ (هود:۱۱۲و شوری:۱۵)

 

 

ولی با این وجود این اروپاییها بودند که در علم و صنعت از خود پشتکار نشان دادند.ای کاش ما به جای شناختن خوانندگان و بازیگران مختلف غربی، آن دختر اروپایی را بشناسیم که از شانزده سالگی به صحرای نوبی به آفریقا، به صحرای الجزایر، به استرالیا میرود؛ تمام عمرش را در محیطهای وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی و کمال پیری درباره ی امواجی که از شاخکهای مورچه فرستاده میشود و شاخکهای (مورچه های) دیگر آنرا دریافت میکنند و چون عمر را به پایان میبرد، دخترش کار و فکر او را دنبال میکند این نسل دوم زن اروپایی در سن پنجاه سالگی به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه میگوید : «من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه او را یافته ام.»(به نقل از کتاب "فاطمه فاطمه است" تألیف دکتر شریعتی)

 

 بله، این یعنی پشتکار.من نمیدانم چرا برخی جوانان ما فکر میکنند، علت پیشرفت و ترقی غربیها،نوع لباس پوشیدن و کاباره ها و خوانندگان آنهاست!!

 

۴.حداکثر استفاده از حداقل امکانات: یکی دیگر از مسائل مهم اینستکه، ما انتظار داریم که ابتدا یک کتابخانه یا آزمایشگاه بسیار بزرگ و مجهز در اختیار ما بگذارند؛تا ما تحقیق و پژوهش خود را، آغاز کنیم.واقعا" این مسئله برای خیلی از جوانان ما، مشکلی شده و به آنان القا میکند که دانشهای فیزیکی و شیمی و نیز تحقیقاتیشان هیچ است.

 

اگر به زندگی دانشمندان بزرگ غرب،که عامل انقلاب صنعتی بودند نگاه کنیم؛میبینیم که اکثر آنها نیز در حداقل امکانات و فقر زیاد زندگی میکردندولی پشتکارشان باعث موفقیتشان شد.آیا ما از آنها کمتریم؟

 

۵.داشتن خلاقیت: یکی از نکاتی که در پیشرفت ما مؤثر است،داشتن خلاقیت در کارهاست. برای نیل به این هدف به نظر این حقیر بهتر است دانش پژوهان ما،به کتب درسی مربوط به امتحان بسنده نکنند و سعی کنند بیشتر از فکر خود کار بکشند.

 

به عنوان مثال میتوانیم برای مسائل مختلف فیزیک و شیمی،شرایط سادۀ آزمایشگاهی ایجاد کنیم تا بحث را بهتر درک کنیم.میتوانیم سؤالات برنامه نویسی و ریاضیات را از چند راه حل مختلف حل کنیم، تا ذهنمان بازتر شود.میتوانیم برای پیشرفت در ادبیات،متون کهن را مطالعه کنیم و سعی در یافتن انواع صناعات ادبی در آنها کنیم.برای فهم بهتر زبان(متون)،میتوانیم به تجزیه و ترکیب جملات مختلف در جاهای مختلف بپردازیم.برای پیشرفت در یک زبان خارجی هم میتوانیم به خواندن متنهای مختلف به آن زبان و نیز گفتگو به آن زبان، بپردازیم.

 

۶.آموختن زبانهای خارجی: دوستان عزیزم به نظر بنده،برای هر مسلمانی الزامیست که دو زبان را به غیر از زبان مادری، فرابگیرد.یکی زبان عربی که به وسیلۀ آن باید متون دینی را مطالعه کنیم و دیگری زبان انگلیسی که بیشتر متون علمی روز به آن زبان نوشته میشوند.یادمان باشد که پیامبر اسلام فرموده است که برای کسب علم به دورترین نقاط جهان نیز سفر کنیم و برای نیل به این هدف باید به زبان بین المللی آشنا باشیم.

 

۷.تصفیه کردن: یکی از نکاتی که میخواهم به دوستانم گوشزد کنم، اینستکه درست است که اروپاییها از ما به لحاظ علمی و صنعتی پیش هستند ولی این دلیل نمیشود، ما هر کاری که آنها کردند،فورا" پیروی کنیم.قرآن میفرماید:

 

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (زمر:۱۸)

 

 الان شما نگاهی به سطح جامعه بیندازید.جوانان ما همگی دوست دارند از محصولاتی که تولید کشورهای غربی یا چین و کره و ژاپن هستند، استفاده کنند؛ولی آیا همانقدر هم به این فکر میکنند که خودشان آن محصولات را با همان کیفیت تولید کنند؟و اگر فکر میکنند چه قدمی در این راه برمیدارند؟؟

 

 اکنون در کوی و برزن، آخرین فیلمها و موزیکهای روز دنیا،به همراه تعداد سرسام آوری از فیلمهای مستهجن،در اختیار جوانان این مرز و بوم قرار میگیرد؛اما چه کسی دیده است که یکی از این فروشندگان محترم برود جلوی درب دانشگاه،جلوی دانشجوهای فنی را بگیرد و بگوید:«آقایون و خانمهای دانشجو،دیشب یک فیلم از ماهواره ضبط کردم که ساخت یک آی سی،رو در شرایط آزمایشگاهی نشون میداد.» چرا؟ واقعا" چرا این قاچاقچیان محترم(!!) به جای قاچاق فیلم و موزیک،کتب علمی و محرمانۀ غربیها را قاچاق نمیکنند؟؟(لازم به ذکر میدانم که وقتی ما یک آلیاژ یا یک قطعۀ الکترونیکی را از یک فروشندۀ خارجی میگیریم، او تمام خواصش را به ما نمیگوید و معمولا" در کتب راهنما نیز تمام این خواص ثبت نمیشوند.)

 

چرا قاچاقچیان محترم،به جای دزدیدن بیفرهنگیهای غرب و فروختنشان در ایران،روش ساخت آلیاژها را نمیدزدند؟ پاسخ اینستکه مردم ما از غرب، به همان تفاله هایش بسنده میکنند. مردم ما، به جای اینکه برای بدست آوردن روش ساخت فلان آلیاژ و خواص فلان ترانزیستور،سر و دست بشکنند(!)،برای خریدن لباسهای مدل اروپایی و خریدن فیلمهای روز،چانه میزنند.

 

 غربیها در فیلمهایشان دانشجوهای درسخوان و اندیشمندشان را به ما نشان نمیدهند.فیلمهای آنها معمولا" محصلی را نشان میدهد که تازه به بلوغ رسیده یا جلوۀ مرگباری از آخرالزمان یهودی و ظهور یک منجی عجیب و غریب را به نمایش میگذارد یا سعی میکند به شکلی گروهی از مخالفین آمریکا را ، آدمکش و تروریست جا بزند.ولی فیلمهای غربیها دانشجویانی را به ما نشان نمیدهند که شب و روز را در کتابخانه و آزمایشگاه یا در حال تحقیق در صحرا و جنگل میگذرانند.کسانی که عامل پیشرفت غرب هستند اینها هستند نه شخصیتهای آنچنانی فیلمهای ... .در این مورد در پست ما حق نداریم بحث شد.

 

 از سوی دیگر دوستانی که مطالعاتی در زمینه های روانشناسی،فلسفه،ادبیات و کلا" علوم انسانی دارند نیز، بد نیست مراقب باشند که تحت القائات غربیها قرار نگیرند.زیرا آنها بسیاری از تفکرات منجر به فساد و بیدینیشان را با استفاده از علوم انسانی جار میزنند!!!

 

دوستان عزیزم، بیایید هر چه غربیها به خوردمان میدهند را نپذیریم.بیایید از هر چیزی خوبش را بگیریم و تفاله اش را دور بریزیم.فسادهای غرب عامل پیشرفت آنها نیست.

 

۸.مسئولیت توپ فوتبال نیست: یکی از مشکلات ما،اینستکه همیشه منتظریم که کس دیگری بیایید و تمام مشکلات را حل کند، تا تازه ما شروع به کار و تلاش کنیم.به هر کس میگوییم عملکردت را اصلاح کن فورا" میگوید برو اول به فلانی و فلانی که از من بالاترند بگو. اینطوری هیچ نمیشود.این میشود پاس دادن مسئولیت به دیگران.یادمان باشد که پیامبر اسلام(ص) فرمودند:

 

کلکم راع و کلکم مسئول (تمام شما نگهبانید و تمام شما مسئولید)

 

و نیز یکی از سخنان معروف مرحوم آیت الله خمینی،رهبر فقید انقلاب اسلامی، این بودکه: ما مأمور به وظیفه هستیم ،نه نتیجه.

 

دوستان خوبم،باید به خاطر داشته باشیم که ما خودمان باید وظیفۀ شرعی و انسانی خود را در قبال جامعه انجام دهیم.حال اینکه دیگرانی که از ما بالاتر یا پایینترند یا همسطح ما میباشند کارشان را درست انجام بدهند یا ندهند، نباید در میزان عملکرد ما اثر منفی بگذارد.

 

 واقعا" جای شگفتیست که برخی از نوابغ این سرزمین بعد از گرفتن بورس میروند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.چرا؟ برای اینکه در آنسوی دنیا پول و آزادی خیلی بیشتر است! این در حالیست که امثال گالیله برای شروع انقلاب صنعتی جان خود را نیز در طبق اخلاص قرار دادند.جناب گالیله هم میتوانست با یک سفر دریایی ساده، به خاک عثمانی بیاید.جایی که هرگز اورا بخاطر در حرکت خواندن زمین،تکفیر و زندانیش نمیکرد؛ اما گالیله نمیخواست علمش را خرج مسلمین کند، میخواست دانشش را صرف میهن خود نماید.کاش این مغزهای فراری یادی هم از گالیله میکردند. آیا در ایران بدتر از آن میخواهد به سرشان بیاید؟!!!

 

 همۀ ما جوانان مسلمان و ایرانی خواستار پیشرفت اسلام و ایران هستیم؛پس باید تلاش در این راه را یک وظیفه بدانیم.اگر دیگران به وظیفۀ خود عمل نکنند هم باید راهمان را با عزم راسخ پیش بگیریم.

 

دوستان من،ما همیشه از اینکه چه باید «بکنند»، سخن میگفتیم ولی اینبار حرف از این است که چه باید «بکنیم».اینکه به خلاقیت جوانان ارج نمینهند،پارتی بازی غوغا میکند،بودجۀ تحقیقات کافی نیست و...؛درست ولی ما باید راه خود را با پشتکار ادامه دهیم.مدیران و مسئولین فردای مملکت، شما جوانان و نوجوانان عزیز هستید.اگر این مسائل را بد میدانید،وقتی خودتان مسئول شدید، آنها را تکرار نکنید.

 

۹.آچار فرانسه نباشیم: یکی دیگر از مسائلی که اثر منفی بر پیشرفت تحصیلات ما میگذارد همین بحث آچار فرانسه بودن است!! دانشجوی عزیز ما برای یک رشته،بالفرض دندانپزشکی،برگزیده شده است؛ولی بیش از اینکه به رشتۀ خود بپردازد به مسائل حاشیه ای میپردازد:وضعیت آزادی در دانشگاه،آزادی بیان،وضعیت سلف،عملکرد کمیتۀ انضباطی،بررسی صلاحیت یا عدم صلاحیت حکومت کشور،وضعیت ترافیک شهری،تحقیق پیرامون مکاتب مختلف،شرکت در گفتگوهای بر و بچ اینوری و اونوری و در برخی موارد هم در کنار رشتۀ خود به برخی چیزهای دیگر هم علاقه دارد و سر از کلاس مدار منطقی و تاریخ فلسفه در میاورد.خب اینجا این سؤال مطرح میشود که این دانشجوی عزیز اگر تمام انرژِی خود را روی مباحث مربوط به رشتۀ خودش متمرکز میکرد و جای کمتری برای فوق برنامه ها میگذاشت، موفقتر نبود؟

 

یکی از ایرادهای ما که از همان بحث بی حوصلگی،نشأت میگیرد اینستکه ما میخواهیم، در آن واحد هم سیاستمدار باشیم،هم فیلسوف،هم تاریخدان،هم سخنران،هم ادیب،هم مهندس،هم دکتر و ...! بهتر اینستکه ما در یک زمینه به طور کامل استاد شویم و در کنار آن در یکی دو زمینه مطالعه کنیم؛ نه اینکه بخواهیم در ده رشته به مقام استادی و دکترا برسیم!

 

۱۰.احتراز از فرقه ها و ایسم ها: یکی از بلاهایی که به خصوص در دانشگاه، دامنگیر جوانان عزیز ما میشود همین بحث فرقه هاست.این فرق گاهی سیاسی،گاهی مذهبی،گاهی ضدمذهبند و گاهی در قالب نژادپرستی نمود میکنند.برای مثال بحث پانها بود که پیش از این بدان پرداختیم.

 این فرقه ها،معمولا" از احساسات جوانان سوءاستفاده میکنند و توان و انرژی آنها را صرف مقاصد موهوم خود میکنند.جای تأسف است که گروه زیادی از دانشجویان ما را این اراذل به تملقهای دروغین به سمت خود میکشانند و زمانی را که دانشجو میتواند صرف تحقیق و مطالعه کند را میمیرانند.در برخی موارد هم که کار را به درگیری میکشانند و دانشجوها را سپر بلا قرار داده، آنها را وسیله برای شاخ و شونه کشیدن برای طرف مقابل قرار میدهند.

 

 اینکه جوانان ما به فکر وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور باشند،اینکه بخواهند بدنبال ارتباط با خدا باشند،اینکه به وطن خود علاقه نشان دهند؛ همگی خوبست ولی دوستانم همانطور که تا مطمئن نشوید یک پزشک، واقعا" پزشک است به او مراجعه نمیکنید؛سعی کنید که با چشمانی باز و بعد از مطالعات کافی وارد سیاست و گروههای غیر متعارف شوید.در ضمن سن ۱۸تا ۳۰ بهترین فرصت برای پیشرفتهای علمیست.شما همیشه برای سر و سامان دادن به وضعیت سیاسی کشور فرصت دارید.یادمان باشد بالاترین وظیفۀ یک دانشجو درس خواندن و تحقیق است.

 

۱۱.مدیریت زمان: یکی از مسائل مهم برای ما مدیریت زمان است.اینکه بسیاری از مطالعات ما صرفا" در ایام امتحان، صورت میگیرد(که این خود در ناچیز بودن معلومات ما پس از برگزاری امتحان، بسیار مؤثر است.) ناشی از نداشتن مدیریت زمان است.برای مثال برای برخی جوانان مذهبی ما، برنامۀ روزانه به شکل زیراست:

 

 ساعت ۵:۰۰ بلند میشن و نماز صبح رو میخونن؛بعد میخوابن و ساعت ۶:۴۵راهی محل تحصیل میشن.ساعت ۱۳ به خونه برمیگردن تا نهار بخورن و یه استراحتی بکنن ساعت میشه ۱۵.ساعت ۱۵ تا ۱۷:۳۰ رو درس میخونن. با اذان مغرب راهی مسجد میشن و بعد از نماز عشاء هم هیئت و کلاس قرآن. اینطوری حدود ساعت ۲۱ به خونه میرسن تا ساعت ۲۲:۳۰ یک شامی میخورن و اگر حالی باشه یه درسی هم میخونن و بعد هم میخوابن.با این فرم برنامه، ایشون تا در طول شبانه روزحداکثر ۴ ساعت درس میخواند.(البته گروهی دیگر نیز که مذهبی نیستند زمانشان را با دیدن فوتبال و اینترنت و ... میکشند!)

 

 برنامۀ فوق(یا در واقع بی برنامگی فوق) ناشی از عدم مدیریت زمان است.برای اصلاح این برنامه،به عنوان مثال، بهتر است بعد از خواندن نماز صبح به مطالعۀ دروس حفظی بپردازد.در زمانهای رفت و برگشت به محل تحصیل نیز میتوانیم با خود یادداشتیهای مهم را همراه داشته باشیم و بخوانیم.برای رفتن به هیئت، بهتر است، پربارترین و مفیدترین آنها را انتخاب کند و در جلسات هفتگی آن شرکت کند، نه اینکه شنبه شب به هیئت انصار برود،یکشنبه شب هیئت محبین،دوشنبه شب مکتب المقربین و همینطوری برنامه را تا آخر هفته پر کند.یادمان باشد،تحصیل علم از بالاترین عبادتهاست.چنانکه یک ساعت تفکر مؤمن را با سالهای عبادت(مستحب) برابر دانسته اند.پس بهتر است به کسب علم را فدای چیزهای دیگر نکنیم.

 

 

 

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید

خدا و خداشناسی در کلام پیامبر اعظم(ص)

خدای یگانه از زبان آخرین پیامبرش

 

 

آنچه آوردم گزیده ای از سخنان قصار حضرت محمد(ص) در کتاب نهج الفصاحة است:

 

۱.اگر میخواهید نزد خدا خداوند منزلتی والا یابید خشونت را با برداباری و محرومیت را با عطا تلافی کنید.

 

۲.خداوند ملّتی را که حق ضعیفان خود را نمیدهند پاک نمیگرداند.

 

۳.خداوند به صورت و اموال شما نمینگرد بلکه به دلها(=باطن) و  اعمال شما مینگرد.

 

۴.در موقع آسایش خدا را بشناس تا در موقع سختی تو را بشناسد.

 

۵.کسی که از گناه توبه میکند مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است و کسی که از گناه آمرزش میطلبد و دوباره مرتکب آن میشود ؛ خدای خود را مسخره میکند.

 

۶.خدا را نزد بندگانش محبوب سازید تا شما را دوست بدارد.

 

۷.خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد ؛ بخشنده است و بخشش را دوست دارد ؛ پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.

 

۸.خداوند راستگوست ؛ با او راست باش.

 

۹.بدکاری که به رحمت خدای بلندمرتبه امید دارد از عابد مأیوس ، به خدا نزدیکتر است.

 

۱۰.هر کس در حضور مردم نماز خود را نیکو کند و به خلوت رود آنرا بد بجا آورد، این اهانتیست که به خدای خود میکند.

 

۱۱.از جمله عباداتهای نیکوی انسان، خوش گمان بودن به خداست.

 

۱۲.بدترین گناهان کبیره ، بد گمانی به خداست.

 

۱۳.به درستیکه خوش گمانی به خداوند از نیکویی عبادت است.

۱۴.خداوند فرشته ای دارد که هنگام نماز بانگ میزند ای آدمیزادگان برخیزید و آتشهایی را که (بواسطۀ گناه) بر خویشتن افروخته اید با نماز خاموش کنید.

 

۱۵.هر کس از خدا چیزی نخواهد ، خدا از او خشمگین میشود.

 

۱۶.دو رکعت (نماز) کسی که متوجه خدا باشد بهتر از هزار رکعت (نماز) کسیست که از خدا غافل است.

 

۱۷.اصاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

 

۱۸.جهادگر کسی است که در اطاعت خدا با نفس خود به جهاد بپردازد.

 

۱۹.خدای را چنان عبادت کن که گویی او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.

 

۲۰.دانش انسان همین بس که خدای یگانه را بپرستد و نادانی انسان همین بس که دلبستۀ نظر خود باشد.

 

۲۱.اگر مردی از روز تولدش تا روز مرگش ،در پیرمردی، برای جلب رضایت خدا بر چهرۀ خویش بغلطد(یعنی به سختی عبادت کند)؛ عمل خود را در رستاخیز کوچک خواهد شمرد.

 

۲۲.وقتی بنده از خدا بترسد خدا همه چیز را از او بترساند و اگر بنده از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند.

 

۲۳.اگر از روی تقوای خدا ، از چیزی درگذری خداوند بهتر از آنرا به تو خواهد داد.

 

۲۴.خدا را از فضل او طلب کنید زیرا خدا دوست داردکه از او بخواهند و افضل عبادات انتظار فرج است.

 

۲۵. از خدا علمی سودمند بخواهید و از دانشی که سودی ندهد به خدا پناه ببرید.

 

۲۶.هر کس چهل صبحگاه (شبانه روز) برای خدا خالص شود چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری شود.

 

۲۷.اگر روزی بر من بگذرد و در آن روز دانشی نیاموزم که مرا به خداوند نزدیک کند طلوع آفتاب ان روز بر من مبارک مباد.

 

۲۸.رضایت هیچکس را در خشمگین کردن خداوند مجوی.

 

۲۹.بهترین کارها نزد خدا دوست داشتن و دشمن بودن در راه خداست.

 

۳۰.نشانۀ دوست داشتن خدای بلند مرتبه علاقه به یاد(ذکر) اوست و نشانۀ نفرت از خدای عزّوجلّ نفرت از یاد(ذکر) اوست.

 

۳۱.گروهی که با هم به یاد(ذکر) خدای بلندمرتبه بنشینند ، برنخیزند مگر آنکه به ایشان گفته شود: «برخیزید که خدایتان آمرزید و بدیهاتان را به نیکی تبدیل فرمود.»

 

۳۲.سه کسند که خداوند بلند مرتبه دعایشان را رد نمیکند: آنکه فراوان یاد خدا کند ، ستمدیده و پیشوای دادگر.

 

۳۳.ساعتی بدون ذکر خدا بر آدمیزاد نگذرد مگر آنکه در روز قیامت حسرتش را بخورد.

 

۳۴.رحمت خدا صد جزء است. یک جزء را میان خلق تقسیم فرموده و نود و نه جزء را برای رستاخیز نگهداشته است.

 

۳۵.کسی به بهشت میرود که که امید آن دارد و کسی از جهنم دور میماند که از آن بیمناک باشد و خداوند به کسی رحم میکند که (خود آن شخص در حق دیگران) رحم میکند.

 

۳۶.هر گناهی را ممکن است خدا ببخشد مگر کسی که به حال شرک بمیرد یا مؤمنی را بکشد.

 

۳۷.شرک در امت من از گذر کردن مورچه از کوه صفا در شب تاریک نهانتر است و نزدیکتر از همه (به شرک) آنستکه چیزی از ستم را دوست داری یا چیزی از عدل را دشمن داری.

 

۳۸.بخشش خدا، از گناهان تو بزرگتر است.

 

۳۹.خداوند بندگانی دارد که آنها را برای (رسیدگی به) نیازهای مردم خلق فرموده است.

 

۴۰.خدا برای هرکه نیکی خواهد او را در کار نیک دانا و به دنیا بی اعتنا کند و عیوبش را به وی بنمایاند.

 

توجه:دوستانی که برای باز کردن منوی نظرات مشکل دارند اینجا کلیک کنند

دعای کمیل: درس سخن گفتن با خدا

سلام.

یکی از مسائلی که امروزه در بین جوانان ما باب شده است گرایش افراطی گروهی به کتب شعر است . طوری که عده ای هر وقت میخواهند به خداوند فکر کنند سراغ کتب عاشقانه_عارفانه میروند. همین است که ما افرادی را در جامعه میبینیم که دهها کتاب از شعرای پیشین خوانده اند ولی از قرآن و کتب احادیث پیامبر و معصومین بیخبرند. من نمیخواهم در این مقاله از حافظ یا مولوی بد بگویم یا نوشته هایشان را به نقد بکشم ولی از این دوستان میپرسم: مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر برای ما اسوۀ حسنه وجود ندارد؟ چرا اقلا به همان مقدار که از کتب شعر میخوانید از قرآن و کتابهای حدیث نمیخوانید ؟ چرا تفسیر نمیخوانید؟ قرآن بعد از مرگ به درد چه کسی خورده که به درد شما بخورد؟ قرآن برای گورستان نیست. قرآن برای ماییست که زنده هستیم. بروید ببینید اولیای خدا هم مثل شعرا خدا را خطاب قرار میدادند؟ نکند آنها بلد نبودند استعاره بسازند و معشوقه ای زیبا را به استعاره از خدا ستایش کنند؟

البته من به جناب حافظ جسارت نمیکنم ایشان شاید در حد عرفانی بالایی بوده و اشعارش را هم برای خودش میسروده و افراد دیگری بودند که اشعارش را جمع کردند و دیوان ساختند ولی بدانید برای شناختن خدا باید سراغ کسانی رفت که برگزیدگان خدا هستند. جوانان ما میخواهند با خدا دوست شوند. خب بشوید ولی راه دوستی با خدا را چرا در زندگی «دوست خدا» نمیجویید؟ببینید که حضرت ابراهیم که لقبش رفیق خدا بود چگونه با خدا حرف میزد .

امروز میخواهم دعایی را به شما معرفی کنم که برای افرادی که دوست دارند با خدا حرف بزنند به منزلۀ یک درس است. آنچه در این مقاله میاورم یک «تفسیر» نیست بلکه شناخت من است از این دعای بلند منزله.

برای خواندن متن روی ادامۀ مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...