اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

چه باید کرد؟

 سلام.پیش از این بحثی توسط خانم تارا و آقا کیوان عزیز مطرح شد که قول دادم در آینده در یک پست مستقل بدان اشاره کنم.

 

 

 بحث در مورد تحقیق و ابزار مورد نیاز برای تحقیق بود.پس بگذارید بحث را قدری بسط بدهیم:

 

مقدمه

 

  واقعا" جای تأسف دارد که با این همه تأکیدی که اسلام بر تحصیل علم و تحقیق و تدبر دارد، وضعیت ما مسلمین چنین است که بسیاری از علوممان را از غرب میاموزیم و مهندسی معکوس بالاترین خلاقیت ما در بسیاری از زمینه هاست.وضع صنعت و علوم فنی و تجربی و حتی انسانی ما به گونه ایست که اگر کسی احادیث دعوت به کسب علم اسلام را خوانده باشد، هرگز باور نمیکند که کشورهای اسلامی امروز واقعا" اسلامی هستند.دوستان عزیز

 

 با این همه فرمانی که به کسب علم و تحقیق و بررسی حقایق در اسلام وجود دارد اگر ما الگوی کسب علم برای جهانیان باشیم، کار چندان بزرگی نکرده ایم.

 

 زمانی بزرگترین دانشمندان جهان، مسلمان بودند. زمانی بود که غربیها برای کسب علم به خاورمیانه میامدند و در کشورشان برای اینکه خود را اهل علم نشان دهند لباسهای دانشمندان مسلمان را میپوشیدند.ولی امروز دقیقا" وارونه شده است.علت چیست؟

 

به دنبال چراها...

 

 بسیاری از جوانان ما به این مسئله فکر میکنند و این جای خوشحالیست.اینکه باید دلایل این پسرفت را در کجا بیابیم گزینه های مختلفی را در بر میگیرد:

 

۱.جستجو در تاریخ خود: این عمل کاریست بسیار عالی و اتفاقا" در قرآن و روایات بارها و بارها به نگریستن به شرح حال امم پیشین اشاره شده است:

 

أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ (یوسف:۱۰۹)

 

أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً(فاطر:۴۴)

 

فقط جوانان ما باید یادشان باشد که «تاریخ برای عبرت است» و مراقب باشند که به دام افراد تاریخپرست نیفتند.اینکه ما ذخایر تاریخی چندهزارساله داریم، بدان معناست که باید تاریخمان را موشکافی کنیم و عوامل اوج و حضیض مردم سرزمین خودمان را بشناسیم.این امر در مورد تاریخ اقلیم خودمان خیلی اهمیت دارد، زیرا تاریخ کشور ما و مسائل مربوطه با خلق و خوی ما همسانی بیشتری دارد تا بالفرض تاریخ چین.

 

۲.جستجو در تاریخ کشورهای پیشرفته و عوامل پیشرفتشان: این امر نیز کار نیکوییست و به ما کمک میکند تا بیشتر به راههای پیشرفت نزدیک شویم.آنچه ما در تاریخ اروپا میبینیم، نمونۀ بارزیست از آیات قرآن مبنی بر اینکه پیشرفت از آن کسیست که تلاش میکند:

 

 وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم:۳۹)

 

 إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد:۱۱)

 

در این بررسی میبینیم که اروپاییان که بنا به حرف کشیشانشان شپشها را مرواریدهای خدا میدانستند و بسیاری از علم آموزیها را کفر میدانستند، در پی دگرگونی و انقلاب صنعتی، خود را تا جایی بالا بردند که اکنون آنها چنانند و ما چنین.

 

۳.بررسی بیان علل از سوی غربیها: خود غربیها نیز، در مورد عوامل پیشرفت خود کتب فراوان نوشته اند.امروزه حتی کتبی که آنها در مورد تاریخ اسلام و ایران نوشته اند در بازار موجود است.

 

 البته در مورد این سومی هم باید مراقب باشیم.غربیها معمولا" تمام حقایق را به ما نمیگویند. معمولا" در کتب این افراد تلاش برای القای تفکراتشان به ما وجود دارد.آنها میخواهند به ما بقبولانند که دین باعث پسرفت و عقب رفتن ماست.آنها تجربۀ خود از مسیحیت را به ما القا میکنند حال آنکه، برعکس سیستم کلیسا که آنها را از کسب علم باز میداشت و بسیاری از تحقیقات را تکفیر میکرد،اسلام خود بهترین مشوق به سوی کسب علم بود.

 

پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: اطلبوا العلم و لو بالسّین. (علم را حتی اگر در چین بود طلب کنید.)

 

و نیز میفرماید: اطلب العلم من المهد الی لحد.(ز گهواره تا گور دانش بجوی)

 

همچنین قرآن کریم بارها ما را به تعقل و تفکر خوانده است و کفار را به خاطر تعقل نکردنشان سرزنش میکند:

 

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ (بقره:۱۷۱)

 

 

 

پس حساب اسلام از حساب کلیسای کاتولیک اروپائیها جداست.اسلام نه تنها باعث پسرفت هیچ قومی نیست بلکه باعث پیشرفت شگفت اقوام عرب و ترک که مورخین امروزی آنان را اقوامی بیعلم و نادان میخوانند،نیز شد.

 

 

 

چاره جویی

 

  در اینجا برخی راهها که با دانش ناقص خودم و با تحقیقات ناقصم به آنها دست یافته ام را بیان میکنم.منتظر راهنماییها و رهنمودهای دوستان عزیزم هستم.

 

۱.زنده کردن روحیۀ تحقیق: خود اروپاییها قبول دارند که بسیاری از علومشان را از کتابخانه های جهان اسلام بدست آورده اند.البته کاری که ایشان کرده اند این بوده است که علومی را که از جهان اسلام و یونان بدست آوردند را به مقدار زیادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند.این در حالی بود که در ایران و عثمانی و هند این علوم مورد توجه قرار نگرفتند.

 

 باعث تأسف است که ما باید در برخی از کتب به نقل از اروپاییها بیاموزیم که باید به هر حقیقتی به دید نقد نگاه کنیم و حال آنکه این چیزیست که ما باید از اسلام بیاموزیم:

 

وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء:۳۶)

 

همچنین در کتاب اصول کافی(معتبرترین کتاب شیعه)، اولین فصل در مورد عقل و جهل است. دین اسلام، ایمانی که به تقلید از دین پدر باشد را از ما نمیپذیرد و از ما میخواهد که وجود و یگانگی خدا و نبوت پیامبر و حقانیت معاد را با تحقیق بپذیریم.

 دین اسلام در هیچ زمینه ای به ما اجازۀ پذیرفتن یک مسئله را نداده است.حتی در بحث ولایت نیز ما ابتدا باید با چشمانی باز،مشخصات ولی را بشناسیم و اگر با این مشخصات هخوانی داشت حکم ولی را گردن گذاریم.

 

پس جای حسرت است که چرا ما باید روشهای تحقیق را از غربیها بیاموزیم.

 

۲.داشتن صبر و حوصله:  یکی دیگر از مشکلات ما نداشتن حوصله و صبر است.مثلا" فرض کنید قرار است پروژه ای را برای واحد درسی تحویل دهیم و برای اینکار سه هفته فرصت داریم. اکثر ما دو هفتۀ اول را با کمال خونسردی و بی حوصلگی فقط به پروژه فکر میکنیم و تازه در هفتۀ آخر و برخی هم در روزهای آخر وشب آخر روی پروژه کار میکنیم.حالا سؤال اینجاست که چرا اینگونه عمل میکنیم؟ خب موضوع اینستکه ما دو هفتۀ اول حوصله نمیکنیم روی پروژه کار کنیم.

 

باعث ناراحتی است که ما با وجود اینهمه آیات و روایاتی که در مورد صبر داریم؛ اینقدر بدون صبر و حوصله کارمان را انجام میدهیم.در قرآن در ۶۹ آیه از صبر سخن رفته است به عنوان مثال به موارد زیر توجه کنید:

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (بقرة:۱۵۳)

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران:۲۰۰)

 

تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُواْ (اعراف:۱۳۷)

 

فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ(هود:۴۹)

 

سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (رعد:۲۴)

 

دوستان عزیزم،تحقیق و کار بدون حوصله،قاعدتا" سرسری خواهد بود.اگر ما سه روز روی یک تحقیق کار کنیم فقط تحقیق را آماده میکنیم ولی اگر یک ماه روی همان تحقیق کار کنیم دانشهای بیشتری نصیب ما میشود.

 

 یکی از رموز پیشی گرفتن اروپاییان،از ما، در زمینۀ علم و صنعت، همین تحقیق کردن همراه با صبر و حوصله است.بیایید با حوصلۀ بیشتری به کسب علم که تنها راه پیشرفت ماست بپردازیم.

 

۳.داشتن پشتکار: یکی دیگر از رموز پیشرفت اروپاییان و درجا زدن ما پشتکار فراوانی است که این افراد دارند.عجیب اینجاست که در آیات و روایات اسلامی فراوان از مزایای ثابت قدم بودن سخن آمده است به عنوان مثال:

 

اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ (هود:۱۱۲و شوری:۱۵)

 

 

ولی با این وجود این اروپاییها بودند که در علم و صنعت از خود پشتکار نشان دادند.ای کاش ما به جای شناختن خوانندگان و بازیگران مختلف غربی، آن دختر اروپایی را بشناسیم که از شانزده سالگی به صحرای نوبی به آفریقا، به صحرای الجزایر، به استرالیا میرود؛ تمام عمرش را در محیطهای وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی و کمال پیری درباره ی امواجی که از شاخکهای مورچه فرستاده میشود و شاخکهای (مورچه های) دیگر آنرا دریافت میکنند و چون عمر را به پایان میبرد، دخترش کار و فکر او را دنبال میکند این نسل دوم زن اروپایی در سن پنجاه سالگی به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه میگوید : «من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه او را یافته ام.»(به نقل از کتاب "فاطمه فاطمه است" تألیف دکتر شریعتی)

 

 بله، این یعنی پشتکار.من نمیدانم چرا برخی جوانان ما فکر میکنند، علت پیشرفت و ترقی غربیها،نوع لباس پوشیدن و کاباره ها و خوانندگان آنهاست!!

 

۴.حداکثر استفاده از حداقل امکانات: یکی دیگر از مسائل مهم اینستکه، ما انتظار داریم که ابتدا یک کتابخانه یا آزمایشگاه بسیار بزرگ و مجهز در اختیار ما بگذارند؛تا ما تحقیق و پژوهش خود را، آغاز کنیم.واقعا" این مسئله برای خیلی از جوانان ما، مشکلی شده و به آنان القا میکند که دانشهای فیزیکی و شیمی و نیز تحقیقاتیشان هیچ است.

 

اگر به زندگی دانشمندان بزرگ غرب،که عامل انقلاب صنعتی بودند نگاه کنیم؛میبینیم که اکثر آنها نیز در حداقل امکانات و فقر زیاد زندگی میکردندولی پشتکارشان باعث موفقیتشان شد.آیا ما از آنها کمتریم؟

 

۵.داشتن خلاقیت: یکی از نکاتی که در پیشرفت ما مؤثر است،داشتن خلاقیت در کارهاست. برای نیل به این هدف به نظر این حقیر بهتر است دانش پژوهان ما،به کتب درسی مربوط به امتحان بسنده نکنند و سعی کنند بیشتر از فکر خود کار بکشند.

 

به عنوان مثال میتوانیم برای مسائل مختلف فیزیک و شیمی،شرایط سادۀ آزمایشگاهی ایجاد کنیم تا بحث را بهتر درک کنیم.میتوانیم سؤالات برنامه نویسی و ریاضیات را از چند راه حل مختلف حل کنیم، تا ذهنمان بازتر شود.میتوانیم برای پیشرفت در ادبیات،متون کهن را مطالعه کنیم و سعی در یافتن انواع صناعات ادبی در آنها کنیم.برای فهم بهتر زبان(متون)،میتوانیم به تجزیه و ترکیب جملات مختلف در جاهای مختلف بپردازیم.برای پیشرفت در یک زبان خارجی هم میتوانیم به خواندن متنهای مختلف به آن زبان و نیز گفتگو به آن زبان، بپردازیم.

 

۶.آموختن زبانهای خارجی: دوستان عزیزم به نظر بنده،برای هر مسلمانی الزامیست که دو زبان را به غیر از زبان مادری، فرابگیرد.یکی زبان عربی که به وسیلۀ آن باید متون دینی را مطالعه کنیم و دیگری زبان انگلیسی که بیشتر متون علمی روز به آن زبان نوشته میشوند.یادمان باشد که پیامبر اسلام فرموده است که برای کسب علم به دورترین نقاط جهان نیز سفر کنیم و برای نیل به این هدف باید به زبان بین المللی آشنا باشیم.

 

۷.تصفیه کردن: یکی از نکاتی که میخواهم به دوستانم گوشزد کنم، اینستکه درست است که اروپاییها از ما به لحاظ علمی و صنعتی پیش هستند ولی این دلیل نمیشود، ما هر کاری که آنها کردند،فورا" پیروی کنیم.قرآن میفرماید:

 

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (زمر:۱۸)

 

 الان شما نگاهی به سطح جامعه بیندازید.جوانان ما همگی دوست دارند از محصولاتی که تولید کشورهای غربی یا چین و کره و ژاپن هستند، استفاده کنند؛ولی آیا همانقدر هم به این فکر میکنند که خودشان آن محصولات را با همان کیفیت تولید کنند؟و اگر فکر میکنند چه قدمی در این راه برمیدارند؟؟

 

 اکنون در کوی و برزن، آخرین فیلمها و موزیکهای روز دنیا،به همراه تعداد سرسام آوری از فیلمهای مستهجن،در اختیار جوانان این مرز و بوم قرار میگیرد؛اما چه کسی دیده است که یکی از این فروشندگان محترم برود جلوی درب دانشگاه،جلوی دانشجوهای فنی را بگیرد و بگوید:«آقایون و خانمهای دانشجو،دیشب یک فیلم از ماهواره ضبط کردم که ساخت یک آی سی،رو در شرایط آزمایشگاهی نشون میداد.» چرا؟ واقعا" چرا این قاچاقچیان محترم(!!) به جای قاچاق فیلم و موزیک،کتب علمی و محرمانۀ غربیها را قاچاق نمیکنند؟؟(لازم به ذکر میدانم که وقتی ما یک آلیاژ یا یک قطعۀ الکترونیکی را از یک فروشندۀ خارجی میگیریم، او تمام خواصش را به ما نمیگوید و معمولا" در کتب راهنما نیز تمام این خواص ثبت نمیشوند.)

 

چرا قاچاقچیان محترم،به جای دزدیدن بیفرهنگیهای غرب و فروختنشان در ایران،روش ساخت آلیاژها را نمیدزدند؟ پاسخ اینستکه مردم ما از غرب، به همان تفاله هایش بسنده میکنند. مردم ما، به جای اینکه برای بدست آوردن روش ساخت فلان آلیاژ و خواص فلان ترانزیستور،سر و دست بشکنند(!)،برای خریدن لباسهای مدل اروپایی و خریدن فیلمهای روز،چانه میزنند.

 

 غربیها در فیلمهایشان دانشجوهای درسخوان و اندیشمندشان را به ما نشان نمیدهند.فیلمهای آنها معمولا" محصلی را نشان میدهد که تازه به بلوغ رسیده یا جلوۀ مرگباری از آخرالزمان یهودی و ظهور یک منجی عجیب و غریب را به نمایش میگذارد یا سعی میکند به شکلی گروهی از مخالفین آمریکا را ، آدمکش و تروریست جا بزند.ولی فیلمهای غربیها دانشجویانی را به ما نشان نمیدهند که شب و روز را در کتابخانه و آزمایشگاه یا در حال تحقیق در صحرا و جنگل میگذرانند.کسانی که عامل پیشرفت غرب هستند اینها هستند نه شخصیتهای آنچنانی فیلمهای ... .در این مورد در پست ما حق نداریم بحث شد.

 

 از سوی دیگر دوستانی که مطالعاتی در زمینه های روانشناسی،فلسفه،ادبیات و کلا" علوم انسانی دارند نیز، بد نیست مراقب باشند که تحت القائات غربیها قرار نگیرند.زیرا آنها بسیاری از تفکرات منجر به فساد و بیدینیشان را با استفاده از علوم انسانی جار میزنند!!!

 

دوستان عزیزم، بیایید هر چه غربیها به خوردمان میدهند را نپذیریم.بیایید از هر چیزی خوبش را بگیریم و تفاله اش را دور بریزیم.فسادهای غرب عامل پیشرفت آنها نیست.

 

۸.مسئولیت توپ فوتبال نیست: یکی از مشکلات ما،اینستکه همیشه منتظریم که کس دیگری بیایید و تمام مشکلات را حل کند، تا تازه ما شروع به کار و تلاش کنیم.به هر کس میگوییم عملکردت را اصلاح کن فورا" میگوید برو اول به فلانی و فلانی که از من بالاترند بگو. اینطوری هیچ نمیشود.این میشود پاس دادن مسئولیت به دیگران.یادمان باشد که پیامبر اسلام(ص) فرمودند:

 

کلکم راع و کلکم مسئول (تمام شما نگهبانید و تمام شما مسئولید)

 

و نیز یکی از سخنان معروف مرحوم آیت الله خمینی،رهبر فقید انقلاب اسلامی، این بودکه: ما مأمور به وظیفه هستیم ،نه نتیجه.

 

دوستان خوبم،باید به خاطر داشته باشیم که ما خودمان باید وظیفۀ شرعی و انسانی خود را در قبال جامعه انجام دهیم.حال اینکه دیگرانی که از ما بالاتر یا پایینترند یا همسطح ما میباشند کارشان را درست انجام بدهند یا ندهند، نباید در میزان عملکرد ما اثر منفی بگذارد.

 

 واقعا" جای شگفتیست که برخی از نوابغ این سرزمین بعد از گرفتن بورس میروند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.چرا؟ برای اینکه در آنسوی دنیا پول و آزادی خیلی بیشتر است! این در حالیست که امثال گالیله برای شروع انقلاب صنعتی جان خود را نیز در طبق اخلاص قرار دادند.جناب گالیله هم میتوانست با یک سفر دریایی ساده، به خاک عثمانی بیاید.جایی که هرگز اورا بخاطر در حرکت خواندن زمین،تکفیر و زندانیش نمیکرد؛ اما گالیله نمیخواست علمش را خرج مسلمین کند، میخواست دانشش را صرف میهن خود نماید.کاش این مغزهای فراری یادی هم از گالیله میکردند. آیا در ایران بدتر از آن میخواهد به سرشان بیاید؟!!!

 

 همۀ ما جوانان مسلمان و ایرانی خواستار پیشرفت اسلام و ایران هستیم؛پس باید تلاش در این راه را یک وظیفه بدانیم.اگر دیگران به وظیفۀ خود عمل نکنند هم باید راهمان را با عزم راسخ پیش بگیریم.

 

دوستان من،ما همیشه از اینکه چه باید «بکنند»، سخن میگفتیم ولی اینبار حرف از این است که چه باید «بکنیم».اینکه به خلاقیت جوانان ارج نمینهند،پارتی بازی غوغا میکند،بودجۀ تحقیقات کافی نیست و...؛درست ولی ما باید راه خود را با پشتکار ادامه دهیم.مدیران و مسئولین فردای مملکت، شما جوانان و نوجوانان عزیز هستید.اگر این مسائل را بد میدانید،وقتی خودتان مسئول شدید، آنها را تکرار نکنید.

 

۹.آچار فرانسه نباشیم: یکی دیگر از مسائلی که اثر منفی بر پیشرفت تحصیلات ما میگذارد همین بحث آچار فرانسه بودن است!! دانشجوی عزیز ما برای یک رشته،بالفرض دندانپزشکی،برگزیده شده است؛ولی بیش از اینکه به رشتۀ خود بپردازد به مسائل حاشیه ای میپردازد:وضعیت آزادی در دانشگاه،آزادی بیان،وضعیت سلف،عملکرد کمیتۀ انضباطی،بررسی صلاحیت یا عدم صلاحیت حکومت کشور،وضعیت ترافیک شهری،تحقیق پیرامون مکاتب مختلف،شرکت در گفتگوهای بر و بچ اینوری و اونوری و در برخی موارد هم در کنار رشتۀ خود به برخی چیزهای دیگر هم علاقه دارد و سر از کلاس مدار منطقی و تاریخ فلسفه در میاورد.خب اینجا این سؤال مطرح میشود که این دانشجوی عزیز اگر تمام انرژِی خود را روی مباحث مربوط به رشتۀ خودش متمرکز میکرد و جای کمتری برای فوق برنامه ها میگذاشت، موفقتر نبود؟

 

یکی از ایرادهای ما که از همان بحث بی حوصلگی،نشأت میگیرد اینستکه ما میخواهیم، در آن واحد هم سیاستمدار باشیم،هم فیلسوف،هم تاریخدان،هم سخنران،هم ادیب،هم مهندس،هم دکتر و ...! بهتر اینستکه ما در یک زمینه به طور کامل استاد شویم و در کنار آن در یکی دو زمینه مطالعه کنیم؛ نه اینکه بخواهیم در ده رشته به مقام استادی و دکترا برسیم!

 

۱۰.احتراز از فرقه ها و ایسم ها: یکی از بلاهایی که به خصوص در دانشگاه، دامنگیر جوانان عزیز ما میشود همین بحث فرقه هاست.این فرق گاهی سیاسی،گاهی مذهبی،گاهی ضدمذهبند و گاهی در قالب نژادپرستی نمود میکنند.برای مثال بحث پانها بود که پیش از این بدان پرداختیم.

 این فرقه ها،معمولا" از احساسات جوانان سوءاستفاده میکنند و توان و انرژی آنها را صرف مقاصد موهوم خود میکنند.جای تأسف است که گروه زیادی از دانشجویان ما را این اراذل به تملقهای دروغین به سمت خود میکشانند و زمانی را که دانشجو میتواند صرف تحقیق و مطالعه کند را میمیرانند.در برخی موارد هم که کار را به درگیری میکشانند و دانشجوها را سپر بلا قرار داده، آنها را وسیله برای شاخ و شونه کشیدن برای طرف مقابل قرار میدهند.

 

 اینکه جوانان ما به فکر وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور باشند،اینکه بخواهند بدنبال ارتباط با خدا باشند،اینکه به وطن خود علاقه نشان دهند؛ همگی خوبست ولی دوستانم همانطور که تا مطمئن نشوید یک پزشک، واقعا" پزشک است به او مراجعه نمیکنید؛سعی کنید که با چشمانی باز و بعد از مطالعات کافی وارد سیاست و گروههای غیر متعارف شوید.در ضمن سن ۱۸تا ۳۰ بهترین فرصت برای پیشرفتهای علمیست.شما همیشه برای سر و سامان دادن به وضعیت سیاسی کشور فرصت دارید.یادمان باشد بالاترین وظیفۀ یک دانشجو درس خواندن و تحقیق است.

 

۱۱.مدیریت زمان: یکی از مسائل مهم برای ما مدیریت زمان است.اینکه بسیاری از مطالعات ما صرفا" در ایام امتحان، صورت میگیرد(که این خود در ناچیز بودن معلومات ما پس از برگزاری امتحان، بسیار مؤثر است.) ناشی از نداشتن مدیریت زمان است.برای مثال برای برخی جوانان مذهبی ما، برنامۀ روزانه به شکل زیراست:

 

 ساعت ۵:۰۰ بلند میشن و نماز صبح رو میخونن؛بعد میخوابن و ساعت ۶:۴۵راهی محل تحصیل میشن.ساعت ۱۳ به خونه برمیگردن تا نهار بخورن و یه استراحتی بکنن ساعت میشه ۱۵.ساعت ۱۵ تا ۱۷:۳۰ رو درس میخونن. با اذان مغرب راهی مسجد میشن و بعد از نماز عشاء هم هیئت و کلاس قرآن. اینطوری حدود ساعت ۲۱ به خونه میرسن تا ساعت ۲۲:۳۰ یک شامی میخورن و اگر حالی باشه یه درسی هم میخونن و بعد هم میخوابن.با این فرم برنامه، ایشون تا در طول شبانه روزحداکثر ۴ ساعت درس میخواند.(البته گروهی دیگر نیز که مذهبی نیستند زمانشان را با دیدن فوتبال و اینترنت و ... میکشند!)

 

 برنامۀ فوق(یا در واقع بی برنامگی فوق) ناشی از عدم مدیریت زمان است.برای اصلاح این برنامه،به عنوان مثال، بهتر است بعد از خواندن نماز صبح به مطالعۀ دروس حفظی بپردازد.در زمانهای رفت و برگشت به محل تحصیل نیز میتوانیم با خود یادداشتیهای مهم را همراه داشته باشیم و بخوانیم.برای رفتن به هیئت، بهتر است، پربارترین و مفیدترین آنها را انتخاب کند و در جلسات هفتگی آن شرکت کند، نه اینکه شنبه شب به هیئت انصار برود،یکشنبه شب هیئت محبین،دوشنبه شب مکتب المقربین و همینطوری برنامه را تا آخر هفته پر کند.یادمان باشد،تحصیل علم از بالاترین عبادتهاست.چنانکه یک ساعت تفکر مؤمن را با سالهای عبادت(مستحب) برابر دانسته اند.پس بهتر است به کسب علم را فدای چیزهای دیگر نکنیم.

 

 

 

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید

ترفندهای شبهه افکنها(۳)

 

الحاد

 با سلام.این روش که تقریبا" توسط تمام شبهه افکنها مورد استفاده است به این شکل است که شبهه افکن در ابتدای ادعاهای سخیف خود ادعا میکند که زمانی مسلمانی بوده است بسیار متعصب و دوآتشه ولی بعد از اینکه مدتی به تفکر(!!) پرداخته است پی به غیر عقلانی بودن و بیرحمی دین اسلام برده است و در نتیجه نه تنها خود از این دین دست کشیده است بلکه اکنون میخواهد دیگران را نیز از گمراهی نجات دهد!!این روش توسط کلیۀ شبهه افکنانی که من میشناسم: سیاوش اوستا،فرشاد،منطق،خدرزاده و لردهادی مورد استفاده قرار گرفته است و واقعا" هم جوانان ما را به لحاظ روانی تحت تأثیر قرار میدهد.

 

 دوستان من، گول این دروغگوها را نخورید. من خودم خیلی از متعصبین را دیده ام که دست از تعصبات برداشته اند ولی هرگز ندیده ام که دست یرداشتن از تعصب برایشان به منزلۀ بیدین شدن یا نامسلمان شدن باشد.معمولا" متعصبین و افراد دوآتشه پس از پشیمانی از تعصبات پیشین به مسلمانانی میانه رو یا در بدترین شرایط به افرادی غیرمذهبی و نه لامذهب تبدیل میشوند؛ یعنی به ارکان و اصول اسلام کمال احترام را میگذارند ولی به احکام و فروع بی توجه میشوند این میشود غیرمذهبی بودن.پس میبینید که این ادعا که توسط تمام شبهه افکنها مطرح میشود درست مثل ادعاهای دروغشان مبنی بر روشنفکر و دکتر و مهندس بودنشان(!!) هیچ پایه و اساسی ندارد.به قول یکی از دوستان اینها هم که تمامشان دکترند و مهندس!پس اینهمه دکتر و مهندسی که ایمان دارند چه میشوند؟

 

 من به شما عزیزان فقط این توصیه را میکنم که فریب ادعاهای پوچ شبهه افکنها را نخورید.سعی کنید اگر قصد تحقیق هم دارید یا میخواهید عقاید افراد ضددین را بشناسید تحت تأثیر ادعاهای نابخردانۀ این افراد قرار نگیرید.

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید.

نمیتوانید مثل قرآن بیاورید

نمیتوانید مثل قرآن بیاورید

 

در اینجا لازم میدانم از دوستانی که راهنماییم کردند به خصوص محمد،محسن و گابریل عزیز تشکر کنم.

آیا میتوان مثل قرآن آورد؟ ادعای خود قرآن اینست که اگر تمام جن و انس جمع شوند آیه ای مثل قرآن نمیتوانند آورند.در این مورد توجهتان را به توضیحات دوست عزیزم گابریل جلب میکنم:

 

 همه ی متکلمان قرآن اعم از شیعه و سنی در این زمینه که اعجاز لفظی قرآن(سوره ای بیاورید) اتفاق نظر ندارن.

دو دیدگاه وجود دارد :

۱.دیدگاه صرفه : اعجاز لفظی قرآن محدود است به بیست وسه سال یعنی فاصله بعثت تا وقت وفات پیغمبر در این زمان و فاصله کسی نتوانست سوره ای به مانند قرآن اورد و کسی نتوانست با قرآن برابری کند و نوشته ای همانند و همسنگ با قرآن بیاورد .

۲.دیدگاه اعجاز لفظی قرآن و قرآن معجزه ای جاویدان :این دیدگاه بیان میدارد که صرف اینکه قرآن در فصاحت وبلاغت در زمان پیغمبر هماوردی نبوده محصور به انزمان نبوده چونکه در قرآن از اخبار گذشته گان و ایندگان اسرار اسمانها و زمین پرده برداشته که بعد از صده ها به ان پی برده اند از این دیدگاه کسی نمیتواند سوره ای همانند قرآن بیاورد که علاوه بر فصاحت وبلاغت دارای معجزات علمی و خبر از اینده نیز باشد

مثلا ملا نصیر الدین طوسی معتقد است که این ممکن است که سوره به فصاحت وبلاغت قرآن بیان شود و همچون ملا عبدالرزاق لاهیجی نظریاتی را بیان و نظریاتی را بررسی میکنند.



اشاره به این نظریات در اینجا ضروری است که هریک دلیل بر اعجاز قرآن است
۲. نظریه فصاحت وبلاغت مقابل نظریه صرفه است ۳. نظریه اسلوب ویژه ۴.نظریه اخبار از غیب ۵.نظریه راست گفتاری ۶. نظریه وجود معرف حیرت انگیز در قرآن ۷.نظریه اتفاق معانی قرآن ۸.اعجاز در نظام قانون گذاری تشریع قرآن ۹.نظریه وجود اسرار افرینش و معجزات علمی قرآن

 


حال آیا کسی قادر است سوره ای یا کتابی اورد که از نظر فصاحت وبلاغت و سلامت واژه ها از غرابت ، و خالی بودن کلام از تنافر حروف ، ضعف تالیف و تعقید لفظی و معنوی، و اسلوب ویژه در ان رعایت شده باشد یعنی در قرآن نه نظم در معنی دقیق کلمه بکار رفته است ونه نثر و نه سجع بلکه قرآن خود دارای سبک خاصی است و اینکه قرآن خبر از غیب داده یعنی از رویداد های گذشته و اینده خبر داده است و یعنی ۱- از عالم غیب که سراسر قرآن از خدا و رستاخیز و دوزخ و بهشت و بعثت و غیره سخن در میان است

 

۲-از ما فی الضمایر که در قرآن از رازهای نهفته و جاهای آن خبر دارد چنانکه از «بیم واندیشه فرار دو طایفه مسلمانان در جنگ بدر خبر داده و یادآور شده است که خداوند با قدرت خود مسلمانان را در این جنگ با کمک فرشتگانش بر کافران چیره خواهد کرد» (که تعداد مسلمانان بسیار کمتر از کفار بوده)ال عمران ۱۲۲و۱۲۳

دوستان مستحضر هستند که این دو  آیه قبل از جنگ بدر نازل شده است و نیز «از آگاهی خداوند بر سوگند های دروغ منافقان و اطلاع خدا از پندار و کردار آنان خبر و به مسلمانان هشدار میدهد» داین صورت نیز نوشته ای مانند قرآن نیست

۳.از رویداد های گذشته از داستانهای پیامبران پیشین و داستان فراعنه (که در تاریخ امروز ثابت شده اند) گواهی بر اعجاز قرآن دانسته اند

 ۴. خبر از اینده که در قرآن بسیاری از رویدادهای قرآن پیش بینی شده است از جمله « پیش بینی پیروزی مسلمانان بر کفار علی رغم نامیدی مسلمانان در جنگ بدر » انفال7قمر۴۵ و « پیش بینی پیروزی رومیان بر ایرانیان (علی رغم پیروزیهای پیاپی ایرانیان درآنزمان) سوره روم

اما وجود معارف در قرآن :: طبق این دیدگاه معارفی در این کتاب وجود دارد که خرد بزرگان دانش را حیران میسازد دانشهایی که از سوی مردی امی طرح شده محال است ابن میثم بحرانی از این دانشها به دانشهای شریف تعبیر میکند و انرا با فصاحت و اسلوب ویژه سبب اعجاز قرآن میداند دانشهایی چون اشاره به یکتایی خداوند اشاره به تاریخ اخلاق و سیاست این دانشها از دیدگاه بعضی متکلمان چون ملا محسن فیض کاشانی مهمترین وجه اعجاز قرآن بشمار میاید
و بعد از ان "اتفاق معانی" در قرآن است یعنی انچه در قرآن مورد بحث قرار گرفته اعم از مسایل فلسفی اجتماعی و تاریخی و غیره در نهایت استواری و اتقان است یعنی حقایقی ایست ثابت که نه قابل تقد است نه باطل میشود و نه فساد میپذیرد و این نیز دلیل اعجاز قرآن است

و اینکه در قرآن " به نظام قانون گذاری " اشاره شده نظامی که بت برستی را به توحید مبدل میسازد جهل و رذایل اعراب را به علم و فضایل مبدل میکند برخی قوانین و اصول قرآن بدین شرح است :توصیه به عدل و میانروی در همه جا (نحل۹) توصیه به صبر در برابر سختیها / توصیه به تحصیل دانش همراه با تقوا فرمان به وفای بعهد و از مهمترین فرماین قرآن توصیه به وحدت است که رمز پیروزی در برابر کفار دانسته است و تعیین پرهیزگاری و دانایی به عنوان معیار برتری است که این نیز دلیلی بر اعجاز قرآن دانسته اند

 

و اما تاکید قرآن وخبر از " اسرار آفرینش" یا به عبارتی دقیق تر طرح نظریات علمی قرآنی است مثلا اشاره به حرکت خورشید اشاره به حرکت زمین اشاره به انبساط و سپس انقباض جهان اشاره به نابودی کرات اسمانی اشاره به خاموش شدن ستارگان اشاره به خاموش شدن خورشید طرح مساله گرد افشانی توسط باد
خورشید بسوی جایگاهش در حرکت است اینست تقدیر خداوند شکست ناپذیر ودانا : خورشید بسوی ستاره وگا باسرعت نوزده کیلو متر در ثانیه در حرکت است بعبارتی ۶۰۰ میلیون کیلومتر در سال ستاره وگا در صورت فلکی علی رکبتیه

 

تا زمان انیشتین تصور میشد که جهان ایستا است و در بینظمی بسر میبرد و هیچگونه انبساطی دران نیست نتیجه عجیبی که هابل اعلام کرد، این بود که این سرخ گرایى (انبساط جهان) کهکشان ها تابع نظم و قاعده خاصى است، به طورى که هر چه فاصله کهکشان ها از ما بیشتر باشد، انتقال به سرخى در طیف آنها بیشتر مى شود و این حکایت از این مطلب دارد که «هرچه فاصله کهکشان ها از ما بیشتر باشد، سرعت گریز و فرار آنها از ما بیشتر مى شود»
خداوند متعال
«
و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم تاوقت معین همواره آن را وسعت مى دهیم
نشان مى دهد که انبساط جهان، تقریباً از ۱۵ میلیارد سال پیش در اثر انفجار بزرگ یا بیگ بانگ (مهبانگ) شروع شده و هنوز هم ادامه دارد. آیه اى از قرآن کریم ناظر بر این واقعیت است: «آیا کافرانمیدانند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم. پس چرا ایمان نماورند


وقتى ستاره اى در عرض میلیون ها سال سوخت خود را مصرف مى کند وزن ستاره درحجم کوچکى متراکم شده و سپس منفجر مى شود. در اثر این انفجار گاز هاى هلیم و هیدروژن باقیمانده از ستاره قبلى در مرکز جمع مى شود و در مدار قرار گرفتن خاکسترهاى باقیمانده از انفجار، به دور آن منظومه اى مشابه منظومه شمسى ما پدید مى آید.. خورشید تا ۲ میلیارد سال دیگر سوخت لازم براى نور افشانى دارد. ولى بعد از آن عمر خورشید به پایان خواهد رسید. تصویر همه این واقعیت هاى علمى در آیات متعدد از قرآن کریم ترسیم شده است. «در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود و در آن هنگام که ستارگان بى فروغ شوند»
«
در آن هنگام که آسمان (کرات آسمانى) از هم شکافته شود و در آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند
در آن روز که آسمان را چون تومارى در هم مى پیچیم (پس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز مى گردانیم، این وعده اى است بر ما و قطعاً آن را انجام خواهیم داد
این ایه چگونه هم به افرینش نخست اشاره میکند طومار را در نظر بگیرید وقتی طومار قدیمی را میبندی چگون میشود دراینجا قرآن به زیبایی به انقباض جهان و انبساط جهان اشاره کرده است

حالا آیا کسی قادر است چنین کتابی بیاورد؟

 

معجزات علمی قرآن زیاد است از این

سایت  دیدن فرمایید و بد نیست از مطالبش استفاده کنید.

ممکن است بگویند داستانهای قرآن کپی شده از روی تورات و انجیل است اما داستانهایی وجود دارد که در انجیل وتورات نیست


یا بعضی مسایل مثل بحث علقه و غیره

تفسیر المیزان  یکی از زیباترین و جامعترین تفسیرهاست دررابطه با شان نزول ایات و معجزات.

 

 

 

در هر حال بسیاری از علما معتقدند که اعجاز قرآن فقط مربوط به ۲۳ سال نیست بلکه تا ابد چنین است و نمیشود مثل قرآن آورد.

 

 

چگونه این ادعا ثابت میشود؟

 

 اثبات این امر چندان سخت نیست. وقتی ما پذیرفتیم که قرآن کتابیست از سوی خدا، پس این کتاب از منبع علم و دانشی مطلق و بی عیب نازل شده و مایی که علم و دانشمان (چنانچه در بحث نبوت ثابت میکنیم) دارای نقص نسبی(ناقص بودن دانش امروز نسبت به فردا) و نقص مطلق(یعنی چیزهایی هستند که برای انسان امکان فهمیدنشان نیست مثل "حقیقت روح" یا "حیات پس از مرگ") میباشد قادر نیستیم چیزی برابر با جمله ای بگوییم که از دانش مطلق صادر شده است.

 

 

 

 

 

آیا ما نمیتوانیم یک جملۀ حکیمانه را حرفی مثل قرآن بنامیم؟

 

 پاسخ منفی است!! توجه کنید که قرآن میفرماید آیه ای مثل قرآن و نیز شرایط خاصی در آیات مربوط به این بحث برای این مسابقه مطرح میکند. شما باید ابتدا آن شرطها و خواص را بشناسید بعد جمله ای مثل قرآن بیاورید. حالا با چند مورد از این شروط آشنا میشویم:

 

۱.اگر دقت کنید. قرآن در آیاتی که این ادعا را میکند میگوید مخلوقات قادر به نوشتن چیزی مثل قرآن نیستند نه خدا و مخلوقات!! شاید عجیب باشد ولی وقتی کسی آیۀ اول سورۀ مؤمنون(قد افلح المؤمنون) را به شکل «قد افلح الصالحون» تغییر دهد. نمیتوان اینرا آیه ای مثل قرآن دانست زیرا کاملا" مشهود است که از آیات خود خدا استفاده کرده است و این قابل قبول نیست ؛ زیرا خداوند فرموده:«اگر جن و انس جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند.» نه اینکه ما از حرف خود خدا استفاده کنیم.اگر از آیات قرآن استفاده کنیم اسمش نمیشود آیه ای مثل قرآن میشود تقلیدی از قرآن.

 

۲.قرآن کتابیست که سعادت دنیا و آخرت انسانهای صالح را تضمین میکند(درست بودن این ادعای قرآن را در بحث نبوت و معجزه بودن قرآن اثبات میکنیم.)پس هر کس بخواهد چیزی مثل قرآن بیاورد باید چیزی بیاورد که سعادت اخروی فرد نیز تضمین شود واینجاست که همان نقص مطلق دانش بشر مطرح میشود.

 

۳.قرآن یک اثر ادبی فوق العادۀ جهان عرب است. ابتدا آنرا شعر نامیدند و شعرای عرب سعی در رقابت با آن کردند و نتوانستند لذا آنرا جادو خواندند! این امر در میان عرب که در شعر و شاعری سری بلند در بین ملل داشت ، نشانگر معجزه بودن قرآن است. اکنون هم اگر کسی بخواهد مثل قرآن بیاورد باید جملاتی را نقل کند که به لحاظ ادبی اقلا" کم نظیر باشد.

 

۴.سخنان قرآن سخنان خداست. این سخنان را یا خدا برای اولین بار آورده است یا اینکه قبلا" خودش در کتب آسمانی پیشین آنها را بیان داشته است.اگر کسی بخواهد مثل قرآن بیاورد باید هر چه میگوید از خود بگوید ، نه اینکه از افراد دیگر یا بحثهای فلسفی و حقوقی روز استفاده کند.

 

۵.حرفهای خدا در هر زمانی کاربرد دارد و به غیر از یک گروه که به دنبال فساد هستند و برای رسیدنم به این هدف وجود خدا را نفی میکنند این را قبول دارند. سخنان قرآن هرگز به لحاظ علمی و کلامی قابل رد کردن نیست. پس هر کس بخواهد مثل قرآن بیاورد باید سخنانی «منطقی» و خلل ناپذیر بیاورد.

 

۶.قرآن به زبان «عربی» نازل شده است و گنجایش بالای زبان عربی خود باعث این شده است که کلام خدا در بهترین وجه به دست ما برسد. خداوند نیز بر «عربی» نازل کردن قرآن تأکید دارد. پس هر کس که بخواهد مثل قرآن بیاورد باید متنی عربی بیاورد. این شرط برای مردم غیر عرب خیلی سحت است! چنانکه وقتی یکبار اسرائیل سعی کرد قرآن را تحریف کند فقط در یک صفحه پنجاه غلط املایی پیدا شد! راجع به تحریف ناپذیری قرآن هم بعدا" سخن میرانیم.

 

تذکر:اگر شروط بالا را در نظر نگیریم میتوانیم قانون سوم نیوتن را بنویسیم و بگوییم بفرمایید این هم چیزی مثل قرآن!

 

 

پاسخ به شبهۀ سایت ...

 

حالا میخواهیم به سراغ مقالۀ کذایی یکی از سایتهای ضد اسلامی برویم از رهنماییهای اصلاحی و خوب دوست عزیزم محسن در پاسخ به این مقاله تشکر فراوان دارم.

در زیر یکی از مقالات این سایت را که مرتبط با این بحث است را به صورت خلاصه میاورم(البته بیشتر متن را آورده ام و فقط بخشهای زائد را حذف کرده ام.) کلمات سیاه رنگ ادعاهای آن سایت و کلمات رنگی پاسخهای من است:

اگر میگویید قرآن نوشته بشر است سوره ای مثل قرآن بیاورید!

 

یکی از معروف ترین سفسطه های مسلمانان که از آیات خود قرآن نیز برگرفته شده است همواره این بوده است که اگر شما میگویید قرآن کتاب آسمانی نیست، سوره ای مثل قرآن بیاورید!

سوره ماده گوساله آیه ۲۳ (ترجمه) عبدالحمید آیتی :

"و اگر در آنچه بر بنده خویش نازل کرده ایم در تردید هستید، سوره ای همانند آن بیاورید و جز خدای همه حاضرانتان را فراخوانید اگر راست میگویید. و هرگاه چنین نکردید و هرگز نتوانید کرد، پس بترسید از آتشی که برای کافران مهیا شده و هیزم آن مردم و سنگها هستند."

این ادعای محمد در چند جای دیگر قرآن از جمله سوره یونس آیه ۳۸، سوره هود آیه ۱۳، سوره الاسراء آیه ۸۸ و سوره الطور آیه ۳۳ و ۳۴صورتهای مشابه با تفاوت های جزئی از قبیل اینکه بجای اینکه بگوید "سوره ای بیاورید" میگوید "کتابی بیاورید" آمده است.

در این آیه الله با حالت ضد بشر و سادیستی خود میگوید اگر شما اعتقاد دارید قرآن کتاب آسمانی نیست، سوره ای مثل قرآن بیاورید و البته الله از پیش داوری میکند که وقت خودتان را هدر ندهید چون که هرگز نخواهید توانست، و کافران را چون کودکانی که از لولو خرخره میترسانند از یک مکان مسخره و یک عمل مغایر با حقوق بشر و غیر اخلاقی یعنی ایجاد آتشی که مردم و سنگها هیزمش هستند میترساند. الله بیچاره نمی دانسته که این جهنم مسخره الهی فقط خود برادران کم مغز حزب اللهی را میترساند تا خردگرایان را.

 

[به نظر من چون سایت افشا در همان صفحه اول سایت خودش این هشدار رو داده که از بیان این جور اهانت ها ابایی نداره و از خوانندگانش خواسته اگه تحمل خواندن این حرف ها ندارند اصلا وارد سایتش نشوند، اعتراض به نحوه نگارش و سخن گفتن نویسندگانش بیهوده است. به نظر من بهتر است قبل از پاسخ شما این عبارات اضافه شود:]

 

۱) آقایانی که از پیش داوری الله گله مند هستند بهتر است خود نیز دست به پیش داوری نزنند و از بیان عبارتی همچون "ادعای محمد" بپرهیزند. گویا نویسندگان شبهه پراکن سایت افشا تنها در صدد این هستند که ذهنیات خود را بر خواننده القا کنند. هنوز که بشری بودن قرآن به اثبات نرسیده است که نویسنده شبهه پراکن سایت افشا آن را به محمد (ص) نسبت می دهد.

۲) بنده نمی دانم آیا سادیستی خواندن خدایی که بیش از یک میلیارد انسان به او اعتقاد راسخ دارند، نسبت دادن صفاتی چون مکان مسخره برای جهنم، به کار بردن الفاظی چون برادران کم مغز حزب اللهی و ... آیا یک عمل ادبی، حقوق بشری و اخلاقی است و آیا این حقوق بشر است که به ما اجازه می دهد چنین سخن بگوییم؟

میزان ادب و تربیت نویسندۀ سایت را میبینید؟ توهین به خدا ، توهین به مؤمنین و... . البته ما وجود بهشت و جهنم را در جای خود در بخش برهانها ثابت میکنیم.

۳) از نظر نویسنده شبهه پراکن سایت افشا هر کس که به خدا و پیغمبر و معاد اعتقاد داشته باشد کم مغز است و هر کس در دسته ای غیر از اینان باشد خردگرا. در واقع با این ادعا تمام اراذل و اوباش و جانیان و جنایتکاران و به قول یکی از دوستان حتی دلالان محبت(!) وصاحبان شبکه های آنچنانی تلویزیونی هم از آنجا که اعتقاد واقعی به پاداش و جزای اخروی ندارند خردگرایند. در ضمن میبینید که نویسنده خردگرایی خود را با فحاشی نمایش میدهد که گویا ناشی از مسلک حقوق بشری است که از آن پیروی می کند! اما هنوز که چیزی اثبات نشده است. آن وقت که وجود خدا و پیغمبر و معاد و قرآن و دین به اثبات رسید، کفه ترازو به آسانی برمی گردد و بی مغز از خردگرا تمیز داده می شود.

نوشتن کتابی مانند قرآن واقعاً بسیار دشوار است، میزان از هم گسیختگی مطالبی که در قرآن مطرح می شود و افسانه های کم ارزشی که از آثار دیگران دزدی ادبی شده اند مجموعه ای نوشته کاملاً کم کیفیت و کم ارزش را پدید آورده است که پدید آوردن چیزی مشابه آن بسیار دشوار و سخت است. مطمئناً اگر کسی ادعا نمی کرد که کتاب قرآن از آسمان آمده است و یک نویسنده چنین کتابی را در قرن بیستم به عنوان یک کتاب معمولی می نوشت کتاب وی با بی اعتنایی مواجه می شد و بیش از یکی دو نسخه از آن فروش نمی رفت.

 

باز هم پیش داوری، اهانت و افترا:

۱) این که قرآن از هم گسیختگی دارد صرفا یک ادعا است که از سوی نویسنده شبهه پراکن سایت افشا بیان گشته است؛ اما نویسنده شبهه پراکن سایت افشا اصرار دارد تا ذهنیات خود را بعنوان حقایق مسلّم جا بزند و به خواننده القا کند که آنچه می گوید صحیح است؛ از دید ما، قرآن از هم گسیختگی ندارد و مسلم است که تمام آیاتش با هدفی واحد، یعنی هدایت انسان، نازل شده اند.

۲) اینکه نویسنده شبهه پراکن سایت افشا، همانندی داستان های قرآنی را با کتب پیش از آن "دزدی ادبی" نامیده است نتیجه کج فهمی او از اصل "توحید" است و درواقع درک مسئله توحید برای او بسی سخت و دشوار است. "توحید" به معنای "یگانگی خداوند" به این معنی است که آفریننده هستی تنها یک موجود است؛ و این موجود است که برای هدایت بشر، پیامبرانی به سوی آنها می فرستد و به آنها کتاب هایی می دهد تا احکام خداوند را برای نوع بشر بازگو کنند. پس این که خداوند یگانه در جای جای کتاب های مختلف یک سخن و یک داستان را بیان کند، نه تنها نمی توان این امر را "دزدی ادبی" نامید، بلکه ما را در ادعای خود به "یگانگی خداوند" ثابت قدم تر خواهد ساخت؛ چرا که همان خدایی که تورات را نازل کرده است قرآن را هم نازل کرده است پس آیا این دزدی ادبیست که خدا حرف خودش را دوباره تکرار کند؟

۳) نویسنده شبهه پراکن سایت افشا می گوید: " مطمئناً اگر کسی ادعا نمی کرد که کتاب قرآن از آسمان آمده است ..."

این هم از آن حرف هاست. این مسئله از بدیهیات است. چرا یک انسان باید کتابی را سرلوحه کار خود قرار دهد که آسمانی نیست. اما موضوع این است که از دیدگاه بسیاری از دانشمندان اسلامی هرگز کسی نخواهد توانست چنین کتابی را حتی در قرن ۲۱ و یا قرون آتی بنویسد چرا که هیچ کس نمی تواند مانند خداوند سخن بگوید. قرآن کتاب هدایت است. خیلی طبیعی است اگر کسی به من بگوید فلان کار را انجام نده ممکن است به حرفش بی توجه باشم (هر چند اگر حرفش درست باشد)، اما وقتی خداوند به کسی فرمان دهد که کاری را انجام ندهم، آن وقت دیگر نمی توانم ساده از کنار این فرمان بگذرم و نسبت به آن بی توجه باشم.

گویا نویسنده شبهه پراکن سایت افشا هنوز متوجه این موضوع نیست که احترامی که ما نسبت به قرآن می گذاریم صرفا احترام به یک کتاب نیست؛ بلکه احترام به سخنان، احکام، فرامین و آموزه هایی است که از سوی خداوند یگانه بر ما عرضه شده است.

 

 

ای کاش هر مسلمانی یکبار قرآن را به زبان مادری خود بخواند. اگر در نزد شخصی که اطلاعی از قرآن ندارد یک ترجمه فارسی قرآن و یک جلد کتاب دیوان حافظ قرار دهید و به او بگویید که یکی از این دو کتاب از آسمان آمده است و از او بخواهید که کتاب آسمانی را از کتاب زمینی تمیز دهد مطمئن باشید که دیوان حافظ را انتخاب خواهد کرد، خودتان آزمایش کنید.

 باز هم ادعایی کودکانه (و البته دستاویزی که این گونه افراد، همیشه، آن هم در هنگامی که از پاسخ دادن وا می مانند، از آن استفاده می کنند)! چرا فکر میکند همه مثل خودش هستند و هرگز متن واقعی قرآن را کامل نخوانده اند؟ مشکل اساسی نویسنده شبهه پراکن سایت افشا این است که تصور می کند مسلمانان تنها ایرانیان هستند. البته این مشکل او نیست بلکه او بسیار زیرکانه و ماهرانه تلاش دارد تا مخاطبین خود را که بسیاریشان همفکر خودش هستند، تحت تأثیر القائات و ذهنیات خود قرار داده و در آنها شک و شبه و تردید ایجاد کند.

می دانیم که اکثر مسلمانان جهان عرب زبان هستند و آنها در همه حال قرآن را به زبان مادری خود می خوانند. پس این که "ای کاش هر مسلمانی یک بار قرآن را به زبان مادری خود بخواند"، چندان دور از ذهن نیست بلکه بسیاری از مسلمانان جهان قرآن را به زبان مادری خود می خوانند، و بسیاری از پژوهشگران قرآنی، آن کتاب را به زبان عربی مورد پژوهش قرار می دهند.

 

بنده باز هم نمی دانم که نویسنده شبهه پراکن سایت افشا این اطمینان را از کجا به دست آورده است که "اگر در نزد شخصی که اطلاعی از قرآن ندارد ..." آیا او با آزمون و خطا به این نتیجه رسیده است؟

او بهتر است بداند که بسیاری از شعرای ایرانی در قطعات ادبی و دیوان و اشعار خود، از قرآن الهام گرفته اند.

اصلا خواجه شمس الدین محمد بن محمد شیرازی از آنجا به "حافظ" متخلص شد که قرائت قرآن را به 14 شکل آن (قراآت هفتگانه) از بر داشت و حفظ کرد. اشعار حافـظ شیـرازی، شاعر بزرگ ایرانی، بـا الـهـام از تعالیم‎‎ ناب اسلامی‎‎ و مفاهیم گرانقدر قرآنی سروده‎‎ شده است و همگـی ایـن اشعـار حـاوی کنایات‎‎‎ و استعارات زیبا و بی نظیر است.

از اینها گذشته ببینیم واقعاً "مثل قرآن" یعنی چی؟ آیا منظور این است که سوره ای بیاورید که در آن از افسانه هایی مثل یوسف و موسی و غیره سخن گفته باشد؟ خوب کتابهای عربی داستان وار بسیار زیاد هستند، داستانهایی که در آنها الله وجود دارد و از وجود الله در آنها استفاده می شود. آیا منظور این است که سوره هایی مانند قرآن بیاورید که هم آهنگ و هم شکل سوره ی قرآن باشند؟ خوب اگر اینطور است می توان بسیاری از آیه های جنایی و زشت قرآن را به آیه هایی زیباتر تغییر داد مثلاً،

 

درباره آیه ای مثل قرآن، در مقدمه همین یادداشت توضیحاتی داده شد که از خوانندگان درخواست می شود در صورت لزوم آنها را دوباره بخوانند.

 نویسنده باز دو ادعای دروغ میکند یکی افسانه خواندن داستان انبیا و یکی هم وجود داستانهایی در عرب که در آن الله وجود داشته! توجه داشته باشید که این ادعا فقط یک ادعاست که مثل همیشه نویسنده شبهه پراکن سایت افشا تلاش دارد آن را به جای حقایق مسلم جا بزند! هیچ سندی هم پشت آن نیست پس به قول سنیها "جواب نادان هیچ نگفتن است" (یا به قول خودمان؛ جواب ابلهان خاموشی است)

اکنون نویسنده سعی میکند که آیاتی مثل قرآن بیاورد.برای کوتاهی کلام من از دو مثال افشا آنرا که شبهۀ بیشتری را در بر دارد، میاورم. خب ببینیم با شروط بالا همخوانی دارد:

 

آیه الهی:

توبه آیه ۱۲۳

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!

آیه زمینی:

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را نکشید! تا در شما مهربانی و انسانیت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!

تذکر: راجع به معنای آیۀ ۱۲۳ سورۀ توبه ، نویسندۀ افشا سعی دارد از عدم آگاهی خواننده سوءاستفاده کند. چنانکه قبلا" گفتیم این آیۀ قرآن در کنار آیات دیگر معنا دارد و وقتی آیات را کنار هم بگذارید میبینید که "جنگیدن با کفار تا زمانی که متعرض کشور یا جان مسلمین نشوند روا نیست." علت اینکه قرآن اینجا این حرف را میزند اینست که کفار پیمان صلح با مسلمین را یکطرفه شکسته بودند و اقدام به قتل چند تن از مسلمین کرده بودند. نویسندۀ سایت هیچ اشاره ای به این مسئله ندارد که بعد از نزول این آیات شهر مکه بدون خونریزی تصرف شد و پیامبر حتی به دشمن دیرین خود ابوسفیان هم امان داد.

 

و اما در مورد آیۀ زمینی که نویسنده آورده است. تمام شروط بالا را زیر پانهاده است به عنوان مثال او تمام لغات را از آیۀ نازل شده از خدا گرفته و بعد هم خودش چند کلمه را تغییر داده است. اینطوری وی از خود حرف خدا هم برای نوشته اش استفاده کرده در حالی که قرار بود حرف "جن و انس" باشد.

 

ضمن این که نویسنده اصلا شأن نزولی برای آیه خود در نظر نگرفته است. جالب است که مسلمانان پیش از آن با کفار در صلح به سر می بردند و پیمان صلح داشتند که کفار پیمان را یک طرفه نقض کردند دست به خون مسلمین دراز کردند و جالب تر آنکه نویسنده همچنان مسلمانان را به مهربانی با کفار فرامی خواند و می خواهد بگوید خیلی مهربان است.

من به نویسنده شبهه پراکن سایت افشا پیشنهاد می کنم تا او نیز با مسلمانان و خداباوران همین رویه را در پیش بگیرد و به جای اهانت و فحاشی به آنها و خدا و پیامبر و دینشان، با آنها با محبت سخن بگوید تا ما نیز در او مهربانی و انسانیت ببینیم.

 

در ادامه نویسنده سعی دارد سوره ای مثل سورۀ والعصر بیاورد:

خوب تمام اینها را می توان آیاتی مثل قرآن دانست، یا حتی سوره های کاملی میتوان "مثل" قرآن آورد مثلاً:

سوره زمان:

سوگند به این زمان، که آدمی در خسران است، مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر سفارش کردند.

سوره خرد:

سوگند به خرد انسان، که آدمی در پیشرفت است، مگر آن انسانهایی که مذهبی هستند و به خدا اعتقاد دارند و یکدیگر را به کارهای بیهوده ای چون حج و نماز و تقلید سفارش کردند.

(جالب است که نویسنده شبهه پراکن سایت افشا وقتی به دنبال سوره های کامل می گردد سراغ سوره های کوچک می رود!! اگر راست میگویی چیزی در حد آل عمران بیاور! و جالبتر اینکه به زبان فارسی و نه به عربی و بدون داشتن هرگونه زیبایی ادبی سوره مینگارد!!!)

این سوره که نویسنده آورده است ، هم شروط بالا را رعایت نمیکند از همه مهمتر شرط «منطقی بودن کلام» را. نویسنده بر چه اساس ادعا میکند هر کسی پیشرفت میکند جز کسی که به خدا اعتقاد داشته باشد؟!!

یک نکتۀ جالب: آلبرت اینشتین هم به وجود خدا اعتقاد داشته است و انسانی متدین بوده است پس طبق سوره ای که این نویسنده ادعای نازل کردن آنرا دارد اینشتین هم در تمام زندگیش پیشرفت نکرده است!

من درخواست می کنم تا نویسنده شبهه پراکن سایت افشا وقتی می خواهد آیه نازل کند، تفسیرش را هم نازل کند. مثلا بگوید منظورش از "خرد انسانی" چیست؟ "پیشرفت" چه تفسیری دارد؟ "انسان های مذهبی" از نظر او چه کسانی هستند؟ به گمانم خود غربی ها بر این باورند که مردم آمریکا مذهبی ترین مردم دنیا هستند. اصلا چرا به نظر نویسنده شبه سورۀ بالا، انسان های مذهبی و کسانی که به خدا اعتقاد دارند پیشرفت نمی کنند؟ بیهوده بودن کارهایی چون حج، نماز و تقلید را چه کسی تشخیص می دهد؟ آیا کسی که نه به اسلام عقیده دارد، نه به خدا، می تواند در رابطه با چنین اعمالی نظر دهد؟

دیدیم که عربهای ناتوان و بیسواد که یا آلت دست روم بودند یا ایران، با پذیرفتن اسلام نه تنها امپراطوری ایران(و بعدها روم) را سرنگون کردند بلکه تا اسپانیا و جنوب فرانسه هم پیش رفتند. دیدیم که ترکهای بادیه نشین مرکز آسیا که فقط به درد برده شدن میخوردند بعد از پذیرفتن اسلام تا نزدیکی های شهر وین هم پیشروی نمودند.آیا اینها پیشرفت نیست؟

 

به هر حال اشاره شد (و سخن گفتن در این رابطه زیاده گویی است) که پس و پیش کردن سخنان خداوند، تغییر دادن آنها و یا جا به جا کردن کلمات، نه تنها به این معنی نیست که همانند سخن خداوند را آورده است بلکه به معنای "تحریف" است. در واقع نویسنده شبهه پراکن سایت افشا در نظر دارد تا سخنان خداوند را تحریف کند؛ و چه زیبا چهره یک "دزد ادبی" را به ما نشان می دهد!!

وقتی که مُحمّدیون این ادعا را مطرح می کردند اعراب زیادی در آن زمان که اوج دوران شعر و شاعری عربستان بود اشعاری در ردّ حرفهای محمّد می سرودند و ادعا می کردند که آیه ها و سوره هایی زیباتر از سوره ها و آیه های محمّد آورده اند و محمّد بسیار با آنان به دشمنی بر می خواست و حتی چند تن از آنان را بطور کاملا ناجوانمردانه ترور کرد. به عنوان مثال در تاریخ نام اَسما بنت مروان زن شاعری هست که اشعار محمّد را هجو می کرد و محمّد بر سر خود می کوبید که چه کسی از شما مؤمنان مرا از دست این زن نجات می دهد؟ تا اینکه وی را ناجوانمردانه کشتند و یا کعب بن اشرف که مرد دانشمندی بود و محمّد وی را نیز ترور کرد. نقل هایی نیز وجود دارد بر اینکه ستون سنگی ای که حاجی ها در ایام حجّ آنرا رَجم می کنند خود قبر شاعریست که به دستور محمّد کشته شد، محمّد دشمنی بسیاری با شاعران و دانایان عرب ورزید و دور ور خود تنها انسانهای خونخوار و فرومایه ای چون علی، عمر و... را با زن دادن و یا زن گرفتن جمع کرد.

 

 آخر چه بگوییم؟ نویسندۀ مزدور برای اینکه مطلب مورد تأیید آقای بیخدا قرار گیرد به هر دروغی دست میزند و پیامبر اسلام را محکوم میکند به «ترور شعراء»!!!در جوابش میگویم:

اولا" این نویسنده حرفش را بر چه اساسی میزند؟ کدام سند تاریخی این تهمت را تأیید میکند تا ما تازه بخواهیم از میزان محکم بودن سند بپرسیم؟

در ثانی اینکه میگوید اشعاری بهتر از قرآن میاوردند!!! (جای سؤال است از چه جهتی بهتر؟) اگر به فرض محال قبول کنیم دیگر چه دلیلی داشت که ،بنابر اسناد معتبر، گوش کردن به قرآن را قدغن کنند و بگویند سحر است؟

ثالثا" اگر حرفهایی بهتر از قرآن وجود داشت که اصلا" کسی دور پیامبر را نمیگرفت که بعدا" پیامبر از آنها بخواهد که آن شاعران برتر را بکشند!

 

رابعا" چرا نویسندۀ شبهه پراکن افشا خود یک بیت از این همه ابیات مثال نمیزند؟

 

واقعا" اگر این نویسنده مدرکی داشت ممکن بود از ذکر اسنادش چشم پوشی کند؟

در ادامه هم که ادعا میکند پیامبر با دانشمندان مخالف بوده است!! در گزافه گویی این نویسنده همین بس که پیامبر به اسرای احد فرمود هر کس مسلمانی را باسواد کند آزاد است.

 

بنابراین آوردن سوره مثل قرآن و حتی بهتر از قرآن از همان روزهای اول اسلام کار بسیار راحتی بود و خیلی ها این کار را انجام دادند اما خُب مسلمانان آنها را با شدت تمام نابود کردند و ناجوانمردانه کشتند. در ایران نیز ابن مقطع یکی از دانشمندان ایران کتابی در ردّ قرآن نوشت و یا رازی امکان وجود وحی را رد کرد و مسلمانان با خشونت و توحش تمام (مثل همیشه) با آنها روبرو شدند. عده بسیاری را گمان بر این است که کتاب الفصول و الغایات ابوالعلاء مَعَری به قصد رقابت و هجو قرآن نوشته شده است و این کار را واقعاً خوب انجام داده است.

 

باز هم دروغ!

هر کس تاریخ صدر اسلام را بخواند میداند که مسلمانان ۱۳ سال تمام زیر شکنجه بودند بعد این نویسنده میگوید که "آوردن سوره مثل قرآن و حتی بهتر از قرآن از همان روزهای اول اسلام کار بسیار راحتی بود و خیلی ها این کار را انجام دادند اما خُب مسلمانان آنها را با شدت تمام نابود کردند و ناجوانمردانه کشتند" جای سؤال است که مسلمانان که سیزده سال زیر شکنجه بودند چگونه کسانی را که در روزهای اول سوره هایی "بهتر" میاوردند را میکشتند؟ همین است که میگویند دروغ هر چه بزرگتر باور کردنش ساده تر! بعد هم باز میگویم چرا نویسنده حتی یک بیت از این اشعار را مثال نمیزند؟

 

 در ادامه میگوید فردی "ابن مقطع" نام کتابی در ردّ قرآن آورده، اولا" سندش کو؟ در ثانی کتاب "در رد قرآن" که زیاد تألیف شده(!) مسئله اینست که تمام ردیه ها آبکی هستند!! بعد هم اگر این آقا واقعا" کشته شده باز باید ثابت کند که مستند است و واقعا" به این دلیل بوده است. بعد هم کتاب در رد قرآن چه ربطی دارد به آوردن آیه مثل قرآن؟

باز پای زکریای رازی را وسط میکشد! من نمیدانم اینها چرا تا کم میاورند دست به دامن دانشمندان بزرگ جهان اسلام میشوند! (همانند آنجا که می خواهند دست به دامن حافظ – شاعر بزرگ مسلمان ایرانی- شوند)  لابد زکریای رازی باید به هر مورخی میرسید میگفت:«آقا جون مادرت حتما" تأکید کن من مسلمونم تا نسلهای بعدی برام حرف در نیارن» تا این افراد به اصطلاح محترم سوءاستفاده نکنند. اگر زکریای رازی منکر وحی بود که دیگر اسمش به عنوان یک دانشمند اسلامی ثبت نمیشد. بعد هم اگر هم همفکر شما بود هرگز نمیگذاشت نامش "محمد" بماند بله اسم او محمد بن زکریای رازی بود.

راجع به این کتابی هم که در آخر گفته هم توضیحی که در بالا دادم کافیست!

 

در ادامه نویسنده بحث را عوض میکند و شبهات دیگری را مطرح میکند که خارج از بحث ماست(این یک ترفنده از طرف شبهه افکنا که توی یه بحث دهها مدل شبهه بندازن مثلا" الان میبنید که در بحث قرآنی بحث تاریخی راه انداخته است.) پس از بازگشت به بحث میافزاید: 

اما با فرض اینکه قرآن بسیار بسیار زیبا نوشته شده باشد بازهم این دلیل نمی شود که قرآن نوشته "درست" ی باشد و یا از طرف خدا آمده باشد! این ادعای غیر منطقی و کاملاً مبتنی بر سفسطه قرآن شبیه این ادعا است:

ملکه الیزابت زیباترین زن دنیا است!

اگر باور ندارید، زنی مثل ملکه الیزابت معرفی کنید!

اگر نمی توانید پس قبول کنید هرچه ملکه الیزابت می گوید درست است!

بنابراین زیبایی (اگر فرض کنیم در قرآن وجود دارد) به هیچ عنوان دلیل بر "درستی" مطالب نمی شود، مطالب بسیار غلطی را می توان بسیار زیبا بیان کرد، این ادعای مسلمانان مثل بقیه ادعاهایشان کاملاً خالی از ارزش است.

 

خنده دار اینجاست که با این روش استدلال مسلمین و قرآن را محکوم به سفسطه میکند! مگر ما میگوییم چون قرآن نثری زیباست هر چه گفته درست است؟ ببینید چگونه حقیقت را میپیچاند. آنها خودشان میگویند این قرآن را انسانی نوشته است ما هم میگوییم پس اگر اینطور است مثل آن را بیاورید. آیا این حرف به معناییست که این نویسنده بر اساس ان مثال زده است؟

بنابراین از نویسنده شبهه پراکن سایت افشا درخواست می شود هر جا به اصطلاح کم می آورد، بحث را عوض نکند. ما می گوییم چون قرآن کلام خداست، هر چه می گوید درست است نه این که چون قرآن زیباست. اصلا نمی دانم مثالی که این نویسنده شبهه پراکن زده است بر چه اساس و مبتنی بر چه هدفی است؛ به احتمال زیاد مبتنی بر شبهه پراکنی !!!

 

شایان ذکر است که ادعای مسلمانان مبنی بر اینکه قرآن آنقدر زیبا وآهنگین سروده شده بود که در زمان محمّد همگان تحت تأثیر آن قرار می گرفتند نیز ادعای پوچ و خالی از واقعیت است، در واقع خود قرآن این حرف را ردّ می کند (بهترین کتابی که تا به حال علیه اسلام نوشته شده است خود قرآن است)، در سوره انفال آیه ۳ آمده است،

"چون خوانده شود بر ایشان آیتهای ما، گویند شنیده ایم و اگر می خواستیم بمانند این را می گفتیم این آیات چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست!"

چه ادعای خنده داری: بهترین کتابی که تا به حال علیه اسلام نوشته شده است خود قرآن است!!! و در ادامه چه سفسطۀ مضحکی! از متن این آیه بر میاید که برخی از حرفهای قرآن را پیش از نزول آن شنیده بودند؛ خب اینرا که دیگر نیاز نیست از قرآن سند بیاورند بله بسیاری از داستانهای قرآن در تورات و انجیل بوده است ولی نویسنده یادش رفته که آنها هم کلماتی از سوی خدا بوده اند (جدا از تحریفات موجود) و این ربطی به آوردن آیه ای مثل قرآن توسط "جن و انس" ندارد ولی نویسنده که گویا خودش هم از استدلالاتش راضی نیست میخواهد این آیه را به عنوان آخرین تیر کمانش رها کند!!! کسی را که خواب است میشود بیدار کرد ولی کسی را که خود را بخواب زده نه.

 

اصولا چنین موضوعی جز برای کسی که به توحید، یعنی یگانگی خداوند اعتقاد دارد، قابل درک نیست؛ بنابراین تعجب نکنید که نویسندگان شبهه پراکن سایت افشا و هم اندیشانشان، هر جا کم می آورند می گویند داستان های قرآنی پیش از آن هم بیان شده است.

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید.

اولین محاصرۀ قسطنطنیه

 زمانی که آخرین پیامبر خدا مبعوث شدند ، دو امپراتوری مقتدر ایران و روم شرقی(بیزانس) از شمال و شمال غربی جزیرة العرب را احاطه نموده بودند و معمولا" قبایل عرب را به نفع خود و علیه دیگری به اتحاد میگرفتند.

 

 مستحکم ترین شهرهای آنروز دنیا نیز در اختیار این دو ابرقدرت بود:مدائن و قسطنطنیه.

 

 مدائن به مرزهای بیزانس نزدیک بود لذا سپاهیان روم توانسته بودند آنرا به محاصره بیندازند ولی این محاصره ها سودی نداشت زیرا مدائن بسیار مستحکم بود. در مقابل قسطنطنیه به علت فاصلۀ بسیارش با مرزها غیر قابل دسترسی شده بود و ایران فقط یکبار موفق به محاصرۀ این شهر شده بود.

 

 با ظهور اسلام و سپس در زمان خلیفۀ دوم نه تنها مدائن سقوط کرد بلکه کل ایران به غیر از طبرستان و گرگان به دست سپاهی افتاد که از اصول جنگ فقط شمشیر زدنش را خوب میدانستند. از سوی دیگر بسیاری از سرزمینهای روم یعنی کل سوریه و مصر نیز در ادامۀ فتوحات به چنگ سپاه مسلمین افتاد و کل متصرفات آسیایی بیزانس به آناطولی(ترکیۀ امروزی) محدود شد. در این شرایط مسلمین بسیار به پایتخت روم شرقی نزدیک شده بودند.

 

تأسیس حکومت بنی امیه

 

  همانطور که میدانیم عصر عثمان و علی(ع) شاهد اغتشاشات زیادی بود و این چیزی بود که برای معاویة بن ابوسفیان موقعیتی عالی ساخت. در شرایطی که شرق امپراتوری نوپای اسلامی وضعیت نابسامانی یافته بود او قدرت خود را در شهر شام افزایش داد و اولین کاخ در تاریخ اسلام یعنی کاخ سبز را ساخت. البته آغاز کار کاخ از زمان خلیفۀ دوم بود.

 

 در شرایطی که عثمان در محاصرۀ شورشیان بود معاویه هیچ کمکی به وی نکرد تا کشته شد و سپس پیراهن وی را علم کرد و گفت باید تقاص خونش را بگیریم. معاویه با تحریک اصحاب جمل در اولین جنگ داخلی نقش داشت و دومی را هم خودش به پا کرد زیرا حاضر نبود از خلیفۀ وقت یعنی امام علی ، تبعیت کند و او را به خلافت قبول نداشت و حتی پیک او را به شهر راه نمیداد. حتی یکی از عوامل اصلی ایجاد سومین جنگ داخلی هم خود او بود.

 

 با مرگ علی او سوی شرق لشکر کشید و با خریدن سران سپاه امام حسن او را خلع سلاح کرد ، چنانکه امام دوم فرمود:«اگر ده یار واقعی داشتم بر علیه او قیام میکردم.» با صلحی که بر امام دوم تحمیل گردید قدرت در سراسر امپراتوری اسلامی به دست معاویه افتاد و حکومت جور بنی امیه که بنا به حدیثی از پیامبر آغاز پادشاهی ظالمانه است بنا به پیشگویی آن حضرت دقیقا" سی سال پس از مرگ آن پیامبر از سال 41 هجری کار خود را آغاز کرد.(ر.ک شرح عقاید اهل سنت و جماعت، دکتر عبدالمالک السعدی،انتشارات کردستان: صفحۀ 275 به نقل از مشکاة المصابیح 3/7)

 

 به دست آوردن قدرت کامل ده سال طول کشید و در این زمان معاویه تمام مخالفین را از پا درآورد و یا فراری داد یا به سکوت واداشت. به این بخش اشاره نمیکنم چون مربوط میشود به مبحث «تاریخ صدر اسلام و زندگی ائمه».

 

تذکر: لازم میدانم یادآوری کنم که اهل سنت و جماعت هر چند بخشی از سخنان فوق را قبول دارند ولی به معاویه به عنوان یک صحابی پیامبر احترام میگذارند و حتی او را خال المؤمنین مینامند.لذا تفاسیر فوق از قدرت گرفتن معاویه بیشتر به تفکر شیعه نزدیک است تا تفکر اهل سنت.

 

 اما در سال 50 هجری کم کم امپراتوری اسلامی به نوعی یکپارچگی رسیده بود و این برای معاویه موقعیتی مناسب ایجاد میکرد تا بتواند به فکر لشکرکشی به قسطنطینه باشد.

 

 شهر قسطنطیه همان استانبول امروزی بود و در جانب غربی دریای مرمره که واصل بین دریای مدیترانه و دریای سیاه است قرار داشت.

 

لشکرکشی و محاصره

 

 درگیری با روم یک امر همیشگی برای معاویه بود هر سال افرادی را مأمور به جنگ زمستانی و تابستانی آن مملکت میکرد.

 

 در سال چهل و نهم معاویه لشکری عظیم به سوی روم فرستاد و حتی یزید را که بنا به قول برخی تواریخ تمارض نموده بود را نیز با آنها همراه کرد. این لشکر تا شهر قسطنطنیه پیش رفت.

 

 در سال پنجاه و دوم ، معاویه فرمان به ساخت پایگاهی در شبه جزیرۀ کوزیکوس داد تا سپاهیانش زمستان را در آنجا باشند.

 

 در سال پنجاه سوم ناوگان اموی ، جزایر کرت و رودس را گرفت.

 

 در سال پنجاه و چهارم ، سرداری به نام جنادة بن ابی امیة، در جنگ دریایی جزیرۀ ارواد را که بسیار به قسطنطنیه نزدیک بود تسخیر کرد و محاصره آغاز شد...سپاهیان بنی امیه از خشکی و دریا شهر را محاصره کردند.

 

 استحکامات قسطنطنیه بسیار عالی بود. وضعیت اداری روم هم بسیار بهتر از وضعیت ایران بود. رومیان آذوقه ای کافی در شهر نگهداشته بودند و دچار کمبود غذا نبودند لذا در پشت باروهای مستحکم با خیال راحت به مقاومت پرداختند.

 

 شکست

 در حالی که محاصره به سومین سال خود میرسید. رومیان از خنجر دیگری که در آستین داشتند بهره جستند و آن چیزی بود که گویا برای اولین بار مورد استفاده قرار میگرفت.

 حتما" با منجنیق آشنایی دارید. منجنیق از قرنها پیش در جنگها مورد استفاده بود ولی ابداع جدید رومیان آن بود که با منجنیق به پرتاب آتش میپرداختند که صدمات فوق العاده زیادی بر ناوگان بین امیه وارد کرد و امویان با دادن حدود 3000 کشته مجبور به عقب نشینی شدند.

 

بدین طریق اولین تلاش مسلمین برای تسخیر قسطنطنیه با شکست روبرو شد. این پیروزی برای روم مفید بود و توانست بر قدرت خویش بیفزاید.

 

 منابع:

1.تاریخ اسلام پژوهش دانشگاه کیمبریج

2.تاریخ طبری

3.تاریخ الفی

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید

حجاب

سلام دوستان. مطلبی که در زیر میبینید نگاشته ایست از تارا خانم که لطف کردن و مطلبشونو در اختیار من قرار دادن تا در وبلاگ قرار بگیره. توضیحا" عبارات رنگی از من و عبارات سیاه رنگ از شخص نویسنده است:

 

حجاب

یکی از مسائل مهم در اسلام پوشیدگی زن در برابر بیگانگان است که با عنوان حجاب مطرح می شود.

در معنی واژه حجاب در دانشنامه جهان اسلام امده است :معنی مصدر آن پنهان کردن و منع از وارد شدن است و معنی اسمی آن پرده می باشد.

تاریخچه حجاب :

مسئله حجاب محدود به اسلام نمیشود .در ادیان گذشته مسیحی ،یهودی ، زرتشتی و ادیان هندو انواعی از حجاب تعریف شد ه است . در بسیاری موارد هر چه طبقه اجتماعی فرد بالاتر بوده حجاب بیشتری وجود داشته و پوشش به نوعی نشان دهنده منزلت اجتماعی فرد بوده است . در دین اسلام این مسئله کاملتر و ظریفتر مطرح شده است.

مسئله حجاب در قران

در چند سوره از قران کریم مسئله حجاب تصریح شده است که نشان از اهمیت موضوع دارد .در آیاتی از سوره نور ،احزاب و انفال به حجاب و عفت زنان اشاره شده است.لفظ حجاب در آیه ۵۴سوره احزاب اورده شده ."حجاب مخصوص که در قران کریم برای زنان است :یکی خمر(مفرد آن خمار= به کسر "خ" و فتح "م" به معنای روسری است ) در آیه ۳۱ سوره نور است و دیگرجلابیب(مفرد آن جلباب=لباس بلند زنانه)است که در آیه ۵۹سوره احزاب به ان اشاره شده است "(دانشنامه جهان اسلام)

در سوره احزاب آیه ۵۹ میخوانیم : ای پیامبر به زنان خود و دختران و زنان مومن بگو روسریها و مقنعه های خود را بپیچانند این جور به عفیفه بودن و شریف بودن شناخته می شوند ،تا کسی معترض ایشان نشود وایشان را ازار ندهد و خداوند امرزنده و مهربان است.

قرائتی در کتاب گناه شناسی آورده است :در قران با تعبیرات گوناگون از حیا سخن به میان امده است : حیا در زبان (انعام ۱۰۸)،حیا در طرز سخن گفتن (احزاب ۳۲)،حیا در راه رفتن (قصص۲۵)،حیا در شرکت در مجالس میهمانی (احزاب ۵۳)،حیا در نگاه کردن (نور۳۰ و ۳۱)،حیا در امور اقتصادی (بقره۲۷۳)،حیا در ورود به منازل (نور ۵۸و ۵۹)

فلسفه حجاب

در دوره های مختلف تاریخی در مورد فلسفه حجاب دلایل مختلفی ذکر شده که بر هریک اشکالاتی وارد است .شهید مطهری این دلایل غیر صحیح را به چند دسته تقسیم کرده است که دارای ریشه های اقتصادی ،اجتماعی،اخلاقی،فلسفی و روانی است. شهید مطهری در فلسفه حجاب از دید اسلام چند دلیل را مطرح میکند که به اختصار بیان میکنیم:

۱.آرامش روانی:  به علت اثری که دیدن یک زن زیبارو در یک مرد میتواند داشته باشد به خصوص پسرهای نوجوان(حتی پیش از بلوغ) که دچار طوفان های شخصیتی و شهوانی میشوند و از آنجا که امکان ارضای این میل برایشان وجود ندارد ممکن است دچار صدمات روحی و یا خودارضایی شوند. در اینجا وجود حجاب باعث میشود که چنین طوفانهایی با تأخیر صورت گیرند و موکول به زمانی میشوند که پسرها به بلوغ فکری و جنسی رسیده اند.

۲_استحکام پیوند خانوادگی: وجود عارضۀ خیانت به همسر(رابطۀ شوهر با زنانی غیر از هسرش) ، در همه جای دنیا از عوامل از هم پاشیدگی خانواده است. جالب است که در این موارد فقط مرد محکوم میشود در حالی که در هر خیانتی زنی دیگر هم بوده که از این مرد متأهل دلبری کرده است. از آنجا که بخش عظیمی از میل جنسی مرد با چشمانش پاسخ داده میشود حکم حجاب برای زن در برابر مرد غریبه و حفظ چشم برای مرد در برابر زن غریبه خود یکی از بهترین عوامل ممانعت از اینگونه خیانتهاست.

۳-استواری اجتماع: اگر نوجوانان و جوانان ما دچار طوفانهای شهوانی شوند(چنانکه در بالا ذکر شد.) بیشتر وقت آزاد خود را به فکر کردن به این موضوع یا متلک پرانی به دخترها یا دوستیابی و خلاصه در یک کلام با جنس مخالف سپری میکنند. از آنجایی هم که تمکن مالی و فکری لازم  برای ازدواج ؛ معمولا" در سنین پایین ایجاد نمیشود این فکر از مخیلۀ جوانان خارج ناشدنیست. حتی در ممالک غیر اسلامی که این روابط جنسی آزاد هستند هم میبینیم که نوجوانان و جوانان با هر بار رابطه فقط برای مدت کوتاهی قانع میشوند و دوباره خیلی زود به این موضوع باز میگردند . در یک کلام وقتشان را با این میل میگذرانند. خب شاید بگویید ایرادش چیست؟ ایرادش اینست که جوانان و نوجوانان آینده سازان ما هستند. اگر ما جوانان به فکر ساختن جامعه نباشیم پس چه کسی میخواهد جامعه را بسازد؟ اگر این مدت زمانی را که برخی پسرها به ...چرخ زدن(با عرض معذرت!) میگذارنند و به دخترها متلک میپرانند تا شاید برگردند و در جوابشان چیزی بگویند تا فقط صدایشان را بشنوند!!! زمانی را که برای دلربایی کردن از دوست دخترشان میگذرانند و مدتی را که به دیدن فیلمهای شهوانی(یادش به خیر یه زمانی فقط عکس بود!!) میگذرانند را صرف کسب علم و آموختن صنعت کنند میدانید چه پیشرفتی پیش میاید؟ ولی در صورتی میتوانند چنین کاری کنند که دچار طوفانهای شهوانی نباشند.

 از سوی دیگر با وجود حجاب، زنان بهتر و در آرامش بیشتری میتوانند در جامعه حاضر شوند و در ساخت جامعه یاری کنند. زیرا دچار عشق و عاشقیهای بیدلیل مردها آنهم در محل کار نمیشوند.

باز هم گقتنیست اکثر از موارد تجاوز به عنف و مزاحمتهای خیابانی حاصل همان طوفان فوق الذکر است.

۴-ارزش واحترام زن: عجیب است که برخی میگویند حجاب توهین به زن است. حجاب حامل احترام به زن است. بی احترامی به زن اینستکه به برای جذب مشتری برای یک شرکت در بروشور تبلیغاتیش یک عکس آنچنانی از یک زن قرار میدهند. زن میشود وسیلۀ تبلیغ آنهم نه به اسم یک انسان به اسم یک موجود جذاب! این توهین به زن است که او را به جای یک انسان به عنوان یه موجود لطیف و ... بشناسند.

  اینکه به جای اینکه به فکر و عقل و هنر زن فکر کنند به اعضا و جوارحش فکر کنند اهانت است و عجب دارم از زنانی که توهین را نادیده گرفته، حجاب را که حامل احترام است را توهین مینامند.  

 

تذکر:دوستان عنایت داسته باشند که علت اصلی اینکه حجاب را بر زنان مسلمان واجب میدانیم دستور خداست. ما با اثبات توحید و نبوت و اثبات الهی و بی تحریف بودن قرآن خود را موظف میدانیم هر دستوری که در قرآن آمده باشد(البته با توجه به آیات ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه) را به مرحلۀ اجرا در آوریم زیرا دستور خداست.

 دلایل فوق الذکر، صرفا" برای کسانیست که میخواهند فلسفۀ این فرمان را درک نمایند.

 

ویژگی ذاتی زن و مرد

زن به طور طبیعی گرایش دارد که خود را زیبا و آراسته جلوه دهد ،هرچند قصد اغوا کردن مرد را نداشته باشد."آنچه مرد را تهییج میکند سه چیز است :زیبایی ،زیور و حرکات اغوا کننده که در قران مجید از آنها به تبرج یاد شده است "(قران و مقام زن).که زنان معمولا از این موضوع غافلند و به چیزی جز زیبایی خود نمی اندیشند.گرایش به زیبا جلوه دادن از طرف زن از یک سو موجب دلپذیر شدن محیط خانواده می شود و از سوی دیگر در صورتیکه مهار نشود بسان سیلی بنیان کن تمامیت حیات معنوی انسان را دست خوش زوال و نابودی قرار میدهد و  آنها را در چارچوب دنیای مادی رها میکند .

مسئله پوشش در دنیای امروز

در دنیای امروز غرب پوشش مانعی برای آزادی فردی و اجتماعی تلقی میشود و با این سیاست از زن سوء استفاده های مختلف میشود.حتی در جریان جنبش های فمینیسم در خارج از کشور یکی از مسائلی که به شدت مورد انتقاد قرارمیگیرد موضوع حجاب زنان در کشورهای اسلامی است .این موضوع گریبانگیر جامعه ما نیز شده است .میل به خودنمایی به گونه ی نامطلوب بروز کرده که فقط محدود به خانمها نمیشود .یکی از این معضلات تقلید از انواع گروههای متالیست بدون اطلاع از دلایل ایجاد ان (که عموما اعتراض به جامعه زمان خود بوده است)است. این امر نشان از عدم اگاهی جوان از شخصیت خویش و کمبود معنویات در زندگی است .

   شبهه:چرا حجاب فقط بر زن واجب است؟

 

 پاسخ:

۱.حجاب مخصوص زن نیست. مرد هم به غیر از ستر عورت (در برابر همگان جز زنش) آنجا که احساس کند که ظاهرش در جنس مخالف(غیر همسرش) اثری شهوانی میگذارد باید خود را به حدی بپوشاند که این اثر از بین برود. فرمان حفظ چشم هم مخصوص مرد نیست و زن هم هر جا احساس کند نگاه به مردی(غیر از شوهرش) در او اثر شهوانی میگذارد باید از این نگاه خود را حفظ کند.

 

2.اینکه تأکید بر حجاب زن است علتش اینستکه جلوه کردن و خود را زیبا و جذاب نشان دادن در زن بیشتر است و نگاههای شهوانی در مرد زیادتر است(به نظر من در بیپایان است!) پس با فرمان حجاب و حفظ چشم شهوت را کنترل میکند. یادمان باشد اسلام نه طرفدار منع شهوت است نه طرفدار آزادی آن؛ اسلام شهوت را قانونمند میکند.

 

شبهه: اسلام با فرمان حجاب زن را محدود و زندانی میکند!

 

پاسخ:

 این ادعا یک سخن کودکانه است. خب شما اگر اینقدر طرفداری نجات از حصارید نباید در خانه زندگی کنید! باید روز و شبتان را در فضای باز بگذرانید تا آزاد باشید!! همانطور که شما به خانه میروید تا از باد و باران و نور خورشید تابستان و تهاجم موجودات وحشی و موذی در امان باشید؛ زن هم با حجاب خود را از عشقهایی که فقط به خاطر زیباییش است و ربطی به شخصیتش ندارد نجات میدهد.

 

 از این گذشته شما چگونه ادعا میکنید که حجاب حصار زندان است؟ مگر حجاب برای زنان بزرگواری چون مریم و زهرا و زینب(سلام الله علیهن) مشکلی ایجاد کرد؟ دیدیم که هر سه در عصر خود تاریخ ساز بودند. همیچنین است حال بانو گوهرشاد که صدها مرد نامحرم را بر ساخت مسجدی برای امام رضا(ع) گماشت و برای اینکه به درستی بر ایشان ریاست کند نیازی به بیحجابی ندید!

 

 حتی زنان مؤمنه ای که در صدر اسلام در کنار مردان برای دفاع در برابر تهاجمات کفّار شمشیر میزدند حجاب را مانع و حصاری برای جهاد ندیدند.

 

شبهه: در ایران زنان بی حجاب را شلاق میزنند و اعدام میکنند!!

 

پاسخ:

هر چند دفاع از حکومت جمهوری اسلامی در برنامۀ کار این وبلاگ نیست ولی از آنجا که میخواهند اینرا به اسم اسلام به خورد مردم دهند باید جوابی بدهم. در کل قوانین مجازات اسلامی فقط یکجا راجع به زنان بی حجاب سخن رانده شده است:

 

تبصرۀ مادۀ ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی:«زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا پنجاه هزار تا پانصدهزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.»

 

 چنانکه ملاحظه میکنید حرفی از شلاق و اعدام نزده است و از آنجا که تبصرۀ دیگری برای موارد تکرار عمل بی حجاب بودن نیاورده بدیهیست هر چند بار هم تکرار شود هم حکم همانست که در بالا از نظرتان گذشت.

 

شبهه: فرمان حجاب باعث میشود خیلی زنان نتوانند در تابستان بخاطر گرما بیرون بیایند!

 

پاسخ:

به غیر از دروغ بودن این دعا، این حرف مثل اینستکه بگوییم «اینکه اسلام دفاع از وطن اسلامی را فقط وظیفۀ مردها میداند باعث میشود در زمان جنگ خیلی از مردهای مسلمان نتوانند به زندگی خود ادامه دهند» خب اگر شما اینرا هم یک ایراد میدانید باید واقعا جوابی قانع کننده بدهیم!

گریۀ دختران محجبه در ترکیه  بخواطر فشار برای بی حجابی

دختران در ترکیه در فشار برای برداشتن حجاب می گریند.در فرانسه هم دختران محجبه از دانشگاه اخراج میشوند!

--------------------------------------

منابع:

-مسئله حجاب متفکر شهید استاد مرتضی مطهری (برای خواندن کتاب روی لینک کلیک کنید)

-مقام زن.مرتضیمطهری.انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)

-جریان شناسی دفاع از حقوق زنان.ابراهیم شفیعی سروستانی.ناشر کتاب طه

-قران ومقام زن.سید علی کمالی.انتشارات هاد

-گناه شناسی . محسن قرائتی.ناشر:مرکز فرهنگی درسهایی از قران

-دانشنامه جهان اسلام

افسانۀ غرانیق

سلام دوستان گرامی. در این واپسین روزهای مهمانی خدا دعا را فراموش نکنید و پیش از همه برای ظهور منجی(عج) که تمام خیرات در آن است.

 

یکی از کارهایی که در راه خودم میخواهم انجام دهم استفاده از تألیفات سایر دوستان در سایر وبلاگها با ذکر مؤخذ است. مطلب این پست را از وبلاگ ارزشمند امانت در مورخۀ دوشنبه ۱۲ دیماه ۱۳۸۴ توسط آقا محمدحسن نگاشته شده است برایتان میاورم.

 

فقط به عنوان مقدمه عرض میکنم که این داستان جعلی از جمله داستانهاییست که در متون اسلامی آمده است و چنانچه پیش از این خدمتتان عرض کردم آلت دست دشمنان اسلام قرار گرفته است.

 

و اما مطلب این دوست عزیز:

نقد و بررسی صحت افسانه غرانیق

غرانیق جمع غرنوق است به معنای مرغان آبی ٬ لک لک ٬ بوتیمار (مرغ غم)

مشرکین اعتقاد داشتند که در بتهایشان ارواح ملائکه قرار دارند و این ملائکه دختران خدا هستند و از آنجا که این ملائکه به سمت بالا پرواز می کردند و نزد خدا شفاعت می کردند به آ نهاغرانیق می گفتند .

از بین مورخین طبری این داستان را با شاخ و برگ فراوان نقل کرده است. وی در دو جا به این داستان پرداخته است : ۱) در تفسیر خود ٬ ۲) در تاریخ خود
وی این داستان را در تفسیر خود از
۱۰ طریق و در تاریخ خود از دو طریق بیان کرده است.

راوی این مطلب محمد بن کعب قرظی است که در سال ۴۰ هجری بدنیا آمده و از یهودیان بنی قریظه بوده که بعدا مسلمان شده است و خودش اولین نفر است که این داستان را با قاطعیت بیان می کند .

متن داستان :

« می گویند پیامبر (ص) در سال ۵ بعثت در جمعی از مجامع قریش بود که سوره نجم بر ایشان نازل شد ٬ در آیات اول این سوره خداوند بیان کرده که پیامبر به غیر از چیز هایی که جبرئیل برای او بیان می کند حرفی نمی زند و بعد از آن تا آیه ۱۸ به ماجرای معراج پیامبر اشاره شده است.

لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ (۱۸) أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى (۱۹) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏ (۲۰)

در آیه ۱۸خداوند می فرماید : پیامبر به معراج رفت تا آیات پر عظمت خدا را در عوالم دیگر هم ببیند . در آیات ۱۹و۲۰ خداوند خطاب به مشرکین می گوید: شما از بتهای خود (لات ٬ عزّی و منات) چه دیدید؟

در اینجا طبری بیان می کند که شیطان بر زبان پیامبر این جمله را جاری کرد:

تِلکَ الغَرانیقُ العُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنّ لَتُرتَجی (اینها مرغان بلند پروازی هستند که امید است شفاعت آنها مورد قبول واقع شود).

در آیه ۲۱ خداوند می فر ماید : أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏ (آیا فرزند پسر برای شما و فرزند دختر برای خداست-در اینجا خداوند می خواهد به نوعی این طرز فکر اعراب را که پسر از دختر بلند مرتبه تر است ٬ مورد تمسخر قرار دهد-).

در آیه ۲۲ آمده است : تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏ (اگر چنین باشد این تقسیم ناعادلانه است-اشاره دارد به این اعتقاد که ارواح بتها دختران خدا هستند-).

در آیه ۲۳ آمده است : إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ (نیستند آنها مگر یک سری اسم که شما و پدرانتان نامیده اید٬ خدا در رابطه با آنها هیچ دلیلی را نازل نکرده است و شما فقط یک گمان بیشتر ندارید).

این آیات ادامه پیدا می کند تا در آیه ۲۶ خداوند می فرماید : وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏ (چه بسیار ملائکه که در آسمان هستند و شفاعتشان مورد قبول واقع نمی شود مگر خداوند اذن بدهد نسبت به کسانی که بخواهد و راضی باشد).

طبری بیان می کند که این آیات به آیه سجده رسید و پیامبر به همراه مسلمانان به سجده رفتند . در اینجا مشرکین هم به خاطر آیه ای که شیطان به پیامبر القا کرده بود سجده کردند ٬ حتی یک نفر از مشرکین به نام ولید که فردی پیر بود و نمی توانست سجده کند مشتی خاک برداشت و بر پیشانیش گذاشت.

این حادثه گذشت و بعد از ظهر جبرئیل در منزل پیامبر (ص) نازل شد . پیامبر (ص) آیات قبل را بر او خواند و وقتی به جمله ی (تِلکَ الغَرانیقُ العُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنّ لَتُرتَجی) رسید ٬ جبرئیل گفت من چنین چیزی به تو نگفتم و این القای شیطان بوده است . پیامبر (ص) از اینکه نتوانسته بود آیات الهی را بدرستی به مردم برساند ٬ به شدت ناراحت شد.

در اینجا بود که آیه ی ۵۲ سوره حج برای قوت قلب پیامبر نازل شد : وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (ای رسول ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آنکه وقتی آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد ٬ شیطان در آن ایات الهی القاء دسیسه کرد خدا هر چه شیطان القا کرده محو و نابود می سازد و آیات خود را تحکیم و استوار می گرداند و خدا دانا به حقایق امور و درستکار در نظام عالم است).

بعد از نزول این آیه پیامبر (ص) به مردم فرمودند که جمله ی تِلکَ الغَرانیقُ العُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنّ لَتُرتَجی جزو آیات قرآن نبوده و القای شیطان بوده است ».

دلایل جعلی بودن داستان :

۱) اولین و بزرگترین مشکل این داستان این است که همه میدانیم پیامبر (ص) معصوم بوده اند ٬ چطور امکان دارد چنین اشتباهی از ایشان سر زده باشد و شیطان در حین تلاوت آیات جمله ای بر زبان ایشان جاری ساخته باشد؟!

۲) یکی از بزرگترین اشتباهات راوی این داستان این بوده است که فراموش کرده سورۀ حج مدنی است (درست است که در مورد مدنی بودن آیه ۵۲ و چند آیه دیگر از این سوره ابهام وجود دارد ولی این ابهام در این است که آیا این آیه در مدینه نازل شده یا در راه مدینه . پس مکی بودن آیه به کل منتفی است) پس چطور امکان دارد که آیه ۵۲ سوره حج در بعد از ظهر آن روز در مکه نازل شده باشد. در ضمن سوره نجم هم در سال ۲ بعثت نازل شده است نه در سال ۵ بعثت !!

۳) از دیگر ایرادات این داستان آن است که مسلمانان در زمان مکه در اجتماع مشرکین قریش شرکت نمی کردند . همچنین در روایات مختلف این داستان آمده است که پیامبر در هنگام نزول این آیات در خواب بوده اند یا در نماز و یا در حال طواف به دور کعبه . خود این تناقض ها باعث می شود که اصل داستان مورد تردید واقع شود٬ در ضمن چطور امکان دارد که پیامبر در خواب بوده باشند و در هنگام نزول این آیات مسلمانان و مشرکین گرد ایشان جمع شده باشند ؟!

۴) مهمترین راوی این داستان محمد بن کعب قرظی است که خود او اولین نفری است که این داستان را نقل می کند و آن را به هیچ کس هم نسبت نمی دهد حال آنکه سال تولد وی ۴۰ هجری است !! در ضمن وی از یهودیان بنی قریظه بوده که تنها طایفه ی یهودیان است که پیامبر با آنهاجنگیده اند و احتمال می رود که آنها این کینه خود را با سر هم کردن چنین داستان هایی مرتفع کرده باشند. حتی ابن عباس هم که با تردید به این داستان اشاره کرده است سال ۱۰ بعثت به دنیا آمده است ولی این حادثه به گفته طبری در سال ۵ بعثت رخ داده است .

۵) مسلم و بخاری علمای بزرگ اهل سنت هم که هم عصر طبری بوده اند هیچ اشاره ای به وجود چنین داستانی نکرده اند و طبری هم به خاطر اینکه ابن اسحاق این روایت را نقل کرده آن را در کتب خود آورده است . جالب اینجاست که ابن هشام شاگرد بزرگ شاگرد محمد بن اسحاق هم این مطلب را در کتاب خود (السیره النبویه) که از روی کتاب محمد بن اسحاق جمع آوری کرده ٬ نیاورده است. در ضمن بزرگترین مشکل این است که علی (ع) که همواره یار و یاور پیامبر (ص) بوده است چرا در هیچ جا هیچ اشاره ای به این مطلب نکرده است ؟!

اینها فقط دلایل عقلی و تاریخی است که نشان می دهد این داستان از اصل جعلی بوده است .

این همان داستانی است که سلمان رشدی ملعون بر پایه آن کتاب آیات شیطانی خود را نوشت . وی در پایان کتاب خود از مولانا محمد علی ( که یک کتاب تفسیر قرآن دارد و در آن به این داستان اشاره کرده است ) تشکر می کند حال آن که خود مولانا محمد در کتاب خود این داستان را جعلی عنوان کرده است.

سلمان رشدی در کتاب خود به این موضوع پرداخته که این تنها باری نبوده که پیامبر در خواندن آیات برای مردم اشتباه کرده بلکه هر بار که اطرافیان پیامبر با وی صحبتی می کردند ایشان نعوذ بالله نمی توانستند تشخیص دهند که این صحبت ها از طرف آنهاست یا خدا و این صحبت ها را به عنوان آیات قرآن برای مردم بیان می کردند .

ان شاء الله هر جا که هست خدا هلاکتش را نزدیک بگرداند.

التماس دعا

این بود مطلب این دوست گرامی از وبلاگ امانت. خب حالا واقعا به نظر شما مقصر اصلی کیست؟ کسی که داستان را جعل میکند یا کسی که از آن سوءاستفاده میکند؟

افراد دروغگو(طبری را نمیگویم؛کسانی را میگویم که این داستان را برایش بدیهی جلوه داده اند.) بیشتر مقصرند یا کسانی که دروغ را آلت دست قرار میدهند؟ یا مایی که به فکر پاسخگویی نیستیم؟!!

در صورتی که منوی نظرات باز نشد برای ثبت نظرتان اینجا کلیک کنید.

اثبات خدا از راه فطرت

 سلام خدمت دوستان.

 وقتی میخواهیم جواب شبهه های افراد بیدین را بدهیم ناگزیر باید به دلایل خود بر وجود خدا نیز بپردازیم.

 

 در ابتدا میخواهم وارد بحثهای خاص نشوم و از راهی وارد شوم که به آن برهان فطرت گویند.این راه راهی ساده است ولی پذیرش آن قدری سخت است. به هر حال به زودی روشهای قطعی تری برای اثبات وجود خدا مطرح میکنیم.

 

تمایلات فطری

 

 انسان در درون خود دو دستگاه برای درک مسائل دارد . یکی دستگاه عقل و حس واندیشه است که با کمک حواس پنجگانۀ خودش حس میکند. دستگاه و کانون دیگری هم در انسان هست به کانون تمایلات و احساسات است. مسلم است که میتوانیم فرق احساسات و حس را بفهمیم: ما نمیتوانیم احساساتی مثل عشق و نفرت را با حواس پنجگانه حس کنیم.

 

 یک سری خواسته ها در وجود انسان هست که در حیوان وجود ندارد(خواسته های عالی- مربوط به بعد انسانی در بحث انسان شناسی) مثل کنجکاوی یا نوع دوستی شناختن این تمایلات زیاد هم سخت نیست زیرا با حسابهای دو دو تا چهارتای خوی حیوانی همخوانی ندارند و نیز مانع از اجرای برخی تمایلات حیوانی میشوند به عنوان مثال میل ایثارگری شما را وادار میکند بر عکس میل حیوانی به خوردن برای غذا خوراندن به یک فقیر از غذای خود بگذرید.

 

 گروهی از این تمایلات وقتی انسان به دنیا می آید در انسان به صورت بالقوه وجود دارند یعنی هنوز نمود پیدا ننموده اند و این خود ما هستیم که این تمایلات را در خود پرورش میدهیم و اگر موفق به این کار بشویم به انسانیت میرسیم و گرنه موجودی به مسخ شده تبدیل میشویم.

 

علم روانشناسی و تمایلات فطری

 گروهی از روانشناسان از جمله فروید شعور باطن را عناصر مطرود از شعور ظاهری میدانند. از همین راه هم هست که این افراد پرستش و دین را ساختۀ دست بشر میشمارند.

 گروه دیگر مانند یونگ ، که خود از شاگردان فروید، معتقدند که شعور باطنی را جدا از شعور ظاهری دانسته میگویند که شعور ظاهری در فطرت هر کسی و در خلقت هر کسی قبل از اینکه به دنیا بیاید با خودش وجود دارد.

 روانشناس و فیلسوف آمریکایی ،ویلیام جیمز، در کتابی که در ایران با نام «دین و روان» به چاپ رسیده میگوید:

 

«هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از این عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد ، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته است.»

 

این روانشاس میگوید بیشتر آرزوهای ما ریشه اش طبیعی نیست.اگر میل غذا خوردن در ما وجود دارد ، این غذای خارجیست که این میل را در ما به وجود میاورد ولی در ما میلهای عالیتری وجود دارد که منشأش حقایق بالاتر از امور مادیست.چرا که غالب آنها با حسابهای مادی و عقلانی یعنی با حسابهای فکری که آدم روی منافع و حسابگری بخواهد بوجود بیاوردجور در نمی آید.جای دیگری میگوید:

 

«هر وضع و حالتی را که "مذهبی" بنامیم چیزی از وقار و وجد و لطف محبت وایثار همراه دارد.اگر خوشی به او روی دهد خنده های جلف و سبک از او دیده نمیشود... آنچه من در آزمایشهای خود اصرار دارم وقار و سنگینی است.»

 

با توجه به نظرات موافقین و مخالفین قضاوت کنید که تمایلات فطری وجود دارند یا نه.

 

شناخت خدا به صورت فطری

 

 اگر بپذیریم که تمایلات فطری وجود دارند، میتوانیم وجود خدا را در درون خود احساس کنیم. این راهی است که عرفا با استفاده از آن وجود خدا را برای خود اثبات میکنند. آنها میگویند ما در درون خود حس میکنیم که خدایی هست و همین برای پذیرفتن اینکه خدایی هست بس است:

 

شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست

  منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست

 

 حتی عرفا در این زمینه ادعایی کرده اند اعتراض فقها را برانگیخته و آن اینکه آیۀ ۲۳ سورۀ اسراء که میفرماید:«و قضی ربک ان لا تعبدوا الّا ایاه»(=و پروردگارت حکم میدهد که جز او را پرستش نکنید.) قضی را که به معنای حکم کردن است به قضای تکوینی(در بحث قضا و قدر) میگیرند و میگویند بشر نمیتواند کسی جز خدای یگانه را پرستش کند. اگر بت پرست است ؛ اگر مشرک است ؛ اگر بیدین است(که به این واسطه یا خودپرست است یا پول پرست یا دنیا پرست یا شهوت پرست) در تمام این پرستشهای غلط وجود خدا را جستجو میکند ولی از آنجا که گمراه است موجودی غیر از خدا را میپرستد(و پیامبران برای نجات او از این گمراهی آمده اند)

 

 البته این ادعای اخیر را فقها و دانشمندان دینی قبول ندارند ولی به هر حال عرفا از این راه وجود خدا را میپذیرند.(روش فقها و دانشمندان را نیز به زودی مورد برری قرار خواهیم داد.)

 

 اگر ما تمایلات فطری مثل کنجکاوی؛ میل برتری طلبی؛ میل به ستایش موجودی برتر را در خود بنگریم میفهمیم که ما برای خود خدایی را میجوییم.

 

 ما هم اگر در به درون خود بنگریم میبینیم که همیشه به دنبال موجود پاک مقدس؛ همچنین موجودی برتر و بی نیاز و نیز تکیه گاهی برای نیازها میگردیم. خب این موجود کیست؟ موجودی که وقتی درب تمام امیدها بر ما بسته شد به دنبال او میگردیم تا از او یاری بطلبیم کیست؟

 

او همان خداست.

 

آیا برهان فطرت مصداق قرآنی و روایی هم دارد؟

 

 پاسخ مثبت است. به آیات زیر از قرآن بنگرید:

 

خالصانه رو به دین آور ، این فطرتی است که خداوند انسانها را با آن سرشته است.(سورۀ روم آیۀ۳۰)

 

و زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را بر کشید و آنها را بر خودشان گواه گرفت: آیا (من) پرودگار شما نیستم؟ گفتند: آری ، شهادت میدهیم.(سورۀ اعراف آیۀ ۱۷۲)

 

 در آیۀ اخیر رمز و حقیقتی وجود دارد. آیه نمیگوید خدا ذریۀ آدم را از پشت آدم بیرون کشید میگوید ذریۀ فرزندان آدم را یعنی به عبارت ساده این سؤال "آیا پرودگار شما نیستم؟" در عالم ذر از ما پرسیده شده است و همۀ ما در آن عالم بدان پاسخ  مثبت داده ایم. و این نشلانگر آنستکه روح ما با وجود خداوند آشناست.

همچنین در روایتی داریم(منبعش را خاطرم نیست) که امام صادق به مرد کافری فرمودند. آیا تا به حال شده که بر کشتی سوار باشی و کشتی در حال غرق شدن باشد و تو به دنبال کسی بگردی که تو را نجات دهد؟گفت آری فرمود: او همان خداست.

منبع اصلی:

توحید استاد شهید مرتضی مطهری

 

ان شاء الله به زودی راجع به برهانهای دیگر برای اثبات وجود خدا مطالب دیگری میاوریم.

ترفندهای شبهه افکنها(۲)

استفاده از احادیث جعلی و بی اعتبار

 در این روش شبه افکنها سعی میکنند با تکیه بر کتب حدیث و تفاسیر کم اعتبار احادیث و تفاسیر ضعیف را بدیهی جلوه دهند. در این زمینه باید مد نظر داشت:

 اول از همه باز هم مثل تفسیر تشخیص اینکه چه حدیثی صحیح است و چه حدیثی نه؛ کار راحتی نیست و دانشجویان علوم حدیث اقلا چهار سال باید برای درک اولیۀ آن درس بخوانند. پس یک شبهه افکن که حتی خواندن کتاب آسمانی را ننگ میداند چگونه میخواهد برای ما حدیث نقل کند؟!! ما چطور میخواهیم بدان اطمینان کنیم؟

دوم اینکه با وجود دشوار بودن ولی باز ما روشهایی را داریم که مای کم سواد هم بتوانیم گروهی از احادیث جعلی را بازشناسیم (و نه اینکه احادیث درست را تشخیص دهیم) مهترین این روشها تطبیق آیه با قرآن است مثلا این حدیث را به صورتهای مختلف در کتب گوناگون از پیامبر(ص) شنیده اید که:

 زن زیباروی نازا را رها کنید و (به جای او) کنیز سیاهی که بچه میاورد بگیرید!

این حدیث که باعث انزجار خیلی از دخترها از اسلام است موضوع را طوری جلوه میدهد که گویی از نظر اسلام زن دستگاه تولید کودک است!! در حالی که این حدیث نه تنها مصداق قرآنی ندارد بلکه در تضاد کامل با برخی آیات قرآن است: پیامبر خدا زکریا(ع) زنی نازا داشت ولی تا آخر عمر با او زندگی کرد. همسر بزرگوار پیامبر بت شکن ابراهیم(ع) یعنی بانو ساره(س) دقیقا طبق آیات و روایات «زیبارویی نازا» بود ولی حضرت ابراهیم او را رها نکرد تا در نهایت خداوند در سن پیری گوهری چون اسحاق(ع) را از همین «زیباروی نازا» به آن پیامبر همام اعطا کرد. نمونۀ مؤمنین در قرآن یعنی آسیه(س) زنی نازا بود  ولی این مسئله هیچ اثری در اسوه بودن آن بانوی بزرگوار برای ما نداشته است.

 

 سوم اینکه شما روزی چند دروغ از دیگران میشنوید؟ افراد دروغگو را ندیده اید؟ افراد بیدین بدترین دروغگویانی هستند که شما میتوانید ببینید و این را من با چشمان خودم دیده ام . نگاهی به پست کتاب آیین اوستا  که نویسندۀ این کتاب فردی بیدین است، بیندازید و ببینید که این آقا تا چه حد دروغ و افترا نوشته و نیز در آرشیو مردادماه پست دیگری از نوشته های این آقا دارم(خانمها اینیکی رو نخونن! چون جواب توهیناشو با توهین دادم!!) که میتوانید ببینید که تا چه حد دروغگوست.پس واقعا چرا برخی جوانها دروغ هر دروغگویی را باور میکنند؟

 

یادمان باشد شبهه افکنها چیزی برای از دست دادن ندارند پس هر دروغی میگویند در نهایت هم اگر قبول نکنید از آنها چیزی کم نمیشود پس راحت دروغ میگویند.

محل دریافت نظرات

خدا و خداشناسی در کلام پیامبر اعظم(ص)

خدای یگانه از زبان آخرین پیامبرش

 

 

آنچه آوردم گزیده ای از سخنان قصار حضرت محمد(ص) در کتاب نهج الفصاحة است:

 

۱.اگر میخواهید نزد خدا خداوند منزلتی والا یابید خشونت را با برداباری و محرومیت را با عطا تلافی کنید.

 

۲.خداوند ملّتی را که حق ضعیفان خود را نمیدهند پاک نمیگرداند.

 

۳.خداوند به صورت و اموال شما نمینگرد بلکه به دلها(=باطن) و  اعمال شما مینگرد.

 

۴.در موقع آسایش خدا را بشناس تا در موقع سختی تو را بشناسد.

 

۵.کسی که از گناه توبه میکند مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است و کسی که از گناه آمرزش میطلبد و دوباره مرتکب آن میشود ؛ خدای خود را مسخره میکند.

 

۶.خدا را نزد بندگانش محبوب سازید تا شما را دوست بدارد.

 

۷.خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد ؛ بخشنده است و بخشش را دوست دارد ؛ پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.

 

۸.خداوند راستگوست ؛ با او راست باش.

 

۹.بدکاری که به رحمت خدای بلندمرتبه امید دارد از عابد مأیوس ، به خدا نزدیکتر است.

 

۱۰.هر کس در حضور مردم نماز خود را نیکو کند و به خلوت رود آنرا بد بجا آورد، این اهانتیست که به خدای خود میکند.

 

۱۱.از جمله عباداتهای نیکوی انسان، خوش گمان بودن به خداست.

 

۱۲.بدترین گناهان کبیره ، بد گمانی به خداست.

 

۱۳.به درستیکه خوش گمانی به خداوند از نیکویی عبادت است.

۱۴.خداوند فرشته ای دارد که هنگام نماز بانگ میزند ای آدمیزادگان برخیزید و آتشهایی را که (بواسطۀ گناه) بر خویشتن افروخته اید با نماز خاموش کنید.

 

۱۵.هر کس از خدا چیزی نخواهد ، خدا از او خشمگین میشود.

 

۱۶.دو رکعت (نماز) کسی که متوجه خدا باشد بهتر از هزار رکعت (نماز) کسیست که از خدا غافل است.

 

۱۷.اصاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

 

۱۸.جهادگر کسی است که در اطاعت خدا با نفس خود به جهاد بپردازد.

 

۱۹.خدای را چنان عبادت کن که گویی او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.

 

۲۰.دانش انسان همین بس که خدای یگانه را بپرستد و نادانی انسان همین بس که دلبستۀ نظر خود باشد.

 

۲۱.اگر مردی از روز تولدش تا روز مرگش ،در پیرمردی، برای جلب رضایت خدا بر چهرۀ خویش بغلطد(یعنی به سختی عبادت کند)؛ عمل خود را در رستاخیز کوچک خواهد شمرد.

 

۲۲.وقتی بنده از خدا بترسد خدا همه چیز را از او بترساند و اگر بنده از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند.

 

۲۳.اگر از روی تقوای خدا ، از چیزی درگذری خداوند بهتر از آنرا به تو خواهد داد.

 

۲۴.خدا را از فضل او طلب کنید زیرا خدا دوست داردکه از او بخواهند و افضل عبادات انتظار فرج است.

 

۲۵. از خدا علمی سودمند بخواهید و از دانشی که سودی ندهد به خدا پناه ببرید.

 

۲۶.هر کس چهل صبحگاه (شبانه روز) برای خدا خالص شود چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری شود.

 

۲۷.اگر روزی بر من بگذرد و در آن روز دانشی نیاموزم که مرا به خداوند نزدیک کند طلوع آفتاب ان روز بر من مبارک مباد.

 

۲۸.رضایت هیچکس را در خشمگین کردن خداوند مجوی.

 

۲۹.بهترین کارها نزد خدا دوست داشتن و دشمن بودن در راه خداست.

 

۳۰.نشانۀ دوست داشتن خدای بلند مرتبه علاقه به یاد(ذکر) اوست و نشانۀ نفرت از خدای عزّوجلّ نفرت از یاد(ذکر) اوست.

 

۳۱.گروهی که با هم به یاد(ذکر) خدای بلندمرتبه بنشینند ، برنخیزند مگر آنکه به ایشان گفته شود: «برخیزید که خدایتان آمرزید و بدیهاتان را به نیکی تبدیل فرمود.»

 

۳۲.سه کسند که خداوند بلند مرتبه دعایشان را رد نمیکند: آنکه فراوان یاد خدا کند ، ستمدیده و پیشوای دادگر.

 

۳۳.ساعتی بدون ذکر خدا بر آدمیزاد نگذرد مگر آنکه در روز قیامت حسرتش را بخورد.

 

۳۴.رحمت خدا صد جزء است. یک جزء را میان خلق تقسیم فرموده و نود و نه جزء را برای رستاخیز نگهداشته است.

 

۳۵.کسی به بهشت میرود که که امید آن دارد و کسی از جهنم دور میماند که از آن بیمناک باشد و خداوند به کسی رحم میکند که (خود آن شخص در حق دیگران) رحم میکند.

 

۳۶.هر گناهی را ممکن است خدا ببخشد مگر کسی که به حال شرک بمیرد یا مؤمنی را بکشد.

 

۳۷.شرک در امت من از گذر کردن مورچه از کوه صفا در شب تاریک نهانتر است و نزدیکتر از همه (به شرک) آنستکه چیزی از ستم را دوست داری یا چیزی از عدل را دشمن داری.

 

۳۸.بخشش خدا، از گناهان تو بزرگتر است.

 

۳۹.خداوند بندگانی دارد که آنها را برای (رسیدگی به) نیازهای مردم خلق فرموده است.

 

۴۰.خدا برای هرکه نیکی خواهد او را در کار نیک دانا و به دنیا بی اعتنا کند و عیوبش را به وی بنمایاند.

 

توجه:دوستانی که برای باز کردن منوی نظرات مشکل دارند اینجا کلیک کنند

سوءاستفاده از حس میهن دوستی جوانان

پان ها

 

 پان به معنای "همه" است ولی اساسا برداشتی که از پانها میشود عبارت است از ناسیونالیستهای افراطی چه در زمینۀ وطن پرستی چه در زمینۀ دینداری. افراد پیرو این تحجر(چون نمیتوان اسم آنرا تفکر گذاشت) طرفدار عدم برابری افراد هستند و خود را به واسطۀ نژاد یا دینشان از سایر انسانها برتر میدانند . در زیر به مهمترین آنها در ایران میپردازیم:

 

پان ایرانیها:

 این افراد میگویند ما آریایی هستیم و از سایر انسانها برتریم. این افراد احساس حقارت خود در برابر پیشرفت غرب و شرق را با دستمایه قرار دادن برتری عهد باستان(!!) التیام میبخشند . باورهای آنها نشانگر اوج نادانی در این افراد است:

 

 این افراد برای اینکه بتوانند بر تاریخ خود تکیه کنند شروع به ساختن افسانه کرده اند. چگونه؟ برخی از دروغهای این افراد را راجع به تاریخ میاورم:

 

  جنگ ماراتن که منجر به شکست داریوش هخامنشی شد دروغ محض است.(یعنی تمام مورخین یونان یا در واقع تنها مورخینی که از فتوحات ایران در آن عصر نوشته اند دروغ میگویند و حرف فاقد سند اینها راست است)

 

 کسی که هخامنشیان را منقرض کرد اسکندر مقدونی نبود بلکه فردی اهل ارومیه به نام اسکندر مغانی بود!!!(یعنی ایران باستان هرگز در دست یونانیها نبوده! پس لابد حکومت سلوکی هم جزئی از حکومتهای ایرانی اصیل است!!)

 

 در نبرد نهاوند، علت شکست ایران ترسیدن فیلهای ایرانی از شترهای اعراب ترسیدند!!(عجیب است که چرا وقتی شاپور دوم ساسانی به جزیرة العرب حمله برد فیلها از شتر نمیترسیدند!!)

 

 همچنین این افراد در نشان دادن اوج علم خود در عهد باستان از هیچ دروغی خودداری نمیکنند:

 

 اولین کشتی به فرمان یک ملکۀ ایرانی ساخته شد!! (اولین ملکۀ ایران پوراندخت ساسانی دختر خسرو پرویز و هم عصر اسلام بوده است ؛ پس تمام جنگها دریایی پیش از او دروغ بوده است!!! یا اگر بگوییم آن ملکه پادشاهی نمیکرده پس لابد قبل از طوفان نوح بوده است لذا این ملکه اصلا آریایی نبوده زیرا حملۀ آریاییها به فلات ایران هزاران سال بعد از نوح صورت گرفت)

 

 وقتی از آنها میپرسیم: پس چرا هیچ اثری از علم والای آنروز در کتب و اسناد تاریخی وجود ندارد؟ میگویند اعراب کتب ایرانیان را آتش زدند!! در حالی که مدارک و شواهد نشان میدهد که نابودی کامل کتب ایرانی در آن عصر ، هر چند تحت تأثیر تهاجم عرب هم بوده ولی بیشتر این کتب در اثر بی مبالاتی یا حتی توسط ایرانیان نابود شده است. در واقع هر جنگی خسارتهایی را در پی دارد چنانکه فرونشاندن شورش شهر صور توسط اردشیر سوم هخامنشی منجر به سوختن این شهر شد ولی پان ایرانیها میخواهند این حادثۀ سوختن کتابها را به اسلام مربوط کنند.

 

 در مورد مذهب هم این افراد مذهب باستان را دست مایه قرار داده اند!! پس دین مقدس اسلام را دینی «غیر ایرانی» خوانده ، بدترین اهانتها را به بزرگان و حتی اسم خدا در این دین ، میکنند!! به همین واسطه رابطه اشان با پانهای مذهبی زرتشتی بد نیست. پیروان ضعیف النفس این گروه برای اینکه خود را «ایرانی» کنند(!!) از اسلام ابراز انزجار میکنند و میگویند: «هیچ مسلمانی ایرانی و هیچ ایرانی ای مسلمان نیست!!!!!» در این راه نیز از هیچ تهمتی به اسلام فروگذار نمیکنند:

 

 عربها به زور ایرانیان را «مسلمان» کردند!!(بد نیست بدانید ایران در عصر امویان به طور کامل به دست اعراب افتاد و بنی امیه اسلام آوردن مردم مناطق مفتوحه را خیلی سخت قبول میکردند. حال چگونه است که ایرانیها را به زور مسلمان میکردند؟؟)

 

 عربها مردهای ایرانی را میکشتند و زنهایشان را به کنیزی میبردند!! و حتی به آنها تجاوز میکردند!!!!!(البته ما در تاریخ داریم که اعراب مردان و زنان خاندان یزدگرد و مردان جنگجوی ایران را که با آنها مقابله میکردند به اسارت گرفتند ولی دیگر جایی ننوشته اند که مردم عادی ایران را نیز با آنها به اسارت گرفتند و چه خنده دار با وجود احکام سنگین اسلام راجع به تجاوز به عنف ، این مسلمین بودند که به زنان ایرانی تجاوز میکردند!! واقعا خجالت دارد که اینها برای کوبیدن اسلام به زنان دیار خود نیز رحم نمیکنند!!)

 

 اسلام توجیه گر نظام برده داری بوده است!!! (جالب است که در دنیای متمدن ملل اسلامی اولین کشورهایی بودند که برده داری در آنها محو شد. چگونه است که اسلام خود توجیه گر آن بوده است؟ هر کس از تاریخ اسلام آگاه باشد میداند اسلام تمام تلاش خود را برای مقابله با برده داری کرد و احکام سنگینش در این باره منجر به انقراض سیستم برده داری در ملل اسلامی شد. در عین حال پس از اسلام هر کس هم اگر برده میشد؛ از اسرای جنگی بود که علت هم نبودن سیستمهای امروزی نگهداری از اسرای جنگی وجود نداشته است و این رسمی در سراسر جهان بوده است. در عین حال دیدیم که پیامبر اسلام به اسرای بدر گفت هر کس مسلمان بیسوادی را باسواد کند آزاد است و بسیار در زمینه آزادی بردگان و اسرا سفارش فرمود و این سیستمهای برده داری بعد از اسلام هم دستور اسلام نبوده است. )

 

 فرق یک پان ایرانی و یک میهن پرست چیست؟

 

 یک پان ایرانی به دنبال برتری بی چون چرای ایران نسبت به تمام ملل است و خود را به لحاظ هوش و قدرت جسمی و فکری و مذهب از همه برتر میداند و تمام تجاوزات کشورش به هر کشوری را توجیه میکند در حالی که یک میهن پرست به دنبال «پیشرفت» کشور است و دوست دارد کشورش در میان سایر کشورها شرایطی خوب و مناسب داشته باشد ؛ شاید هرگز به تجاوز به سایر سرزمینها فکر نکند ولی برای حفظ وجب به وجب خاکش حاضر است خون دهد.

 

 یک پان ایرانی مذاهب غیر زرتشتی را و مردم غیر فارسی زبان را (به خصوص اعراب ایرانی را) به شدت تحقیر میکند و باعث نقص در اتحاد مردم میشود در حالی که یک میهن پرست به تمام فرق و تمام اصناف و قومیتهای ایران حرمت میگذارد و معتقد به لزوم اتحاد همۀ مردم برای پیشرفت کشور است.

 

اثر تفکرات پان ایرانیها بر اقوامی که تحقیرشان میکنند چیست؟

 

 انتظار دارید عرب زبانهای ایران وقتی این اهانتها را میشنوند چه عکس العملی نشان دهند؟ در مورد ترکها چه؟ البته این عملکرد ابلهانه باعث تقویت پانهای ترک و عرب و کرد میشود . پان عربها و پان ترکها با نشان دادن حرفهای این گروه نادان به همزبانان خود آنها را در راه استقلال طلبی تشجیع میکنند. وقتی به پان ایرانیها میگوییم که به اینها بهانه ندهید میگویند خوزستان و آذرآبادگان جزء خاک ایرانند ما میخواهیم اینها را از این سرزمینها برانیم!!! جلوتر درمورد این پانها نیز صحبت میشود.

 

 پان ایرانیها از حقوق بشر چه میگویند؟

 

 پان ایرانیها وقتی بخواهند نظام جمهوری اسلامی را محکوم جلوه دهند دم از «نقض» حقوق بشر میزنند ولی وقتی به بحث برابری انسانها میرسند دیگر دل خوشی از حقوق بشر ندارند در ضمن خود را پیرو مذهبی میدانند که نظام فئودالی را صد در صد قبول دارد. و این یکی از علامتهای پان ایرانیهاست:

علامت پان ایرانیها

 

 

 

پان عربها:

 

 این فرقه که طرفدار برتری نژاد عرب هستند. حرفها و اهانتهای پان ایرانی ها که از پیش از انقلاب آغاز شده است به تبلیغ آنها بین مردم عرب زبان خیلی کمک نموده است شعار انها اینست : «اتحاد مسلمین نه ، اتحاد اعراب»

 

 همکاری آنها با دولت عراق در اوایل جنگ تحمیلی که هنوز نظام  موفق به کنترلشان نشده بود در تاریخ ایران ثبت شده است. حال پاداش عربهایی را که با آنها همکاری نمیکنند را چگونه میدهیم؟!!

 

 کشوری که پان عربها میخواهند ایجاد کنند خوزستان و استانهای جنوب شرقی ایران را شامل میشود. 

 

  پان عربها با استفاده از تحقیرهای شبانه روزی عربهای میهن پرست را هر روز به سوی خود میکشانند و به گوششان میخوانند: «اینها شما را حتی ایرانی نمیدانند چگونه میخواهید در مملکت ایشان زندگی کنید؟»

 

پان کردها:

 

 این گروه نیز طرفدار برتری نژاد کرد هستند. هر چند پان ایرانیها بخواطر اینکه در حافظۀ ناقصشان خاطرۀ تلاشهای جدایی طلبانۀ کوموله های کرد را فراموش نمیکنند سعی در دلجویی از آنها دارند و بین آنها طرفدارانی نیز به هم زده اند ولی عملا اثری روی پان کردها ندارند و حرفهای نژادپرستانه اشان بهانه های مناسبی به دست پان کردها میدهد.

 کشوری که جدایی طلبان کرد میخواهند ایجاد کنند کل مناطق کردنشین ایران ، عراق و ترکیه را در بر میگیرد که از ایران کردستان ، کرمانشاه و حتی ایلام را شامل میشود.

 

پان ترکها:

 

 پان ترکها نیز طرفدار برتری ترکها بر سایر مللند و با بهانه قرار دادن تحقیراتی که بین فارسی زبانها در مورد «ترکها» وجود دارد سعی در تبلیغ خود دارند. گروهی از پان ایرانیها سعی در دلجوئی بی حاصل از آنها دارند و گروهی از آنها نیز آنها را تحقیر کرده و بی فرهنگشان میخوانند.

 

 کشوری که پان ترکها میخواهند برای خود بسازند بخشهایی از ایران ، ترکیه و جمهوری آذربایجان را تشکیل میدهد که از ایران آذربایجان شرقی و غربی و نیز اردبیل و قزوین را شامل میشود.

 

  لازم به ذکر است که نظام جمهوری اسلامی علی رغم ضعفهایش تلاشهای بسیار زیادی برای بازگرداندن پان ترکها و پان کردها و پان عربها کرده است. تعطیلی روزنامۀ ایران به خواطر کشیدن کاریکاتور تمسخرآمیز نسبت به زبان ترکی یکی از دهها نمونۀ این تلاشهاست ولی پان ایرانیها حکومت را محکوم میکنند که فقط از عربها طرفداری میکند حال آنکه پانهای ترک و کرد و عرب نیز معتقدند که نظام به آنها بیتوجه است. به نظر من ایراد اصلی از طرز فکر غلط این گروههای نژادپرست است.

 

پانهای مذهبگرا:

 

 این پانها هرچند دم از جدایی از کشور نمیزنند ولی از آنجا که فقط برای مذهب خود احترام قائلند برای سایر اقشار و قشر غیرمذهبی ایجاد ناراحتی میکنند. محدود کردن آنها به مسلمین کاری نابخردانه است و از این گونه افراطیان در بین پیروان تمام مذاهب پیدا میشود. گروهی از این افراد که در اقلیت مذهبی قرار دارند در فضای اینترنت چهرۀ واقعی خود را بهتر نشان میدهند و تمام مکاتب دیگر و به خصوص سلام را زیر باران توهین و تهمت میگیرند.

 

 

 

به عنوان کسی که به جوانان این مرز و بوم علاقه دارم به آنها توصیه میکنم از پیروی هر یک از پانهای فوق الذکر خودداری کنند و به فکر اتحاد و همبستگی باشند. چگونه است که برای شکست آلمان نازی،امپریالیسم و کمونیسم دست در دست هم مینهند ولی ما برای حفظ آب و خاکمان نمیتوانیم با هم دوست باشیم؟