اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام آئین زندگی مخالف بیفکری

پاسخی به شبهات بیخدایان و سکولاریسم و افراد زندیق

اسلام، دین شمشیر نیست(۲)

عملکرد پیروان مذاهب

 وقتی به شکلی که در بخش قبلی بحث گفتم، برای اسلامستیزان استدلال میکنیم، عکس العمل آنها دوگونه است اول اینکه دست به تحریف و تفسیربرأی در تاریخ بزنند و جنگهای دفاعی پیامبر و علی(ع) و حسنین(ع) را تهاجمی جلوه دهند که این عمل آنها بیشتر از آنکه اسلام را ضایع کند، خودشان را ضایع میکند؛ چرا که هر کس تحقیق کند پی به دروغگویی و دروغپردازی این افراد میبرد.

دومین واکنش اسلامستیزان به استدلال فوق اینستکه عملکرد مسلمانان را وسط بکشند و لشکرکشیهای سلاطین عرب و ترک که به نام نشر اسلام انجام میشد را بهانه کنند. از سویی هم وضعیت امروز مسلمین را بهانه میکنند و میزان قتل و تروری که در کشورهایی که اسم اسلامی را یدک میکشند، را به رخ میکشند. پاسخ این شبهه را نیز میدهیم.

۱. در مورد لشکرکشیهای سلاطین مسلمان، باید انرا با سلاطین سایر مذاهب مقایسه کنیم و ببینیم که آنها چه کرده اند.

 در مورد یهودیان که کاملا بدیهیست که به چه نتیجه ای میرسیم. این گروه که هنوز هم در قرن بیست و یکم دم از برتری نژاد خود میزنند و برای سایر نژادها هیچ ارزشی قائل نیستند هر گاه قدرت را در دست گرفتند درست مانند زنووا در یمن و یهودیان خیبر شروع ظلم و جور و جنایت نمودند. نمونه دیگر آنرا در جنایات پیاپی دولت کثیف اسرائیل در حق مردم مظلوم لبنان و فلسطین میبینیم که یهودیان حمام خون براه انداخته اند. یهودیان حتی وقتی قدرتی در دست نداشتند نیز دست از تلاش برنمیداشتند و سعی میکردند با نزدیکی به جباران و زورمندان به اهداف خود برسند فقط به عنوان یک نمونه اینرا بگویم که در یهودیه قدرت در دست رومیان بود و یهودیان خداپرست با تمام تلاش سعی کردند که عیسی را به صلیب بکشند در حالی که رومیان کافر تلاش چندانی در این راه نمیکردند. همین همنشینی با جباران بود که زمینۀ ایجاد رژیم منحوس صهیونیستی را فراهم کرد.

 در مورد زرتشتیان، هم باید بگوییم که در تنها حکومت زرتشتی تاریخ یعنی ساسانیان، زورگویی و قلدرمأبی شاهان ساسانی فراوان یافت میشود که در بحثهای مبارزه با پان ایرانیسم پیرامون ان سخن میرانم ولی در اینجا فقط اشاره میکنم به جنایت شاپور ذوالاکتاف در حق اعراب که در پی تجاوز به خاک عربستان عربها را اسیر کرد و شانه هایشان را با میله به هم دوخت و انوشیروان که با ناجوانمردی تمام مانویان را از سر راه برداشت و جنایات و عملکرد سیاه ساسانیان در سالهای آخر حکومتشان.

 اما در مورد مسیحیان که به دروغ دینشان را دین صلح و دوستی مینامند در اینجا میخواهم توضیح مفصلتری بدهم:

 برعکس آنچه مسیحیان ادعا میکنند عملکرد پاپها و شاهان قرون وسطایی اروپا نشان میدهد که این گروه در جنایت و بشرستیزی دست سایر مکاتب را بسته است و خود بدون هیچ رقیبی در جایگاه اول قرار دارد. به غیر از آنهمه آدمکشی و انسانسوزی که به اسم دین در داخل اروپای مسیحی هزاران نفر را به کام مرگ کشید، در مقابل یهودیان و مسلمین نیز، مسیحیان اوج وحشیگیری خود را نمایاندند. در زیر فقط به چند مورد از دهها مورد جنایت مسیحیان اشاره میکنم:

- کشتار و نسل کشی وحشیانۀ یهودیان در دوران قرون وسطی تا جایی که یهودیان اروپا به دولت مسلمان عثمانی پناهنده شدند.

-کشتار مسلمین مقیم اسپانیا پس از سقوط دولتهای اسلامی آندلس، آنهم بعد از صدور اجازۀ اقامت برای مسلمین در قرن پانزدهم میلادی! باقیماندۀ این گروه نیز بعد از فاجعۀ انسانی توسط کشتیهای عثمانی نجات یافتند.

-کشتن مردم عادی بیت المقدس، اعم از زن و کودک آنهم در مسجدالاقصی و بعد از امان دادن به آنها! در سال ۱۰۹۹ میلادی و در اولین جنگ صلیبی.

-کشتن اسرای مسلمان سلجوقی و خوردن گوشت تن آنها برای ترساندن جاسوسانی که در بین سپاه صلیبی حضور داشتند در اولین جنگ صلیبی.

-کشتن ۲۰۰ اسیر مسلمان عثمانی، در آخرین محاصرۀ قسطنطنیه، در پاسخ به کشته شدن ۴۰ نفر از نیروهای بیزانسی در حین عملیات پارتیزانی بر ضد عثمانیان در سال ۱۴۵۳ میلادی. بیزانسیها حتی سرهای بریدۀ این اسرا را بر روی باروها قرار دادند تا عثمانیها ببینند!

- در حملۀ روسها به قلعه اسمعیل در ساحل رود دانوب، در سال ۱۷۹۰ میلادی فرمانده روسها بخاطر نداشتن غذا به سربازانش دستور داد از گرفتن اسیر خودداری کنند و روسها تمام مدفعین قلعه را اعم از کسانی که تسلیم شدند یا زخمی شدند را کشتند و حتی یک نفر را زنده نگذاشتند!

-در شورشهای جدایی یونان از دولت عثمانی در سال ۱۸۲۱ میلادی، یونانیان شورشی اقدام به کشتار مسلمین کردند و حتی به زنان و کودکان نیز رحم نکردند به همین خاطر است که الان در یونان تعداد مسلمانان خیلی کم است.

 این در حالیست که رفتار مسلمین با ملل مفتوحه خیلی بهتر از مسیحیون بود و برای مثال در آندلس اسپانیا مسلمین به جای ایجاد ویرانی به ایجاد یک مرکز فرهنگی بزرگ پرداختند.یکی از علل پیشرفت عثمانی در خاک اروپا هم رفتار انسانی و عدم تفتیش عقاید مردم اروپا بود.

 حتی جزیه ای که عثمانی از مردم نامسلمان اروپا میگرفتند از مالیاتهایی که دولتهای اروپایی از آنها  میستاندند، کمتر بود. همچنین سفاکترین سلاطین مسلمان هم کارهای فوق الذکر را با نامسلمانان نکرده اند.

ممکن است برخی بحث درگیریهای بین شیعه و سنی را مطرح کنند ولی در این زمینه هم کارنامۀ کسیحیان اروپا بسیار سیاهتر از کارنامۀ سلاطین مسلمین است. برای مثال به مورد زیر توجه کنید:

 در ۲۴ اوت ۱۵۷۲ در شب عید سنبارتلمی کلیساهای پاریس ناقوسهای خود را به صدا در آوردند. کاتولیکها شب هنگام به خانه های پروتستانها ،که قبلا آنها را با صلیب سرخ علامتگذاری کرده بودند، هجوم بردند و نه تنها مردان و زنان پروتستان را کشتند بلکه به کودکانشان نیز رحم نکردند و آنها را نیز از دم تیغ گذراندند!

 این کشتار وحشیانه از پاریس به به شهرهای دیگر فرانسه سرایت کرد و در طول دو هفته، ۳۰۰۰۰ نفر از فرانسویها به جرم اعتقاداتشان توسط کاتولیکها کشته شدند.

پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان، به مناسبت این کشتار بیرحمانه و ددمنشانه، شهر رم را چراغانی نمود و مدالی را به یادگار این کشتار منتشر کرد.

 

 چنین برخوردهای وحشیانه ای هر چند توسط سلاطین ظالمی مثل شاه اسماعیل و سلطان سلیم نیز روی داده است ولی تفاوتی در این است که ۱.این کشتارها خواستگاه مردمی نداشت بلکه حکومتها برای تثبیت قدرت خود مخالفین را نابود میکردند ۲.این کشتارها در ملل اسلامی، مقطعی و خیلی محدودتر بود ۳.رهبران مذهبی مسلمان تشویقگر این قتلها نبودند یا اقلا برای اینکار مدال صادر نمیکردند.

بنابر آنچه گفته شد بدیهیست که باید بپذیریم که این اسلام است که دین صلح و دوستی است و این مسیحیت است که دین شمشیر و خشونت است.

۲. و اما در مورد قتل و تروری که یک عده به رخ ما میکشند به موارد زیر اشاره میکنم:

۱.قتل و ترور فرمان اسلام نیست و هر مسلمانی که اینکار را بکند گناهکار است. خداوند در قرآن میفرماید هرکس کسی را بکشد، گویی تمام مردم را کشته است:

مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً (مائده آیه 32)

همچنین پیامبرخدا(ص) میفرمایند: مؤمن کسی را با ترور نمیکشد. (طبری، جلدهفتم)

۲. من میپرسم گروههای تروریستی مثل القاعده را چه کسی بوجود آورده است؟ البته مسلم است که گروههای ترورگر در افغانستان و عراق همگی توسط نیروهای اطلاعاتی آمریکایی آموزش دیده و میبینند.

۳.اساسا واژۀ تروریست، عنوانیست که استعمارگرها بر روی نهادهای مردمی مخالف خود میگذارند. آیا عجیب نیست که عملیاتهای نیروهای مقاومت فرانسه بر ضد اشغالگران آلمان نازی، عنوان عملیات پارتیزانی، به خود میگیرد و عملیاتهای مشابه مردم مظلوم فلسطین و لبنان، عملیات تروریستی نامیده میشود؟ آیا هر دو گروه برای آزادی خاک خود تلاش ننموده اند؟ پس چگونه است که حزب الله لبنان تروریست است و پارتیزانهای فرانسه، قهرمانان ملی؟ بله، این سلاح تبلیغات است که تعیین میکند چه چیز خوب است و چه چیز بد! یک نکته جالب اینکه رژیم اشغالگر قدس نیز در سراسر دنیا با عملیاتهای تروریستی مبارزان فلسطینی و لبنانی را میکشد ولی هیچ قطعنامه ای از سوی سازمان ملل صادر نمیشود!

۴. خیلی مضحک است که وقتی یک رزمندۀ فلسطینی با بمب به خود میبندد و همراه با خود چند اشغالگر را که تا دندان مسلح هستند را هلاک میکند نام اینکار او تروریسم است و زمانی که خلبان هواپیمای آمریکایی با فشار یک دکمه، آخرین دستاوردهای بمب سازی کشورش را بر سر مردم غیرمسلح و بیدفاع بصره آزمایش میکند، این جنایت، از عوارض جنگ شمرده میشود!

۵. آنچه امپریالیسم و صهیونیسم جهانی، تروریسمش میخواند در جاهایی مثل فلسطین در واقع حکم دفاع از خود و نجات جان را دارد! اگر شما در یک بازی فوتبال با تیمی روبرو شوید که مدام توپ را به طرف صورت شما شوت میکند و داور را نیز پیشاپیش خریده است، آیا میتوانید بدون پاسخ به این عمل آنها صحیح و سالم از زمین خارج شوید؟ آیا اگر یکی از اوباش، یقۀ شما را در خیابان بگیرد و شروع کند به مشت زدن به صورتتان یا برای افرادی که برای شما محترمند، ایجاد مزاحمت کند، شما با او درگیر نمیشوید و میگویید: دعوا کار بدیست؟؟

 در فلسطین، رژیم اشغالگر با آنچه دارد بر سر فلسطینیها میکوبد؛ این حق مسلم فلسطینیهاست که با انچه دارند بر سر اشغالگران بکوبند!

۶. در آخر هم یادآور میشوم که افراد تروریست و قاتل، افرادی که سر انسانها را ببرند و سایرجنایات را مرتکب شوند در همه جای دنیا یافت میشوند و به نظر میرسد در غرب هم تعدادشان بیشتر باشد! اگر جنایات موجود در غرب را بازخوانی کنید پی میبرید که امثال آن در افغانستان و عراق یافت نمیشود.

چرا اسلام محکوم است؟

 حتما برای جوانان جای سؤال است که چرا با وجود این همه خشونتی که در سایر دینها دیده میشود، این اسلام است که محکوم به خشونت میشود؟ برای پاسخ به این سؤال توجهتان را به موارد زیر جلب میکنم:

۱. تا چند قرن پیش، مسلمانان تا قلب اروپا پیش رفته بودند و عثمانی تا نزدیک شهر وین پیش رفته بود. کشورهای اروپایی وحشت بسیاری از عثمانی داشتند و این باعث شد که با هم متحد شوند و با قرنها مبارزه عثمانی را که کم کم سلاطین بی لیاقتی زمام امورش را در دست گرفته بودند، در پایان جنگ جهانی اول دچار فروپاشی کنند و تقریبا تمام متصرفات اروپایی او در این سالیان از آن جداشد. پیش از این هم مسلمین در زمان امویان، اسپانیا و جنوب فرانسه، را متصرف شده بودند. غربیها به خوبی با روحیۀ پیشرفتی که اسلام دارد و باعث شد که اقوام ضعیف و ناتوانی چون اعراب و ترکها به این فتوحات برسند، آشنا هستند و نمیخواهند دوباره روزی را ببینند که مسلمین به اوج رسیده باشند.

 شاید بگویید، مسلمین که دیگر قدرتی ندارند. اتفاقا غربیها نیز با مطالعۀ تاریخ اسلام میبینند که مسلمین بعد از دو حملۀ وحشتناک مغولها و تیمور، که تمام قوای مسلمین را ،مگر آنچه در مصر و غرب سوریه بود، منهدم کرد؛ دوباره به قدرت دست یافتند و سه حکومت قدرت مند در هند، ایران و عثمانی ایجاد کردند که عثمانی از جنوب تا مصر از غرب تا مراکش و از شمال غرب تا دروازه های وین پیش رفت. البته حال و روز امروز مسلمین خیلی بهتر از وضعیتشان بعد تهاجمات، مغول و تیمور است، پس غربیها بسیار نگرانند که مسلمین دوباره برخیزند.

 با این اوصاف غربیها با این تهمتهای ناروا سعی دارند هم جوانان مسلمان را از اسلام منزجر کنند و هم غیرمسلمانها را بر ضد اسلام بسیج کنند.

۲. از سوی دیگر، تبلیغات و رسانه ها و شرکتهای بزرگ، در دست غربیها و یهودیهاست و آنها با تمام قوا بر ضد اسلام مسلمین مطلب مینویسند. غربیها حتی بازیهایی میسازند که در آنها، بچه ها باید به طرف کسانی که به عربی حرف میزنند یا مسلمانند شلیک کنند. جالب اینکه این گونه تبلیغات در ایران هم با استقبال کامل روبرو میشود.

 در این شرایط مسلمین قادر نیستند که در برابر این تبلیغات گسنرده، تبلیغ زیادی بکنند، زیرا امکانات کمتری در اختیار دارند.

 از سوی دیگر، در این راه، غربیها و صهیونستها دست به تحریف تاریخ و حقایق نیز میزنند و حقایق ناب اسلام را و تاریخ پرشکوه زندگی را خدشه دار جلوه میدهند! واقعا در عجبم که چگونه پیامبر را در ماجرا نبرد با خیبریان و بنی قریظه محکوم جلوه میدهند! در حالی که تمام مدارک موجود حقانیت پیامبر را در این جنگها نشان میدهند.

اکنون با این اوصاف فقط میتوانیم از جوانان بخواهیم که در مورد دینشان تحقیق بیشتری کنند و تاریخ خودشان را به خوبی بشناسند تا در دام انحرافگران نیفتند. یادمان باشد که معیار ما برای هر چیز قرآن است و هر عملی که در تضاد با قرآن بود و از اسلام نقل شد، را باید رد کنیم زیرا عملی که غیرقرآنی باشد ضداسلامیست.

اگرمنوی نظرات باز نشد، اینجا کلیک کنید

 

جنایات اسرائیل در غزه بدتر از هولوکاست است/غزه صبر پیشه کن

تصاویر جنایات اسرائیل در لبنان

 

گزارش تصویری از جنایات جنگی اسرائیل در لبنان

 

تصاویری بسیار وحشتناک از جنایت در لبنان

خشونتهای کلیسا

خصومت دیرینه مسیحیت با اسلام

برده داری در زمان حکومت زرتشتیان

 

دانلود سخنرانی شهید مطهری پیرامون «انسان کامل»

در اینجا لینک دانلود سخنرانی شهید مطهری، مطرحی پیرامون انسان کامل را در سه قسمت برایتان قرار داده ام:

انسان کامل(۱)

انسان کامل(۲)

انسان کامل(۳)

اسلام، دین شمشیر نیست(۱)

New Page 1

 دشمنان اسلام، سعی دارند بگویند اسلام دین شمشیر(!) است. آنها مسیحیت را دین صلح و دوستی(!) مینامند. البته این نامگذاری، یک نامگذاری جدید است و تا چندی پیش کسی اینگونه از اسلام یاد نمیکرد.

 

 هر کس با این دو دین و عملکرد پیروان آنها آشنا باشد، میتواند درک کند که کدام دین، دین صلح است و کدام دین، دین شمشیر.

 

اسلام و جهاد

 

 پیش از اینکه بخواهم در مورد میزان صلح جوئی و جنگ طلبی دین مقدسمان شرحی بدهم باید بگویم که تا یک قرن پیش هیچ جای دنیا نمیشد فرمانروایانی را دید که دم از صلح بزنند و مگر اینکه آن فرمانروا در برابر همسایگان احساس ضعف میکرد و بدین سبب از در صلح وارد میشد. برای مثال سلجوقیان روم، وقتی با تهاجم مرگبار مغول روبرو شدند تصمیم به برقراری رابطۀ دوستانه با مغولها گرفتند. البته گاهی این صلحجوئی برای ایجاد یک متحد بود: مسیحیان در پی تهاجم مغول سعی کردند انها را با خود بر علیه مسلمین متحد کنند تا بدین سان از شر دین آسمانی اسلام هم خلاص شوند؛ البته همکاری با مغول نتوانست کمکی بدانها بکند. پس کاملا واضح است که تا یک قرن پیش دولتها سعی در ایجاد صلح نداشتند و همواره به جنگ و استعمار میندیشنیدند و امروز هم پرواضح است که سیاست است که سیاستمداران را وامیدارد که دم از صلح بزنند. هر کس نگاهی به تاریخ سالهای اخیر بیندازد میبیند که تعداد جنگهای کشورهای ابرقدرت درست مثل قرون پیشین، نسبت به سایر کشورها بیشتر است.

 

  برای اینکه بدانیم نظر اسلام در مورد جنگ چیست باید به قرآن نگاه کنیم، زیرا معتبرترین کتاب مسلمین است و زندگی پیامبر اکرم(ص) را بررسی کنیم چراکه اسوۀ مسلمین است و نشانگر اینستکه اسلام در مورد مسائل مختلف چه نظری دارد. حال بیایید ببینیم نظر اسلام و قرآن در مورد جنگ چیست:

 

وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ (بقره 190)

 

و در راه خداوند با کسانی بجنگید که با شما میجنگند و تجاوز نکنید. بدرستیکه خداوند یگانه، متجاوزین را دوست نمیدارد.

 

 

 پس بنا بر نظر قرآن مسلمین مجاز به جنگی هستند که در آن مورد تهاجم قرار بگیرند.مصداق بارز آن هم زندگی معصومین است.

 پیامبر اعظم(ص) هرگز آغازگر جنگ نبود و در برخی از جنگها هم که سپاه اسلام اقدام به تهاجم میکرد در پاسخ به تجاوزکاری نیروهای دشمن یا  پیمان شکنی و یا توطئۀ دشمن بوده است. مسلما" وقتی خیبریان توطئه میکنند و بعد در دژهایشان مخفی میشوند خود جنگ را آغاز کرده اند و اگر پیامبر به این عمل آنان پاسخ نمیداد جای تعجب بود و ممکن بود بگویند جان مسلمین برای پیامبر بی ارزش است.

 

علی مرتضی(ع) نیز آغازگر جنگها نبود و در میدان جنگ هم صبر مینمود تا دشمن نبرد را آغاز کند.

 

حسین بن علی(ع) نیز در شب عاشورا زمانی که شمر بن ذی الجوشن به خیمه گاه نزدیک شد و جسارت نمود و مسلم بن عوسجه از امام رخصت خواست که او را با تیر هلاک کند؛ امام با این دلیل که نمیخواهد آغازگر جنگ باشد وی را منع نمود.

 

این افراد الگوهای ما هستند و عملکرد این افراد برای ما نشانگر نظر قطعی اسلام است. پس بنا به روش این بزرگان بدیهیست که اسلام آغازگران جنگ را سرزنش میکند و در حدیث هم داریم که خداوند شروع کنندگان جنگ را دوست ندارد. وقتی مسلمین واقعی هرگز آغازگر جنگ نیستند چگونه میتوان اسلام را دین شمشیر نامید؟

 

 

 از سوی دیگر هدف جهاد در قرآن کشورگشائی و زورگویی نیست بلکه به نص صریح قرآن برای یاری به مظلومانیست که زیر دست ظالمان و کفار هستند و از خداوند یاری میخواهند:

 

وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ (نساء:۷۵)

 

 

 

 همچنین قرآن تا زمان جهاد نیز به کفار اجازۀ تغییر مسیر میدهد و میفرماید اگر کسی از مشرکین خواست از اسلام سؤالی بپرسد(آنهم در شرایط جنگی!) او را با امنیت کامل به اردوی خود راه دهید و پاسخش را بدهید و بعد (بدون اینکه از او بپرسید که آیا اسلام را پذیرفته یا نه)، او را با امنیت به اردوگاه خودش بازگردانید:

 

وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ (توبه:6)

 

 آیا همچین فرمانی برای  نمایش انسان دوستی اسلام کافی نیست؟

 

 این که اسلام، در شرایطی که همه جای دنیا جنگ طلبی بیداد میکند، از مسلمین میخواهد که آغازگر جنگ نباشند خود نشانگر اینستکه عنوان «دین شمشیر» برای اسلام، یک ظلم و تهمتی نارواست.

 

چرا محمد(ص) جنگ میکرد ولی عیسی(ع) جنگی نکرد؟

 

 یکی از سؤالات و شبهات در بحث جنگهای اسلام  اینستکه چرا محمد(ص) اقدام به جهاد میکرد ولی عیسی(ع)، موسی(ع)، و زرتشت هیچ جنگی را آغاز ننموده اند؟

 

 در پاسخ به این شبهه، باید ابتدا این بحث را مطرح کنم که خداوند در هدایت بندگان خود پیامبرانی از نوع خودشان فرستاده است تا خودشان بدون دخالت خداوند هدایت شوند و خداوند میخواهد تا خود انسانها در راه حق گام بردارند. چنانچه میفرماید اگر خدا میخواست کاری میکرد که مردم خود به صورت ناخودآگاه او را اطاعت کنند:

 

اِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ (شعراء:4)

 

 اما از آنجا که خداوند، انسان را مختار ، خلق کرده است؛ فقط راه هدایت را از طریق انبیاء نشان میدهد و خود در امور اختیاری بشر دخالت نمینماید و این از سنن الهیست. لذا دین خداوند باید با روشی پیش برود که بدون مددهای آسمانی راه خود را باز کند، زیرا اگر خداوند مدام به مؤمنین «مددهای آشکار» نازل میکرد، تمام مردم بدون تفکر و تحقیق راه حق را در میافتند و ایمان انسانها از آنجایی که به واسطۀ امری بدیهی بود ارزشی نمیداشت. (البته هر گاه که حجت بر مردم تمام میشد و پیروان دین حق نیاز به امداد الهی پیدا میکردند خداوند از آنجا که با تمام شدن حجت دیگر عذری باقی نمیماند مؤمن و کافر معلومند ممکن بود به وسیله امداد آسمانی مؤمنین را نجحات دهد یا کفار را نابود کند درست مثل داستان نوح علیه السلام)

 در نتیجه انبیاء در زمانی که تعداد پیروانشان کم بود و قدرتی نداشتند، در برابر زورگویی کفار سکوت میکردند و هرچقدر هم که کفار و یا معاندین بر آنها ظلم روا میداشتند اقدام به درگیری نمیکردند زیرا اگر با آنها درگیر میشدند، کفار آنها را که قدرتی نداشتند به قتل میرساندند. این روال در زندگی بسیاری از انبیاء دیده میشود:نوح(ع)، ابراهیم(ع)، یعقوب(ع)،...و عیسی(ع)؛ همچنین محمد(ص) نیز تا زمانی که در مکه بود و قوایی نداشت طبق همین قانون عمل مینمود و هر چند یارانش را شکنجه مینمودند و به قتل میرساندند، با کفار درگیر نمیشد و فقط با خریدن برخی بردگانی که زیر شکنجه بودند انها را نجات میداد. علت این روش هم آشکار است: قریش دنبال کوچکترین درگیری از سوی مسلمین بودند تا شمشیر بکشند و آنها را قتل عام کنند.

 

  همین پیامبران نیز اگر توانایی میافتند به جهاد میپرداختند چنانکه برای مثال موسی(ع) که در مصر در برابر زورگویی مصریها سکوت اقدام به ایجاد درگیری نمیکرد وقتی خداوند ائو و قومش را از آن ضعف نجات داد و از مصر بیرون آورد، یوشع(ع) را به جنگ عمالیقیها فرستاد(عهد عتیق- خروج-ص ۲۰) همچنین طبق نص تورات خداوند به یهودیان دستور میدهد که در سرزمین موعود در برابر قومی که بدانها حمله میکنند بجنگند(عهد عتیق- اعداد-ص۱۰) نیز جنگ با کنعانیها و ...

 

از سوی دیگر در آموزه های عیسی(ع) هم آمادگی برای جهاد دیده میشود که به عللی پیش نیامده است:

 

"گمان‌ مبريد كه‌ آمده‌ام‌ تا سلامتي‌ بر زمين‌ بگذارم‌. نيامده‌ام‌ تا سلامتي‌ بگذارم‌ بلكه‌ شمشير را."<متی۱۰: ۳۴>
این یک امر هست که می گوید آماده شوید و شمشیر جور کنید هر طوری که شده:

"پس‌ به‌ ايشان‌ گفت‌: «ليكن‌ الا´ن‌ هر كه‌كيسه‌ دارد، آن‌ را بردارد و همچنين‌ توشه‌دان‌ را و كسي‌ كه‌ شمشير ندارد جامه‌ خود را فروخته‌، آن‌ را بخرد. "<لوقا۲۲: ۳۶>

" عيسي‌ جواب‌ داد كه‌ «پادشاهي‌ من‌ از اين‌ جهان‌ نيست‌. اگر پادشاهي‌ من‌ از اين‌ جهان‌ مي‌بود، خدّام‌ من‌ جنگ‌ مي‌كردند تا به‌ يهود تسليم‌ نشوم‌. ليكن‌ اكنون‌ پادشاهي‌ من‌ از اين‌ جهان‌ نيست‌.»"<یوحنا ۱۸: ۳۶>

 

پس اگر این رو در نظر بگیریم یعنی در صورت امکان جنگ هم بله!

 

 از سوی دیگر هر گاه پیامبران خدا، به قدرت میرسیدند برای دفاع از حق و مبارزه با ظلم و جوری که در حق مردم و مؤمنین میشد، اقدام به جنگ میکردند و در برابر کفار به جهاد میپرداختند که باز هم بسیاری از انبیاء الهی چنین بودند: سموئیل(ع)، داوود(ع)، سلیمان(ع) و احتمالا" ذوالقرنین(ع). محمد(ص) نیز پس هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، مانند انبیائی که نامشان در بالا آمد، در برابر زورگویی کفار، مقاومت نمود و در تهاجمات آنها که به قصد کشتار مسلمین و انهدام دین مقدس اسلام بود، جنگ نمود و با اینکار جان مسلمین را نجات داد. بدون شک تمام نبردهایی که پیامبر در آنها شرکت جست یا فرمان به اجرای آنها داد، یا برای دفاع از جان مسلمین بوده است یا در پاسخ به کشتار گروهی از مؤمنین صورت گرفته است یا اینکه برای انهدام گروهی که از پشت بر اسلام خنجر میزدند، صورت میگرفته و هرگز محمد(ص) برای کسب مال و منال و غنائم و ... جهاد ننمود و زندگی فقیرانۀ آن پیامبر بزرگوار مؤید این سخن است.

 

در تاریخ آمده است که حدود ۶۰ تا ۷۰ اردوکشی جنگی در ۱۰ سال اول هجرت انجام شد كه پيامبر در ۲۷ تا از آنها شركت داشتند البته در آینده خواهیم دید که بسیاری از این موارد هم مشکوک هستند و ممکن است اصلا صورت نگرفته باشند. جالب اینکه اكثر اين لشكركشي‌های ذکر شده در تاریخ، به هيچ جنگ يا درگيري منتهي نشد.
به نظر شما در اين ده سال كه قلمرو اسلام به اندازه‌ي كل اروپا وسعت يافت تاريخ گواهي مي‌دهد كه حداكثر شهيدان اسلام ۱۵۰نفر و از كفار ۲۰۰ نفر كشته شدند! ملاحظه ميکنید تعداد كشته شدگان دو طرف حداكثر ۳۵۰ نفر است. حال ببیندی فقط در یک جنگ عادی در دنیای آنروز چند تن کشته میشدند!

 

پس اکنون پر واضح است که جنگهای پیامبر اعظم(ص)، عملی بر خلاف عملکرد سایر انبیاء نبوده است، بلکه با عقل سلیم هم کاملا" مطابقت دارد و اگر آنروز پیامبر برای دفاع از جان مسلمین دست به جهاد نمیزد، بدون شک امروز بر او خرده میگرفتند که برای جان مسلمین ارزشی قائل نبوده است.

 

اگر منوی نظرات باز نشد، اینجا کلیک کنید

 

ادامه دارد ...

 

 

اسلام دین شمشیر نیست(دکتر نورعلی تابنده مجذوب علیشاهی)

 

پرهیز از خشونت در تبلیغ دین اسلام و تلاشهای اسلامستیزان برای ضربه زدن به اسلام

 

پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به «سخنراني پاپ عليه دين اسلام»


اسلام دین خشونت نیست

 

 خشونت و جایگاه آن از نظر اسلام

 

بيانيه آيت الله العظمى مكارم شيرازى در ردّ سخنان نادرست پاپ درباره اسلام

کتاب اصول کافی به صورت آنلاین

با سلام. یکی از کتبی که هر شیعه ای باید بخواند کتاب اصول کافی است. این کتاب به تشریح اصول دین میپردازد. بر روی لینک زیر کلیک کنید تا بتوانید کتاب را بخوانید البته هنگام تعویض صفحات باید آنلاین باشید:

 

 

 

 اصول کافی جلد اول  

اصول کافی جلد دوم  

اصول کافی جلد سوم  

اصول کافی جلد چهارم  

منبع : http://farsibook.blogfa.com

نقد دین زرتشت(۲):زرتشت کیست؟(بخش دوم)

زرتشت کیست؟(۲)

 

کتاب آسمانی

 

 کتاب آسمانی یک دین معمولا باید به بیان اصول ایدئولوژِی مکتب خویش بپردازد حال آنکه بیشتر اوستا به مناجات یا بیان احکام مبارزه با دیو پرداخته است. حتی مناجاتهای این کتاب با مناجات نامۀ خواجه عبدالله انصاری قابل مقایسه نیست! بخش احکام را هم که زرتشتیان امروزی سعی دارند بگویند از آن زرتشت نیست و از احکام مغهاست! جالب است که دین را مغها به اینها نشان میدادند پس اگر وندیداد را خودشان نوشته اند از کجا معلوم میشود که گاتها را تحریف نکرده اند؟ البته زرتشتیان، ادعا میکنند که زبان گاتها زبان کهنی است و با زبان بخشهای دیگر اوستا فرق دارد پس سراینده اش فرد دیگری و در اصل زرتشت است ولی این شانس تحریف گاتها را به صفر نمیرساند زیرا اگر میشود زبان گاتها را خواند پس میتوان به زبان آن هم نوشت!

 

باز به لحاظ آموزشهای اخلاقی نیز اوستا با کتابی چون قرآن که هیچ بلکه به اعتقاد این حقیر با گلستان سعدی نیز قابل مقایسه نمیباشد.

 

 از سوی دیگر زرتشت در هیچ کجای کتابش سعی در اثبات وجود خدا، زندگی پس از مرگ یا نبوت خویش ندارد. حال آنکه قرآن مجید بخشهای فراوانی را به این امر اختصاص داده است. اگر زرتشتیان بگویند این کتاب فرمایشات پیامبرشان است و نه سخنان خدا بیشتر در مخمصه میفتند چرا که پیامبران ابراهیمی(ع) همگی در سخنانشان مدام در حال بحث پیرامون اثبات خدا و معاد و نبوت خویش بودند. آیا عصر زرتشت عصر ایدئولوژی نبوده است که بخواهد به اثبات بپردازد؟ آیا مغها یا اسکندر بخشهایی که مربوط به این سخنان بوده است را نابود نموده اند؟ اگر اینطور است آیا نمیتوان ادعا کرد دین بدون اثبات معتقداتش مانند تن بدون سر است؟ و باز اگر این دین آسمانی بود چرا خداوند مهمترین بخشهای کتابش را نجات نداد و بخشهایی که به مناجات میپردازند را باقی گذاشت؟ (اراده و نقش خدا را که در کارها قبول دارید؟)

 

اصول دین

 

 اصول یک دین بیانگر بخشهای اصلی و مهم آن دین است و در یک کلام اگر کسی به آنها معتقد نباشد پیرو آن دین محسوب نمیشود. اصول دین زرتشت گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک است و زرتشتیان تأکید دارند که اگر کسی به آنها عمل نکند زرتشتی نیست. باید پرسید که کجای این اصول به یک دین آسمانی انحصار دارد؟ آیا یک فرد غیرمذهبی نمیتواند گفتار، کردار و پندار نیک داشته باشد؟ شاید باور نکنید که برخی از بیخداها در بخش نظرات وبهایشان مخاطبین را به گفتار نیک فرامیخوانند!

 

 پس اینجا هم میبینیم که اصول این دین به اصول سایر مکاتب آسمانی شباهت ندارد و چیزهایی را اصول مینامد که در مکاتب ابراهیمی جزء واجبات هستند!

 

سخن سایر پیامبران

 

 یکی دیگر از نقاط ابهام اینستکه چرا هیچیک از انبیای الهی دیگر، از این پیامبر سخنی نگفته اند؟ آیا ایران در زمان پیامبر اعظم(ص) سراسر زرتشتی نبود؟ چرا پیامبر خدا از پیامبری به نام زرتشت سخن نگفته است؟(در حدود روایات مشهوری که میشناسیم) از این گذشته معصومین بحثهایی نیز پیرامون نبوت زرتشت با زرتشتیها کرده اند که حاکی از عدم موفقیت زرتشتیان در پاسخگویی بوده است. که در مقالات بعدی اشاره میشود.

 

 

اکنون از زرتشتیان میخواهم که با لحنی منطقی و بدور از احساسات از نبوت پیامبر خود دفاع کنند و ما را در درک نبوت یا عدم نبوت پیامبرشان یاری کنند.

 

از دوستانی که با تاریخ آشنایی دارند نیز دعوت میکنم که اگر در متن من ایرادی میبینند بگویند.

 

آیا زرتشت یک فیلسوف بود؟

 

 در کنار زرتشتیان اصیل گروه دیگری نیز ادعای زرتشتیت دارند و با عنوان نوزرتشتی میشناسیمشان. این افراد در واقع سکولار هستند و اهل دین نمیباشند و برای همین ادعا میکنند که زرتشت یک فلسفه بیان کرده است و یک فیلسوف است و از این جهت میخواهند او را با فیلسوفانی که ادعای پیامبری میکردند یکی کنند!

 

 این افراد باید بگویند فلسفۀ زرتشت چیست؟ آیا گفتار، پندار و کردار نیک که در تمام مکاتب آمده است را میتوان فلسفۀ زرتشت نامید؟ آیا مکتبی را سراغ دارید که به فحاشی یا مکر و حیله امر کرده باشد؟ من که بعید میدانم! پس با این حساب ادعای فیلسوف بودن زرتشت منتفیست در عین حال باید بگوییم که سخنان زرتشت به هیچوجه به یک فیلسوف سکولار شباهتی ندارد که این افراد قصد دارند زرتشت را به خود بچسبانند.

نقد دین زرتشت(۲):زرتشت کیست؟(بخش اول)

زرتشت کیست؟(۱)

 

 سلام. در این پست قصد داریم به بررسی نبوت زرتشت بپردازیم. اینکه آیا واقعا این فرد پیامبر خدا بوده است یا نه. حاصل این بحث البته دلخوری عده ای خواهد بود که فکر میکنند ما اگر ایرانی هستیم باید به هر چیزی که مربوط به ایران است نیز تعظیم کنیم. (به این افراد توصیه میکنم که طبق معمول به بخش نظرات بروند با چندتا فحش آبدار دلخوریهای خود را جبران کنند.) حال آنکه این راه خطاست. ما به بیان آنچه حقیقت است میپردازیم و ابهاماتی که بر نبوت زرتشت وجود دارد را بیان میکنیم. به هر روی اینجا محل نقد مکاتب است و ما شبهات وارد بر اسلام را نیز به صورت مستقیم بیان میداریم.

 

مکان و زمان ولادت زرتشت

 

 یکی از ابهامات مهم در مورد زرتشت مکان و زمان میلاد اوست. در مورد محل میلاد او آنگونه که برخی صراحتا آنرا آذربایجان میدانند اطمینان وجود ندارد بلکه از شمال شرق ایران تا فلسطین، محلهای مختلفی را محل تولد ایشان میدانند. در مورد زمان ولادت ایشان هم اختلاف نظر بسیار است از ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد تا برخی نسخ که زرتشت را معاصر داریوش اول هخامنشی میدانند! نگاهی بیندازید به «دینهای ایران باستان» تألیف هنریک ساموئل نیبرگ صفحۀ ۲۷ و  «تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان» تألیف فرهنگ رجایی صفحۀ ۶۹ و «تاریخ ادیان» تألیف عبدالعظیم رضائی جلد اول.

 

این مسئله مسلما روی تحقیق پیرامون زرتشت اثر منفی میگذارد.

 

زرتشت در کتیبه های باستانی

 یکی دیگر از ابهامات اینستکه از زرتشت در آنچه که در کتیبه ها و اسناد به جا مانده از ایرانیان باستان داریم سخنی نیست. جای سؤال است که اگر دین زرتشتیت دین اصلی مملکت بود و در ایران گسترش مهمی داشت چرا در کتیبه های هخامنشیان و حتی امم مجاور سخنی از او نیست؟ 

 

 پس یا باید مثل گروهی بپذیریم که زرتشت اصلا شخصیتی واقعی نیست و حاصل خیال مردم است که البته این نظر خیلی بعید است زیرا در اینصورت باید پرسید بوجود آورندۀ زرتشتیت کیست و اوستا(و در اصل گاتها) را چه کسی سروده؟ یا باید در حالت دوم بپذیریم که:

 

 دین زرتشت تا زمان روی کار آمدن ساسانیان، در ایران به طور کامل جا نیفتاده است و همانطور که در مقدمه گفتیم انواع دیگر مزداپرستی در ایران رواج داشته است.

 

 ممکن است گروهی بگویند این علائم فروهر و اهورامزدا در تخت جمشید را چه میگویید؟ باید در پاسخ به این دوستان عرض کنیم که 

 ۱.این علائم ویژۀ دین زرتشت نبوده است و احتمالا سایر مزداپرستان نیز بدان اعتقاد داشته اند. بحث روی درستی یا نادرستی این ادعایم را به دوستان تاریخ دوست وامیگذارم. 

 ۲.اگر این علائم ویژۀ زرتشتیت بودند چرا در تخت جمشید با این همه علامت مربوط به زرتشتیت حرفی از زرتشت در کتیبه ها نیست؟ 

 ۳.اینرا هم باید یادآوری کنم که چهرۀ اهورامزدای ایرانیان در برخی کتیبه ها شباهت زیادی خدای آشوریان دارد که بعدا در بحث مبارزه با پان ایرانیسم بدان میپردازیم.

 

البته زرتشتیان این شبهه را با بحث تهاجم اسکندر پاسخ میدهند ولی هنوز جای بحث است که چرا در کتیبه ها یادی از زرتشت نیست؟ اگر اسکندر تمام مدارک مربوط به زرتشت را نابود کرده است چرا زرتشت فراموش نشد. زرتشتی که اشکانیان میشناختند را چرا در هیچ کتاب و کتیبه نمیبینیم؟

 

خدشه ای بر عمل زرتشت

  همانطور که گفته شد در بین اسناد معتبر و دولتی ایرانیان یادی از زرتشت نیست و ما در بین اسطوره ها باید او را جستجو کنیم که بلافاصله به دوران گشتاسب میرسیم.

 

 خدشه ای که میخواهم مطرح کنم اینستکه در این اساطیر میبینیم که زرتشت به شاهزادۀ جسور و زورگوی ایرانی، اسفندیار، قوایی میدهد که در نتیجه او نه تنها خود را تباه میکند بلکه قهرمان آزادگی اساطیر ایران یعنی رستم را به نابودی میکشد. از یک پیامبر بعید است که قوایی خارق العاده را به فردی چون اسفندیار بدهد که برایش فرمان شاه و یزدان یکیست!(نگاه کنید به ماجرای رزم رستم و اسفندیار در شاهنامه)

 

در مقالۀ بعدی به جنبه های آموزشی مکتب زرتشت میپردازیم.

 

 

ادامه دارد

آیا قرآن کفار را حیوان مینامد؟

  برخی دشمنان قصد دارند همواره جلوه دهند که اسلام برای مخالفینش هیچ ارزشی قائل نیست و اسلام را دینی خشن جلوه دهند برای مثال در یکی از مطالب دروغین یکی از سایتهای اسلامستیز پیرامون قرآن، نویسنده ادعا میکند که از دیدگاه قرآن کفار حیوان هستند و به آیات زیر استناد میکند:

 

شبهه:

در سوره انفال (اموال غارت شده در جنگ) آیه ۲۲ گفته شده است که "هر آینه بدترین حیوانات در نزد خدا آنهایند که کافر شده اند و ایمان نمی آورند." همچنین در سوره بقره (ماده گوساله) آیه ۱۷۱ گفته شده است که "مثل کافران ، مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند ، و او جز بانگی و آوازی نشنود اینان کرانند ، لالانند ، کورانند و هیچ در نمی یابند." لذا در جایی قرآن کافران را بدترین حیوانات و در جای دیگر شبیه حیوانات میداند.

 

پاسخ:

 

۱. خیلی جالب است که نویسنده حتی در ترجمۀ نام سوره ها هم دست از دروغگویی بر نمیدارد و انفال را به معنای اموال غارت شده در جنگ میداند! حال آنکه انفال غنایمیست که بدون جنگ به دست مسلمین افتاده است. بقره هم به معنای گاو ماده است.

 

۲.با هم آیه ۲۲ سورۀ انفال را به همراه آیۀ پیشینش میبینیم:

 

وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ(۲۱) إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ(۲۲)

 

ترجمه:

 

و مانند کسانی که گفتند شنیدیم و نمیشنوند، نباشید(۲۱) به درستی که بدترین حیوانات نزد خدای یگانه، کر و گنگهایی هستند که خرد نمیورزند (۲۲)

 

حال از مزامین آیات به موارد زیر میرسیم:

 

الف) خداوند در این آیات حرفی راجع به کفار نزده است، بلکه راجع به کسانی سخن رانده است که بیخردی میکنند و به درستی به حقایق گوش نمیدهند. درست مثل همین آقا که بخاطر درست نخواندن آیه به این نتیجه رسیده که که خدا در این آیه کفار را حیوان خوانده است!

 

ب)در این آیات چه کسانی به حیوان تشبیه شده اند؟؟ خدا میگوید پستترین حیوانات کسانی هستند که خرد ندارند. خب! این به این معناست که نویسندۀ شبهۀ بالا خودش معتقد است که بیخرد است که هیچ تمام کفار را بیخرد میداند! وگرنه چگونه میتواند آیه ای را که در مذمت بیخردان است را در مورد کفار بداند؟؟ پس باید گفت خود این نویسنده است که به کفار توهین کرده است!!

 

ج)خیلی خنده دار است که نویسندۀ این سایت الحادی که همیشه اعتقاد به خدا را خلاف خردگرایی میداند و بر همین اساس آنرا رد میکند، از اینکه خداوند، افراد بیخرد را مورد مذمت قرار داده است، دلگیر میشود! لابد از این ناراحت شده است که خدا در این آیه مخالفت خود را با بیخردی نشان داده است و دروغ بودن ادعاهایش آشکار گشته است!

 

۳. حال نگاهی به آیۀ ۱۷۱ سورۀ بقره بیندازیم:

 

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ

 

ترجمه

 

داستان [دعوت کننده‏] کافران [به ایمان‏]، مانند کسى است که به حیوانى [براى رهاندنش از خطر] بانگ مى‏زند، ولى آن حیوان جز آوا و صدا [آن هم آوا و صدایى که مفهومش را درک نمى‏کند] نمى‏شنود. [کافران، در حقیقت‏] کر و لال و کورند به همین سبب [درباره حقایق‏] اندیشه نمى‏کنند

 

با توجه به معنای آیه به نتایج زیر میرسیم:

 

الف)باز هم نویسنده آیه را غلط ترجمه کرده است!

 

ب) اینجا قرآن یک مثل زده است. همانطور که ما در فارسی دهها مثل مشابه داریم که در آن نام حیوانی میرود: عالم بی عمل همچو زنبور بی عسل، یه مو از خرس کندن غنیمته، خر که به عروسی میره واسه بارکشیه نه خوشی. حال اگر این آیه از قرآن را توهین آمیز بدانیم باید بگوییم زبان فارسی هم با این ضرب المثلها زبانی مملو از حرفهای بی ادبانه است!! یادمان باشد در مثل جای مناقشه نیست. یادمان باشد که خدا و انبیا با مردم به زبان خودشان حرف میزدند و استفاده از اینگونه مثلها در دیروز و امروز بین مردم مرسوم بوده و هست. در نهایت این آیه از قرآن را میاورم:

 

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْىِ أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا  فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ  وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا  یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِى بِهِ کَثِیرًا  وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِین‏ بقره ۲۶

 

ترجمه

 بى‏تردید خدا [براى فهماندن مطلبى به مردم‏] از اینکه به پشه و فراتر از آن [در کوچکى‏] مَثَل بزند، شرم نمى‏کند اما کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏دانند که آن مثل از سوى پروردگارشان درست و حق است و اما کسانى که کافرند گویند: خدا از این مثل چه اراده کرده است؟! خدا بسیارى را به آن مثل [به خاطر انکارشان‏] گمراه مى‏کند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان‏] هدایت مى‏نماید و جز فاسقان را به آن گمراه نمى‏کند

  

ج)اینرا هم بگوییم که قرآن این مثل را در مورد کل کفار نمیاورد بلکه در مورد کسانی میاورد که حجت بر آنها تمام است ولی باز هم خود را به نادانی میزنند که ما نشنیدیم!

 

کاملا آشکار است که شبهه افکن از ترفند «ترجمه یا تفسیر غلط از قرآن» که پیش از این از آن سخن رانیدم بهره جسته است.

 

۴. به عنوان تیر خلاص بر این شبهۀ کودکانه باید عرض کنم اگر کفار حیوان بودند دیگر نمیشد در جهان دیگر آنها را به واسطۀ کفرشان مجازات کنند چراکه حیوانات فاقد اختیارند و بر موجودات بی اختیار پاداش و جزایی نیست!!

بشارتهای مربوط به ظهور محمّد(ص) پیش از بعثت

 با سلام. هر چند این پست را میشد در موضوع بندی برهانها جای داد ولی من آنرا در بین مباحث تاریخ صدر اسلام قرار میدهم. میخواهیم پیش از سخن راندن از ولادت و زندگانی پیامبر از بشارتهایی که پیش از بعثت پیامبر در مورد آن بزرگوار بوده است سخن بگوییم.

 

بخش اعظم این پست را که شامل بندهای الف تا د است را از ویلاگ حدائق نقل میکنم:

 

 

الف :  انجیل برنابا ( نزدیک ترین انجیل به درستی و تحریف نشدگی از دیدگاه مسلمین): گزارشهای فراوانی از فرمایشها و معجزات و سیره ی حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام به دست حواریان و دیگر افرادی که در شمار پیروان ایشان به حساب می آمدند٬ نوشته شده بود که هر کدام از آنها را انجیل می نامیدند . این انجیلها در اوایل نصرانیت فراوان و متعدد بودند ( و شمارشان به صد و اندی انجیل می رسید ) و با هم اختلاف داشتند تا این که سرانجام انحرافات پدید آمده در نصرانیت ، چیره شد و بر آن اساس ارباب کلیسا تنها چهار انجیل « متی و مرقس و لوقا و یوحنا » را از آن میان رسمیت و اعتبار دادند و خواندن و حتی نگهداری دیگر انجیلها ( مانند انجیل برنابا و انجیلهای یعقوب ٬ نیقودیموس ٬ ابیونیت ٬ توماس ٬ ژاک ٬ نیکودم ٬ پطرس ٬ پطرس دوم ٬ متای دوم ٬ مصریان ٬ ابدی ٬ آندره ٬ بارتلمی ٬ حوا ٬ عبرانیان ٬ دوازده تن ٬ اندریو ٬ برتولما ٬ جیمس ٬ تدیوس ٬ اپلس ٬ فیلیپ ٬ باسیلیدس ٬ کرینتوس ٬ یهودای اسخریوطی ٬ حیات ٬ مریم ٬ متیاس ٬ کمال ٬ راستی ٬ مارکیون ٬ اگنستی ٬ صباو ءت و اگر لوگیا را هم انجیل بدانیم ٬ به این فهرست افزوده می شود ) را ممنوع کردند .

انجیل برنابا که نوشته ی یکی از حواریان حضرت عیسی علیه السلام است ، « به گواهی مدارک تاریخی خدشه ناپذیر » تا قرن پنجم میلادی در دسترس بود تا این که 118 سال پیش از بعثت محمد(ص) ، به فرمان پاپ گلاسیوس اول خواندن و حتی نگهداری آن ممنوع اعلام شد و بزرگان نصرانیت در نابودی نسخههای  آن تلاش فراوان کرده و آن را از دسترس نصرانی ها دور کردند ؛ تا این که بعدها نسخه ای خطی از این انجیل ، از کتاب خانه ی پاپ سیکستوس پنجم ربوده شد و با انتشار دوباره ی آن ، ارباب کلیسا مدعی شدند که اساساً این انجیل ، ساختگی است ! اما پژوهشهای « بدون پیش فرض » و « علمی و آزاد » همگی نشان می دهد که این انجیل کاملاً اصیل و حقیقی است ( بخش عمده ای از پژوهشها و بررسی ها و استدلالها و پاسخ اشکالات نصرانی ها بر این انجیل را در چهار مقدمه ی مفید و مستند و کارشناسانۀ مرحوم سردار کابلی و سید محمود طالقانی و جمشید غلامی نهاد و محمد رشیدرضا که همراه این انجیل از سوی انتشارات نیایش تهران ، چاپ و منتشر شده است ، حتما بخوانید ) .

یکی از تازه های این جانب نیز در این زمینه این است که از حضرت آیة الله بهجت دام ظله شنیدم که آقای مرعشی نسخه ای از انجیل برنابا _ که تقریبا برای ۵۶۰ سال پیش و به زبان گرجی است_ به ایشان و علامه طباطبائی نشان داده و گفت : « این انجیل را نگه داشته ایم تا اگر کسی را یافتیم که به زبان گرجی وارد بود ، آن را به فارسی یا عربی ترجمه کند » . این نسخه هم اکنون در کتابخانه ی مرعشی در قم نگهداری می شود و بی تردید در کنار نسخه های دیگری از آن که به زبانهای ایتالیائی و اسپانیائی و نسخه ی کتابخانه ی توکیو ( مقدمه ی انجیل برنابا ، ص ۱۲۹ ) و سریانی ( زن زیادی ، ص ۱۱ و ۱۲ ) موجود است ، به تقویت این انجیل حقیقی کمک شایانی خواهد کرد .

غرض این است که هیچ جای شک و شبهه در اصالت این کتاب ( که به تعبیر حضرت آیة الله بهجت دام ظله : نزدیک ترین انجیل به اصالت و درستی است و تنها دو - سه جمله ی نادرست در آن وارد شده که آنها نیز در متن اصلی این کتاب نبوده است ) نیست گرچه ارباب کلیسا تلاش بی حاصلی می کنند که آن را ساختگی و نوشتۀ یک مسلمان(!) معرفی کنند، تنها به این دلیل که در این انجیل به صراحت سه خدائی رایج در نصرانیت امروزی نفی شده و حضرت عیسی در آن خود را پیامبر خدا معرفی می کند ( نه پسر خدا ! ) و نیز « بارها و به صراحت مژده ی آمدن خاتم الأنبیاء همراه مشخصات دقیق ایشان ـ از جمله نام شریف پیامبر اسلام ـ آمده است » . یعنی نصرانیان اگر به درستی آن اعتراف کنند ، طبیعی است که باید مسلمان شوند و چون نمی خواهند مسلمان شوند ، از همان آغاز آن را نوشته ی یک مسلمان معرفی می کنند ! و این اندازه منطق ندارند که شیپور را از دهانه ی گشاد آن ننوازند ؛ یعنی ابتدا باید با پژوهشهای تاریخی و علمی به بحث درباره ی اصالت و درستی آن بپردازند و اگر اصالت آن را پذیرفتند ، به محتوای آن نیز که اثبات پیامبری حضرت محمدصلی الله علیه و آله است ، تن دهند ؛ اما آنان از ابتدا مسلم و قطعی می گیرند که این انجیل نوشتۀ یک مسلمان و غیر اصیل است و سپس نتیجه ی گیرند :« در نتیجه این انجیل نوشتۀ یک مسلمان و ساختگی است » ! و هیچ اعتنائی هم به این همه دلیل و استدلال و نشانه بر درستی و اصالت آن ، نمی کنند !!

ب : انجیلهای چهارگانه : در همین انجیلهای تحریف شده نیز می توان روزنه ای به سوی حقیقت یافت ؛ انجیل منسوب به یوحنا از زبان حضرت عیسی بارها مژده ی آمدن شخصی را داده است که پس از وی می آید و [ دینش ] همیشه و جاویدان خواهد بود و همه چیز را به مردم یاد خواهد داد و هر آنچه حضرت عیسی به مردم گفته است به یاد آنان خواهد آورد ( یوحنا ،۱۴ / ۱۶ و ۲۶ ) و او حضرت عیسی را بزرگ خواهد داشت ( یوحنا ، ۱۶ / ۱۴ ) و عیسی و پیامبری و حقانیت او را تصدیق خواهد کرد ( یوحنا ، ۱۵ ، ۲۶ ) .

این شخص در انجیل منسوب به یوحنا _ که به زبان عبرانی بوده _ « فارقلیط ( = فارقلیطا = پارقلیطا ) » معرفی شده است و این کلمه به همین صورت ، در زبان سریانی و یونانی هم هست و به شکل « فیرقلوط » به زبان عربی هم وارد شده بود:

 

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر(منظور خداست) خواهم خواست و او دیگری را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواد بود، خلاصۀ حقیقتی جهان آنرا نتواند پذیرفت زیرا آنرا نمیبیند و نمیشناسد ولی شما آنرا میبینید و میشناسید زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود- اینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من میفرستد او همه چیز را به شما تعلیم میدهد و هر آنچه گفتم به یاد آورد» (انجیل یوحنا ۱۴/ ۱۶ و ۱۷، ۲۵ و ۲۶)

 

«ولی وقتی فارقلیط من او را از جانب پروردگار میفرستم و او روح راستی است که از جانب پدر عمل میکند و نسبت به من گواهی میدهد»(انجیل یوحنا ۱۵/۲۶)

 

«و من به شما میگویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم اکنون بسی چیزها دارم که به شما بگویم ولی طاقت تحمل ندارید، اما چون آن خلاصۀ حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتی هدایت خواهد کرد، زیرا او از پیش خود تکلم نمیکند بلکه آنچه میشنود(وحی) را خواهد گفت...» (انجیل یوحنا ۱۶/ ۷ ، ۱۲ ، ۱۳ ، ۱۴)

 

همچنین این فرستاده ی خدا ، در انجیل اصلی یوحنا که به زبان یونانی بوده ، « پیرکلوطوس ( = پریقلی طوس = پاراقلیتوس = بیریکلتوس = پیراکلی طوس ) » نامیده شده است و همان گونه که می بینید ریشه ی یونانی و عبرانی این دو واژه هم یکی است و در هر دو زبان به معنای « بسیار ستوده = احمد = محمد » است که نام شریف خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله می باشد .(سورۀ صف آیه ششم را ببینید.)

اما افسوس بر بشریت که دستهای خائن ، کتابهای آسمانی را تحریف کردند و این واژه را به « تسلی دهنده » ترجمه نمودند(!!) تا ذهن خوانندگان به نام محمد(ص) راهنمائی نشود. چند گواه این ادعای ما را بخوانید :

 

گواه اول: در برخی از نسخه های کهن عبری ( مانند انجیل عبری که در سال 1624 میلادی از روی نسخه ی یونانی ترجمه شده ) این واژه به معنای  « احمد » آمده است ( حقیقت مسیحیت ، ص ۶۳) اما بعدها ( در سال ۱۹۰۴ میلادی ) انجمن گدیونز آن را « عمداً » به معنای « تسلی دهنده » و گاهی مترادف با « روح القدس » معنا کرد ( تورات ، انجیل ، قرآن و علم ، ص ۱۴۷ و ۱۴۸ ) تا ذهن خواننده به نام مبارک رسول الله هدایت نشود .

گواه دوم: در همه ی اناجیل( از جمله انجیل یوحنا) روح القدس به نام روح القدس معرفی شده است و بارها با همین عنوان از وی یاد شده ؛ بنابراین ضرورتی در به کارگیری « فارقلیط » به معنای « تسلی دهنده » یا « روح القدس » در مواردی که فارقلیط به کار رفته ، نبود .

گواه سوم: فخرالإسلام ( = کشیش مسلمان شده ) می گوید : من نزد اسقف اعظم واتیکان ، محبوب و مقرب یودم ؛ روزی از وی پرسیدم : « معنای کلمه ی فارقلیط در سریانی و پیرکلوطوس در یونانی چیست که در انجیل یوحنا مژده ی آمدن او وارد شده است ؟ » و او در حالی که اشک چشمانش را گرفته بود به من گفت : « پسرم! برایم سخت است که تو را فریب دهم اما اگر رازم را بگویم ، نابود و کشته خواهم شد» برایش سوگندهای شدید خوردم که تا وقتی زنده است، راز او را فاش نکنم؛ آنگاه او کلید اتاق مخصوص خودش را به من داده و رخصت داد کتابهای کهنش را از صندوق ویژه ی آنها برداشته و ببینم ؛ در میان آن کتابها دو انجیل به زبان سریانی و یونانی بود که تاریخ نگارششان به پیش از اسلام می رسید و ترجمۀ این دو واژه در آنها ، دقیقاً احمد و محمد بود ( صیانة القرآن من التحریف ص ۹۸ ؛ با تلخیص ؛ به نقل از أنیس الأعلام ) .

گواه چهارم: آقا عبدالوهاب نجار نیز گفته است : در سال ۴-۱۸۹۳ میلادی در دارالعلوم درس می خواندم و دکتر کارلونلینو ( شرق شناسی که دارای دکترا در زبان یونانی قدیم بود ) نیز به سفارش سفارت بریتانیا در درس زبان عربی آن جا شرکت می کرد و ما با هم دوست بودیم . روزی از وی پرسیدم : « معنای " پیریکلتوس " [که در انجیل یوحنا آمدنش وعده داده شده] چیست ؟ » ابتدا گفت:« کشیشها می گویند : تسلی دهنده » . گفتم : « مگر من از کشیش پرسیدم ؟! من از دکترای زبان قدیمی یونان دارم می پرسم ! » این بار گفت : « به معنای " احمد " است » ( همان ؛ با تلخیص ؛ به نقل از حاشیه ی تاریخ الأنبیاء ) .

پ: در همان اناجیل چهارگانه آمدن شخصی که سوار بر اسب سفید است و « امین » و « حق » نام دارد و برای عدل  « جهاد و مبارزه » می کند ، مژده داده شده ( مکاشفه ی یوحنا ، ۱۹ / ۱۱ ) آیا این اسب سوار که امین نام دارد و برای عدالت و به نام عدالت می جنگد، بر کسی جز رسول الله قابل تطبیق است ؟!

ت: یکی - دو بار از حضرت آیة الله بهجت دام ظله شنیدم(علی تهرانی میگوید) که فرمودند : زمانی که ما در نجف بودیم ، کشیشی که ساکن سوریه بود ٬ مسلمان شد و به مدرسۀ ما آمد و در پاسخ به این پرسش که « چرا و چگونه مسلمان شدی؟»  گفت: «من رئیس کتابخانه ی سلطنتی سوریه بودم و در آن کتابخانه اتاقی بود که کتابهای آن جا تنها در اختیار من قرار داشت و دیگران اجازۀ وارد شدن به آن را نداشتند . در میان کتابهای آن اتاق انجیلی یافتم که از زبان حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام مژده ی آمدن پیامبری پس از ایشان داده شده بود و ویژگی ها و صفات آن رسول هم ذکر کرده بود تا رسیده بود به ذکر نام ایشان اما روی نام ایشان را با موم (شمع ) پوشانده بودند تا کسی نبیند! من با زحمت و دقت زیاد و احتیاط برای این که کاغذ کتاب پاره نشود ، آن موم را کندم و دیدم نام آن رسول خدا را ، به صراحت " مُد مُد " بیان کرده است که در زبان آن انجیل [ که معلوم می شود به زبان عبری بوده ] به " محمد " ، مُد مُد می گفتند ؛ یقین کردم که مقصود از او ، پیامبر اسلام است و همین پنهان کاری نصرانیها انگیزه شد که بیشتر در این باره مطالعه و تحقیق کردم و سرانجام به حقانیت اسلام پی برده و مسلمان شدم » این کشیش مسلمان شده ٬ بعدها کتابها و مقالاتی هم در رد نصرانیت و اشکالات آن نوشت .

ث : تورات : در موارد فراوانی از تورات اصلی نیز مژده ی آمدن و بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله داده شده بود اما همچنان که می دانید تورات اصلی از آغاز تا کنون ، چندین بار مورد حذف و تحریف قرار گرفته است و محققانی که به تورات اصلی [یا نزدیک به اصل] دسترسی یافته اند ، نوشته اند که جمله ای که در تورات (سفر پیدایش ، ۱۷/ ۲۰) درباره ی حضرت اسماعیل (جد پیامبر اسلام) آمده ، در اصل عبری چنین بوده : « و او [ = اسماعیل ] را بسیار کثیر گردانم و به سبب مئد مئد دوازده رئیس از وی پدید آیند » اما دستهای خیانت کار بشر ، کلمه ی « مئد مئد » که همان «محمد» در گویش و زبان آنان بوده ، [از ترجمه] حذف کرده و جمله را چنین نوشته اند : « و او [ = اسماعیل ] را بسیار کثیر گردانم و دوازده رئیس از وی پدید گردانم » (مقدمه ی انجیل برنابا، ص ۲۳۴).

ج: دست خائنان برای هدایت نشدن ذهن مردم به حضرت عیسی و حضرت محمد علیهماالسلام دو تعبیر کنائی تورات ( در سفر اشعیاء ) درباره ی این دو پیامبر بزرگ را تحریف کردند ؛ عبارت مربوط به حضرت عیسی که این بود : « کسی که سوار درازگوش می شود » ، به « کسانی که سوار دراز گوش می شوند » تغییر داد و عبارت مربوط به آخرین پیامبر خدا که این بود : « کسی که سوار شتر می شود » به « کسانی که سوار شتر می شوند » تغییر داد در حالی که هر کسی عبری بداند، می تواند خطای این ترجمه ها را بفهمد ( صیانة القرآن من التحریف ، ص ۹۷ ؛ به نقل از الرحلة المدرسیة ) .

چ: یحیی بن یعیش ( خاخام بزرگ یهودی که رهبر یهودیان یمن است ) اعلام می کند: «نسخه ای از تورات دارم که مربوط به ۵۰۰ سال پیش است و در آن به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم _ منطبق با آنچه در قرآن کریم است _ مژده داده شده است؛ این نسخه از پدرم ( که از عالمان یهود بود ) برایم به ارث رسیده است و مانند دیگر نسخه های تورات _ که تحریف شده اند _ از تحریف شدن محفوظ مانده است . این کتاب بر روی پوست حیوان و با جوهر ساخته شده از برگ گیاهان و ریشه ی زعفران نوشته شده و در ۵۴ بخش ، دربردارنده ی فرازها و آیات تورات است» . این عالم یهود به پیامبری دیگر پیامبران ( یعنی حضرت محمد و حضرت عیسی علیهماالسلام ) ایمان دارد (روزنامه ی جمهوری اسلامی ،۱۰/ ۳ /۱۳۸۶ ، ص ۲ ؛ به نقل از " گزارش فارس " و فارس به نقل از روزنامه ی "اخبار قاهره" ) .

از خدا می خواهیم تا پیش از مکر یهود در نابود کردن این نسخۀ بسیار باارزش، چشممان به چاپ و نشرش روشن شود.

ح: تورات و انجیل در موارد دیگری نیز به آمدن خاتم الأنبیاء همراه ذکر دقیق ویژگی های ایشان تصریح کرده اند ؛ مانند این که ایشان را عربی و از مکه معرفی کرده اند و پیامبری دانسته اند که از شرق و کوهی  که محل درخشندگی خداوند و ظهور قدوس وی ، که حضرت هاجر و فرزندش ( اسماعیل ) در پای آن ساکن شدند ، خواهد آمد و آن پیامبر را کسی معرفی کرده اند که عدل و حق را با جهاد و شمشیر پایه گذاری خواهد کرد و طوایف سرکش را تأدیب خواهد نمود و ... (نگ: مقدمۀ انجیل برنابا ، ص ۲۳۴ و ۲۳۵ ) می بینید که همه ی این اوصاف ، با اوصاف پیامبر اسلام همخوان است

خ: کتب زرتشتیها: در کتاب جاماسب ( فرزانۀ زرتشتی ) نیز پس از بشارت به حضرت موسی و ذکر کنائی وصف ایشان ، آمدن حضرت عیسی را هم نوید داده بود (با وصف کنائی او که سوار بودن بر درازگوش است) و مژده داده بود که خاتم الأنبیاء ، حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز خواهد آمد ؛ البته با تعبیر کنائی از ایشان به «مهر آزمای » ( بناء المقالة الفاطمیة ، ص ۱۳۰ و المعجم الذهبی ، ص ۱۹۸) .

د: و از همه ی اینها جالب ترین حقیقت بزرگ است که می دانیم در سرزمین حجاز، یهودیان و نصرانیان فراوانی که عالمان کشیش هم در میان آنها زیاد بودند ( و حتی پدران و اجداد آنها به امید بعثت و ظهور پیامبر موعود تورات و انجیل آمده و ساکن آن سرزمین شده بودند) زندگی می کردند . از طرفی آیاتی از قرآن در میان آنان منتشر و خوانده می شد که سکوت آنان در برابر آن آیات ، به تنهائی گواه بسیار روشنی بر «پیامبر موعود » بودن حضرت محمد صلی اله علیه و آله است ؛ دقت کنید :

مثلاً قرآن درباره ی پیامبر اسلام می فرماید : الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ = همان کسی که نام او را در نزد خود در تورات و انجیل می یابند » (اعراف، ۱۵۷) و در جای دیگر از زبان حضرت عیسی می فرماید : « ... مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ= ...  من به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است ، مژده می دهم » ( صف ،۶ ) یا می فرماید : « اهل کتاب همان گونه که پسران خود را می شناسند ، او [ = محمد ] را می شناسند » ( بقره ، ۱۴۶و انعام ،۲۰) یعنی مشخصات جزئی پیامبر اسلام را هم می دانند .

حالا به کتابهای تاریخ اسلام و نصرانیت و یهود بنگرید:  در هیچ کدام از آنها نمی بینید که جهود و نصرانی ها کتابهای تورات و انجیل را نزد رسول الله آورده باشند و بگویند : « بفرما ! تو در کجای کتابهای ما ذکر شده ای ؟! آن را نشان بده ! » گذشته از این که اگر نام و مشخصات رسول الله در آن کتابها یافت نمی شد ، یقیناً مسلمانان نیز از اعتقاد به رسول الله بازمی گشتند و ایشان را _ بالله العیاذ _ دروغگو می شمردند .

بالاتر از این ، نه تنها سکوت اهل کتاب در برابر این آیات قرآن را در تاریخ می بینیم، بلکه می خوانیم که نصرانیان مدینه خود در جریان فرارشان از مباهله با رسول الله، دانستند و اعتراف کردند که ایشان بحقیقت پیامبر خداست اما آن قدر دنیاطلب  بودند که راه راست _ یعنی پذیرش اسلام _ را ترک کرده و از رسول الله خواستند با احکام ارفاقی اسلام با آنان برخورد کند ؛ یعنی تقاضا کردند که بر کیش خود بمانند و جزیه بپردازند . و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله هم _ که سراسر مهر و رحمت و ارفاق و لطف بودند _ کوتاه آمدند و اسلام را بر نصرانیان تحمیل و اجبار نفرمودند ( سعدالسعود ، ص۹۴) .

داستان بحیرای راهب هم که رسول الله را در نوجوانی (از مشخصاتی که در تورات برای ایشان نوشته شده بود)شناخت ، مشهور آفاق است ( قرب الإسناد ، ص ۳۲۴) البته نمی خواهیم شواهد درون کتابهای تاریخی مسلمانان را ذکر کنیم گرچه بسیار زیاد است ( مانند ارشادالقلوب ٬ ج ۲ ٬ ص ۱۴۷ و ۱۴۸ و ... ) گرچه اهل کتاب حتی آنها را هم نمی توانند رد کنند .

اما هزاران لعنت بر تعصب و دستهای خائن که اولی نگذاشت اهل کتاب در آن زمان مسلمان شوند و دومی راه را بر اسلام آوردن اهل کتاب امروز بست.

 خلاصه این که هیچ شکی نیست که اگر کسی به یکی از این سه دین آسمانی معتقد باشد و در آنها « با دیده ی حقیقت جوئی و علمی و آزاد و دور از تعصب » کندوکاو کند ، یقیناً سرانجام به پیامبری حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله معتقد خواهد شد ؛ همچنان که بسیاری از نصرانیان آزاداندیش و گروهی از یهودیان محقق در طول تاریخ به اسلام پیوستند.

یکی از آنان مرحوم محمد صادق فخر الإسلام بود که پیش از مسلمان شدن ، کشیش نصرانی بود و پس از تشرف به اسلام نام خود را تغییر داد و کتابهائی هم ( مانند أنیس الأعلام و بیان الحق و تعجیز المسیحیین و خلاصة الکلام فی افتخار الإسلام و برهان المسلمین و ... ) نوشت .

مرحوم محمد رضا جدید الإسلام هم از عالمان بزرگ یهود بود که در اثر اطلاعات گسترده و روح حقیقت جوئی ، مسلمان شد و کتاب " إقامة الشهود فی رد الیهود " را نوشت ( قبر وی در مسجد مظفری _ در جنوب تهران _ است ) .

مرحوم حاج بابا قزوینی هم از عالمان یهود و ساکن یزد بود که در اثر آزاد اندیشی و روشن ضمیری به اسلام پیوست و کتاب " محضر الشهود و رساله ی فارسی دیگری " را در رد یهود نگاشت .

مرحوم عبدالأحد داوود نیز در آغاز اسقف نصرانی بود و « داوود بنیامین کلدانی » نام داشت اما مطالعات و پژوهشهایش به وی اجازه نداد که در بر نصرانیت تعصب بورزد و باقی بماند ؛ او نیز مسلمان شد و نام خود را هم تغییر داد و کتاب " محمد در تورات و انجیل " را نوشت.

 

تا اینجا نوشتجات جناب علی تهرانی بود و ادامه را از کتاب «زندگانی حضرت محمد(ص)» تألیف سیدهاشم رسولی محلاتی نقل میکنم:

 

ذ: در کتب تاریخ مسلمین نیز بشارتهایی دیده میشوند. از جمله ابن هشام میگوید: ربیعة بن نصر که یکی از پادشاهان یمن بود، خواب وحشتناکی دید و کاهنی که توانسته بود خواب او را بدون اینکه ربیعة خوابش را نقل کند بازگو کند، خوابش را اینطور تعبیر کردند که بزودی حبشیان به سرزمینت را خواهند گرفت ولی پس از هفتاد و چند سال حکومتشان به دست فردی به نام "ارم بن ذی یزن" منقطع خواهد شد و حکومت او نیز به دست پیامبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحی میشود منقرض میشود. (اینکه علت این جنگ بین اسلام و پادشاهی یمن چه بود را کاری نداریم فقط این مسئله را ببینید که اگر این داستان درست باشد خوابگزاران نیز بعثت محمد(ص) در تعبیر این خواب نقل کرده اند.)

 

باز ابن هشام میگوید: تبع شاه یمن بنا به عللی تصمیم به ویران کردن یثرب گرفت و مدتی را با مردم یثرب جنگید و یثربیها مقاومت کردند. در این حال دو تن از دانشمندان و احبار یهود از بنی قریظه روزی به نزد تبع رفته بدو گفتند: فکر ویرانی این شهر را از سر دور کن و از این تصمیم انصراف حاصل نما وقتی تبع علت را میپرسد. میگویند:«برای اینکه این شهر هجرتگاه پیامبریست که از حرم قریش بیرون آید و این شهر هجرتگاه و خانۀ او خواهد بود.» حرف آن دو نفر بر تبع اثر کرد و از ویران کردن یثرب منصرف شد.

 

 داستان دیگر داستان زید بن عمرو بن نفیل است که سالها پیش از بعثت پیامبر در حجاز میزیست و به جستجوی دین حنیف ابراهیم بود و از آئین یهود و دیگر آئینهای آنزمان پیروی نمیکرد و با بت پرستان مبارزه میکرد.عامر بن ربیعة گوید: وقتی (زید) مرا دید به من گفت: ای عامر من از رفتار قوم خود بیزارم و پیرو دین ابراهیم و معبود او و اسماعیل هستم و آنها رو به این خانه(کعبه) نماز میگزاردند و من چشم براه ظهور پیامبری هستم از فرزندان اسماعیل.

 

 داستان دیگر ماجرای قسّ بن ساعده از بزرگان مسیحیت و از بلغاء عرب است که در بلاغت وی مثل میزنند و بیشتر عمر را به صورت رهبانیت دور از مردم در بیابانها به سر میبرد. این مرد نیز انتظار ظهور پیامبر را میکشید ولی همچون زید پیامبر را درک نکرد.

 

 

ر: این مطلب را نیز از یکی از سخنرانیهای حجت الاسلام مهدی دانشمند نقل میکنم:

 هفتاد سال قبل از ولادت پیامبر کودکی به دنیا آمد که در بین مسیحیان و ارامنه نامش لحمی حطوفا میباشد. این کودک سه سال بیشتر عمر نکرد. این کودک از کودکانیست که وقتی به دنیا آمد به قدرت حق به سخن در آمد و سخنانی گفت و بشارتهایی را بازگو نمود که پدرش که از علمای مسیحیت بود و مادرش که از ربانیان کلیسا بود پیشگویی های او را نوشتند که حاصل آن کتابیست به نام «وحی کودک» که مسیحی آنرا کتابی در حد انجیل میدانند ولی ما معتقدیم این کودک و سخنانش بشارت به نبوت محمد(ص) است. این کودک نیز بشارتها و نشانه هایی در مورد پیامبر ذکر کرده است از جمله اینکه به زندگی فقیرانه و رفتار و چهرۀ پیامبر و حتی مسائل زمان نبوت را بیان میکند. اصل این کتاب در موزه ای در انگلیس است.

 

دانلود کتاب انجیل برنابا

خطریهود

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا» مائده ۸۲

 

 از آغاز کارم، خیلی از دوستان از من خواسته اند که به بیان خطر یهودیت، بهائیت و نیز وهابیت بپردازم و در مورد آنها افشاگری نمایم. البته باید خاطرنشان کنم در برابر یهودیت، بهائیت و وهابیت اساسا" چیز خطرناکی نیستند. از دیدگاه این حقیر این دو مکتب اساسا" ناشی از خطاهای بشری بوده و با خطر دهشتناک یهودیت اساسا" قابل مقایسه نیستند.

 

 با کمال تأسف مردم ما، اصلا توجهی به خطر یهود، ندارند و این مسئله خیلی ناگوار است و مانند خواب بودن در زمان تهاجم دشمن است. آیا یهود به ما حمله کرده است؟ در این مقاله پاسخی به این سؤال خواهید یافت.

 

علت کم توجهی مردم به خطر ناشی از یهود چیست؟

 

۱.گروهی تحت تأثیر سیستم تبلیغاتی مخوف یهودیها قرار دارند که پایینتر از آن نیز سخن میگوییم.

 

۲.گروهی به خاطر لجبازی با نظام جمهوری اسلامی، با هر چیزی هم که نظام از آن سخن بگوید دشمنی میکنند لذا بخاطر اینکه حکومت از دسیسۀ یهود سخن میراند آنها مثل دیو وارونه کار برعکس سعی در دفاع از حقوق از دست رفتۀ یهودیها دارند!!

 

۳.گروهی نیز به علت تمایلات نژادپرستانه و ضدعربی، با هر چه که با عرب بجنگد موافقند و رژیم صهیونیستی نیز از این دسته است!!

 

البته این مقاله، چندان خطاب به این افراد نیست، بلکه من سعی دارم حقایق را برای مسلمانان بنگارم و در این راه از خدا، یاری میطلبم.

 

آیا یهودیت و یهودیان همه خطرناکند؟

 

البته پاسخ به این سؤال منفیست. ما مثل مسیحیان قرون وسطایی نمیندیشیم که بخواهیم یهودیان را دشمن محض بدانیم.

 

 اما خاصیتهای عجیبی در بین یهودیان وجود دارد. یهودیها خاصیتهای اخلاقی خاصی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند:

 

۱. مظلوم نمایی: یهودیها در این زمینه بسیار استاد هستند این مظلوم نمایی هم در خود آنها احساس مسئولیت بیشتری ایجاد میکند و هم نظر ترحم آمیز افکار عمومی را به سویشان جلب میکند تا جایی که امروزه همه معتقدند: یهودیها باید جایی داشته باشدند تا بتوانند در آن زندگی کنند!

 

 همین مظلوم نمایی هاست که چشم جهانیان را به کشتارهای فلسطین بسته است بخصوص که در وسایل ارتباط جمعی و شرکتهای سینمایی نفوذی عمیق دارند.

 

۲.حس قومیت گرایی: این قومیت گرایی تا به جایی پیش رفته است که یهودیت را به مکاتب نژادپرستانه شبیه کرده است. یهودیها فکر میکنند به واسطۀ یهودی بودن و این که از نسل یعقوب(ع) هستند از یک برتری اساسی نسبت به سایر اقوام برخوردارند و باید بر بقیه سروری کنند! هزاران سال آوارگی هم خودشان ادعایش را دارند، نتوانسته است آنها را از این نظر برگرداند!

 

 این حس قومیت گرایی یکی از نقاط قوت رژیم صهیونیستی است. ویکتور استروفسکی،مأمور سابق موساد، در کتاب «راه نیرنگ» میگوید که روش اجرای عملیاتهای موساد در کشورهای عربی (که سفارتی در اختیار حکومتشان قرار نمیدهند تا در آن دفتری برای موساد داشته باشند) اینطور است که از یهودیان مقیم این کشورها استفاده میکنند. برخی از این یهودیان به صورت داوطلبانه منزل یا مغازۀ خود را برای پوشش برخی عملیاتها در اختیار موساد قرار میدهند.(استروفسکی از ابتدای دهۀ نود بخاطر این کتاب در زندان صهیونیستها به سر میبرد)

 

۳.تمایل فراوان به تحریف حقایق: این مسئله،اصل بحث ما است. فعلا فقط اینرا بگویم که به قول شهید مطهری،در بحث انحرافات در واقعه تاریخی عاشورا، یهود قهرمان تحریف است در قرآن:

 

فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ بقره ۷۵

 

 

مقابلۀ یهودیت با اسلام

 با وجود اینکه به گواهی تاریخ(سیرۀ ابن هشام) تا پیش از بعثت پیامبر(ص)، یهودیان، کفار یثرب را تهدید میکردند که به مدد پیامبری که از مکه برمیخیزد، شما را شکست میدهیم؛ به محض شنیدن خبر ظهور پیامبری که وعده اش را میدادند، به مقابله با او پرداخته، قریش را در پرسیدن سؤالات به ظاهر سخت از پیامبر یاری نمودند.

 

 پس از اینکه پیامبر اعظم(ص) به مدینه هجرت فرمودند نیز یهودیان مدینه، علیرغم اینکه با پیامبر خدا پیمان بسته بودند بارها از پشت سر، بر اسلام و مسلمین خنجر زدند(تمسخر اسلام و پیامبر، توطئه های پیاپی، درگیریهای پیاپی با مسلمین، حمایت مالی از قریش و تحریک آنان به جنگ با مسلمین،توطئه در جنگ خندق، تلاش برای کشتن پیامبر و حتی یکبار مسموم کردن پیامبر و...) و لذا طبق مفاد پیمان از مدینه اخراج شدند.

 

اما این اخراج نتوانست خطر وحشتناک یهود را، از میان بردارد. یهودیان تازه مسلمان مانند زهری که همراه غذا به درون بدن راه میابد، به درون مسلمین راه یافتند و از همۀ آنها معروفتر،کعبالاحبار، است. این آقا که متأسفانه در زمان جناب عثمان،خلیفۀ سوم، به سخنگوی دینی در مرکز حکومت تبدیل شده بود، دهها افسانه و حدیث دروغین به اسلام افزود. همین است که ما در کتب تاریخ و حدیث مسلمین حرفهای گزاف و گاها" توهین آمیز در مورد پیامبر و بزرگان اسلام میبینیم.

 

دوران نوین مقابلۀ یهودیت با اسلام

 یهودیها فقط با مسلمین مشکل نداشتند و هر جا که قدرتی میافتند همان کاری را با دیگران میکردند که با مسلمین کرده بودند. اما از شانس بدشان، در اروپا مسیحیت قدرت زیادی داشت ودوران تفتیش عقاید یکی از سیاهترین دورانها را برای آنها رقم زد. مسیحیان متعصب به نسل کشی از آنان پرداختند و در کنار آن به کشتار بقایای مسلمین در اسپانیا نیز ادامه دادند. دولت عثمانی کشتیهایی را برای نجات جان مسلمین به اسپانیا فرستاد که یهودیان نیز همراه با مسلمانها سوار کشتیها شدند و به عثمانی پناهنده گردیدند. چه بسا اگر عثمانی نبود، اروپا از وجود یهود پاکسازی میشد.

 در یکی دو قرن اخیر بار دیگر یهودیان، به فکر بازسازی شرایط خویش افتادند و از همان حس مظلوم نمایی نیز برای جلب عواطف همکیشان و مردم سکولار مدد جستند که در اواخر تلاشهایشان روی کار آمدن فردی چون هیتلر نیز به آنها یاری رساند! افسانۀ هولوکاست بدون هیتلر، غیرقابل آفرینش بود! با آنهمه مظلوم نمایی تلاشهای فراوان یهود برای تأسیس کشوری در «سرزمین موعود» توانست موافقت جهانیان را نیز برانگیزد. لذا سازمان ملل(!) رأی به ایجاد کشوری به نام اسرائیل داد!

 

با ایجاد این کشور جدید، یهودیان که اصلیترین دشمن خود را مسلمینی میدیدند که میخواهند خاکشان را از آنها پس بگیرند با تمام قدرت به مقابله با اسلام پرداختند. یهودیان که اساسا علاقه خاصی به قرار گرفتن بر رأس هرمهای جنگهای تبلیغاتی دارند، توانستند اینکار را به خوبی انجام دهند.

 

کرسی های شرق شناسی دانشگاههای جهان، بسیاری از شبکه های معتبر خبری و بسیاری از شرکتهای بزرگ فیلمسازی دنیا، در دست یهودیان است.

 

 یهودیان مستشرق، در کتب به ظاهر علمی خود، بزرگترین دروغها و تهمتها و توهینها را در مورد اسلام به چاپ میرسانند و به خورد مردم دنیا میدهند. بسیاری از مطالبی که در کتب و سایتهای اسلامستیزان میبینید ترجمۀ آثار این مستشرقین تحریفگر است.علت اینکه نمیتوانید در اینترنت سایتهای لامذهب فقط بر ضد اسلام مینویسند این است که یهودیان بر ضد اسلام مینویسند و اینها هم که از آنها کپی میکنند فقط مطالب ضداسلامی میابند! متأسفانه برخی دانشجویان ناآگاه ما نیز با خواندن این مطالب سراسر تحریف به واسطه اینکه نویسندۀ آن یک مستشرق معروف است این تهمتها را جزء حقایق میپندارند! لازم به ذکر است که مستشرقین یهود، از افسانه سازیهای پیشینیان خود همچون کعبالاحبار و ابنالندیم، که در تاریخ اسلام همچون داستانهای واقعی ثبت شده است، نیز کمال استفاده را بردهاند.

 

 از سوی دیگر در واحدهای خبررسانی،که معروفترینهایشان توسط یهودیان اداره میشوند، نیز سعی میکنند، اخبار مربوط به مسلمین را طوری منعکس کنند که آنها را در دید مردم دنیا گروهی وحشی، تروریست و ضدبشر جلوه دهند.

 

 محصولات سینمایی یهودیان که همه ساله بر ضد مسلمین و در تلاش برای تحقیرشان ساخته میشود؛ سعی میکند آنچه را که، سرویسهای خبری ادعا میکنند و مستشرقین یهود مینویسند، بر روی پردۀ سینما به خورد مخاطب بدهند.

 

در همچو روزی وای بر کسانی که در خواب غفلت به سر میبرند.

آخر تا به کی باید در خواب باشیم؟

 

 

اگر منوی نظرات باز نشد اینجا کلیک کنید.

ترفندهای شبهه افکنها(۵)

بهانه کردن عملکرد گروهی از مسلمانان و حکومتهای مسلمین
 


 

  
 

یکی از مهمترین تکنیکهایی که توسط شبهه افکنها بکار برده میشود اینستکه وضع امروز مسلمین را به رخ بکشند و بگویند اسلام باعث بدبختی انسانهاست! پاسخ این سخن پوچ را همراه با یک شبهه میدهم:

 

 یکی از این افراد، در یکی از تالارهای گفتگوی سایتش در بحثی پیرامون «نجاست سگ و خوک» در بخشی از بحثش این شبهه را بار دیگر مطرح کرده است:

 

شبهه: غربیها هم که از نظر لاابالیگری در جهان مشهورن من فقط موندم چرا اینقدر اختراع میکنند و پیشرفت میکنند و مسلمانها که لاابالیگری نمیکنند در جهان شده اند یک مشت آدم مصرف کننده بی عرضه بی خاصیت تروریست!

 زمان ارسال: 08-23-2007, 09:44 AM

 

پاسخ(این پاسخ در آن سایت مطرح نشده است):

 

۱. شبهه افکن، فراموش کرده است که آنچه باعث پیشرفت غرب و اختراعات فراوانشان شده است، افراد لاابالی و اراذل و اوباش آمریکا نیستند؛ بلکه فرزانگان و دانشمندان غرب است. بد نیست بدانیم که دانشمندان هیچیک افرادی «لاابالی» نیستند!

 

۲. افرادی که ترور میکنند یا بی خاصیت هستند، در همه جای دنیا وجود دارند اتفاقا تعدادشان در بین گانگسترهای آمریکایی خیلی بیشتر است!

 

 در ضمن به همفکران این آقا عرض میکنم که آن افرادی که به اسم اسلام دست به ترور میزنند، خود ناقض اسلامند، چرا که اسلام مخالف ترور و قتل انسانهاست:

 

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: مؤمن با ترور کسی را نمیکشد. (طبری، جلد7، 248)

 

به خاطر همین بود که مسلم بن عقیل حاضر نشد از پشت سر به ابن زیاد حمله کند؛ اما امثال تو شب و روز از پشت سر بر پیکر اسلام خنجر میزنید.

 

این آیه از قرآن را ببینید:

 

مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً مائده ۳۲

 

هر کس، کسی را که قتل نفس نکرده یا بر زمین فساد نکرده است، بکشد، گویی تمام مردم را کشته است.

 

حالا جناب شبهه افکن بگو اربابانت روزی چند نفر را در سراسر دنیا بدون هیچ گناهی به عالم دیگر میفرستند؟

 

در نهایت این را نیز اضافه میکنم که تروریستهای القاعدة، در طول حکومت سیاهشان بر افغانستان بارها و بارها احکام اسلام را زیر پا نهادند و اکنون هم از منفورترین گروهها نزد مسلمین هستند.

 

۳.اگر شرایط امروز مسلمین اینچنین است از نتایج فریبکاریهای اربابان همین آرش است!

 اسلام اگر بد بود از روز اول باعث پسرفت انسانها میشد حال آنکه تا سال هزارم بعد از هجرت حکومتهایی که اسم اسلام را یدک میکشیدند، امپراتوری عظیمی را تشکیل میدادند که از غرب تا وین و مراکش و الجزایر، از شرق تا شرقی ترین نقاط هند از شمال غرب تا گرجستان و لهستان و از شمال شرقی تا دریاچۀ آرال و از جنوب تا یمن و مصر پیشرفته بود.

 

آقای شبهه افکن در تاریخ نخواندی که مسلمانان در ابتدای قرن دوم تا جنوب فرانسه نیز پیش رفتند؟ نخواندی قسطنطنیه را که ایران فقط یکبار توانست محاصره اش کند را بارها به محاصره انداختند؟

 

چگونه است که اسلام برای اقوام ناتوان عرب و ترک باعث پیشرفتهای شگفت شد؟ فراموش کردی که بعد از آمدن اسلام به ایران بود که کودکان بی بضاعت هم حق تحصیل یافتند؟ فراموش کردی که این اسلام بود که سنت زشت ازدواج با محارم را در ایران منسوخ کرد؟ در تاریخ نخواندی که اسلام بود که نظام طبقاتی را از ایران برداشت؟

 

 ندیدی آن همه آثار زیبای سرامیکی و بناهای زیبای اسلامی را در کشورهای مختلف؟ نمیدانی که وقتی که کشیشهای اروپایی شپش را مرواریدهای خدا بر زمین میخواندند، پیامبر اسلام فرمود: النظافت من الایمان .

اینرا هم اضافه کنم که یکی از عوامل مهم پیشرفت غرب این بود که در جنگهای صلیبی با فرهنگ و دانش مسلمین آشنا شدند و همین امر باعث بیداری آنان شد.

 

 آری اگر امروز جهان اسلام نسبت به غرب فقیرتر شده است، نتیجۀ استعمار است؛ نتیجۀ بیفکری سران کشورهای اسلامیست و اینها هیچ ربطی به اسلام ندارد. روزی هم خواهد رسید که باز مسلمانها کمر راست کنند و بساط استعمار نو را برچیندند. پس از اربابانت بخواه تا بیشتر به تو پول بدهند که بیشتر به تبلیغات پوچت ادامه دهی.

 

۴.صحیح است که وضع امروز مسلمین از غرب بدتر است، ولی همین امروز هم بسیاری از دانشمندان، محققان و فیلسوفان جهان مسلمان هستند. از شانس بدت اسلام در غرب هم در حال نفوذ است و تبلیغات عبث امثال تو هیچ اثری ندارد!

 

پس ای دشمن خدا در همین حال بمان تا زمانی که آگاهت کنند!( حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ مدثر:۴۷)